ساعت دو بعدازظهر است. آنسوتر مدیران دانشگاه هم آمدهاند. دکتر مرتضی دهقاننژاد، استاد تاریخ و رئیس دانشکده ادبیات از فضایل دکتر الهیاری سخنی میگوید. با او خداحافظی میکند و او را به همکاران رفته میسپارد. اینجا دانشکده ادبیات دانشگاه اصفهان است. در همان مکانی که دکتر الهیاری سالها جامه استادی بر تن، آمده بود و رفته بود. جایی که دانشجویانش هر وقت وی را میدیدند، با همان تواضع همیشگی میایستاد و حال و احوال میکرد. راهپلههای دانشکده محل گذر و تلاقی استادان و دانشجویان است. دکتر الهیاری به دلیل سمتهای اجرایی که داشت، خیلی بهسرعت این پلهها را میپیمود. گاهی او را تا سر کلاس بدرقه میکردیم. کلاسهای استاد آزادترین کلاسهای دانشکده بود. دانش محض در آن حکمفرما بود و نه خطقرمزهای ساختگی. به همین خاطر همیشه در کلاسهای استاد احساس راحتی میکردیم. تاریخ اجتماعی، تاریخ اصناف، طبقات اجتماعی و بیشتر در همین حوزهها درس میداد و فعالیت علمی میکرد. از نظر زمانی به «تاریخ میانه» ایران علاقهمند بود. عصر سلجوقیان و ایلخانان را دوست داشت. داشتم میگفتم که دغدغه دکتر فریدون الهیاری موضوعاتی مانند تاریخ مردم بود. شاید بدین خاطر که در طول زندگی خود، از طبقات معمولی جامعه برخاسته و با همین طبقات نیز حشر و نشر داشت. دکتر الهیاری هرگز خود را تافته جدابافتهای نمیپنداشت. نه پولی داشت که فریفته آن شود و نه قدرتها و سمتهای دنیوی او را به خود مشغول میکرد که گمان کند «طاووس علیین» شده است. همین همسانی با طبقات معمولی جامعه بود که سالها پیش کاندیدای عضویت در شورای شهر خمینیشهر گردید. مناصب و مقامات بعدی او هم همگی برخاسته از روحیه همطرازبینی او بود. این اواخر هم مدیرکل میراث و گردشگری اصفهان شده بود. دکتر فریدون الهیاری به معنای واقعی کلمه خاکی بود. او روند رشد دانشگاهی خود را از مسیر آسان «رانت» طی نکرد. او از شاگردان خود مقاله «درخواست» نمیکرد. بعد از پایانترم از دانشجوی خود نمیخواست که تحقیق درسیاش را در جایی چاپ کند. اصطلاحی که یعنی زحمت را تو کشیدهای و من هم نمرهاش را دادهام، حالا حیف است این پژوهش روی زمین بماند، پس اسم من را هم کنار اسمت بگذار و در مجلهای آب و نان دار آن را به چاپ برسان!
کتاب «مبانی تاریخ اجتماعی ایران» چطور نوشته شد؟
چنان که گفتیم، حوزه مورد علاقه و مطالعه دکتر فریدون الهیاری بیشتر معطوف به تاریخ اجتماعی بود. او پس از ده سال تدریس این درس، تصمیم گرفت خود به تهیه و تدوین متن درسی مذکور بپردازد. بنابراین در سال 1391 کتاب «مبانی تاریخ اجتماعی ایران» را توسط نشر پرسش منتشر کرد. این کتاب بدین منظور تدوین شد که دکتر الهیاری کتاب «مبانی تاریخ اجتماعی ایران» اثر دکتر رضا شعبانی را کافی و متناسب با درس مذکور نمیدید. همچنین کتاب دهجلدی «مبانی تاریخ اجتماعی ایران» اثر مرتضی راوندی را هم غیرآکادمیک و غیر روشمند محسوب میداشت. (الهیاری، 1391، مقدمه) دکتر الهیاری در مقدمه کتاب، در تعریف تاریخ اجتماعی میگوید: «تاریخ اجتماعی و توجه به تودههای مردم از رویکردهای نوین تاریخنگاری مدرن است… تاریخنگاری سنتی عمدتا معطوف به بیان تاریخ شاهان و فرمانروایان و اشراف و عناصر مؤثر در ساخت قدرت و عرصه سیاست بود. تودههای مردم از صحنه تاریخ و تاریخنگاری سنتی غایب بودند» (الهیاری، 1391، مقدمه).
دکتر الهیاری در ادامه وضعیت متونی که به این نحله از تاریخنگاری در ایران به چاپ رسیدهاند اشاره کرده و از کمبودن آن شکایت دارد.
او معتقد است در نگارش این نوع تاریخها، اصولا محدودیت منابع وجود دارد: «کمبود و پراکندگی منابع تاریخی، باتوجه به رویکرد تاریخنگاری سنتی به نگارش تاریخ شاهان و طبقه حاکم، اندکی تجربهها و الگوهای پژوهشی در این باره، مهمترین دشواریهای فراروی این مسیر هستند.» و سرانجام دکتر فریدون الهیاری خود آستین همت بالا زده و قلم برگرفت و کتاب «مبانی تاریخ اجتماعی ایران» را نگاشت. کتاب کمحجم است و فقط 180 صفحه دارد، اما به قول استاد وافی به مقصود است «نگارنده متن حاضر با توجه به بیش از یک دهه تدریس این درس در دانشگاه اصفهان، افزون بر اینکه بارها کتاب مبانی تاریخ اجتماعی دکتر شعبانی را تدریس نموده و از آن بهره فراوان برده است، در پی انجام مطالعات و پژوهشهایی درباره پارهای موضوعات مرتبط با این درس، در تعامل با دانشجویان رشتههای تاریخ و جامعهشناسی، بر پایه اصلاح برنامه درسی رشته تاریخ در دانشگاه اصفهان، اقدام به تدوین این کتاب نموده است» (الهیاری، 1391، مقدمه).
کتاب در هفت فصل تنظیم شده است: فصل نخست «فرایند شکلگیری و تداوم تاریخی ایران» نام دارد. در این فصل به ما میگوید اصولا چرا در این خاک، کشوری به نام ایران به وجود آمد. در فصل دوم که «گونههای زندگی اجتماعی و ترکیب جمعیتی در تاریخ ایران» است، مؤلف سیر رشد جمعیت ایران را در دورههای گوناگون بررسی کرده است. در این فصل موضوع جمعیت کشور از نظر کمی مورد مطالعه قرار گرفته و سپس به بحث جمعیت شهری و روستایی میرسد. توازنی که به نفع جمعیت شهرنشین در حال تغییر است. دو فصل بعدی کتاب به معرفی و تبیین ابعاد گوناگون زندگی کوچنشینی و نیز زندگی روستایی میپردازد. مناسبات و کارکردهای این دو شیوه زندگی بررسی و درباره آن سخن گفته شده است.
مؤلف در فصل بعد به سراغ شهرنشینان میآید و «زندگی شهری در تاریخ ایران» را بررسی میکند. فصل بعدی کتاب «تقسیمات اجتماعی در تاریخ ایران» نام دارد. او در این فصل طبقات اجتماعی را در ایران قبل و بعد از اسلام مورد پژوهش قرار داده و مناسبات و تعاملات میان این طبقات اجتماعی را بازگو کرده است. هفتمین فصل کتاب هم «نهاد حکومت» نام دارد که به تبیین الگوی شاهی شهریاری در تاریخ و فرهنگ ایرانی میپردازد. او کارکردهای مختلف نهاد حکومت را در فرهنگ ایرانی بازکاوی میکند. به قول آن ضربالمثل عربی «انّ آثارنا تدل علینا، فانظروا بَعدنا الی آثار» از این پس باید دکتر فریدون الهیاری را از خلال رشحات قلم او جستوجوکرد.
من و فریدون الهیاری
یک تجربه شخصی با این بزرگوار دارم که باید بدان اشاره کنم. دکتر الهیاری علاوه بر اینکه در دوره دکترای تاریخ محلی، استاد من برای درس «تاریخ اصناف و طبقات اجتماعی» بودند و این افتخار را داشتم که در کلاسهای او تلمذ کنم، در زمانی که در روزنامه اصفهان زیبا قلم میزدم و مطالبی راجع به ابعاد مختلف گردشگری بیان میداشتم و احیانا انتقادی یا پیشنهادی در این رابطه ابرازمیشد، طبق معمول مطلب روزنامه را توسط واتساپ برای ایشان هم میفرستادم. با خود میگفتم اگر قرار است این سخن من در جایی اثر داشته باشد، باید همین جا باشد که «مدیرکل میراث فرهنگی و گردشگری» آن را مطالعه میکند و چهبسا فردا صبح در دستوری یا نامهای بدان جامه عمل پوشانده شود. گاهی راجعبه تاریخچه اداره باستانشناسی قدیم مطلبی مینوشتم و استاد را خبردارمیکردم که مطالعه کنند تا ببینند در آن زمان هم مثلا این سازمان دست به گریبان با موضوعی به نام کمبود بودجه بوده است. به هر حال دکتر الهیاری با بزرگواری مطالب را مطالعه میکرد و گاهی در همان واتساپ پاسخی مینوشت. روح ایشان شاد باد که یک استاد و یک انسان بود.