محمدعلی بصیری، تحلیلگر مسائل بینالملل و عضو هیئتعلمی دانشگاه اصفهان، در رابطه با سیاست خارجی امانوئل مکرون در ارتباط با جهان عرب و با محوریت سفر اخیر او به خلیجفارس با «اصفهانزیبا» گفتوگو کرد. به گفته بصیری، فرانسه از دیرباز به ارتباط نزدیک با کشورهای عرب گرایش داشته و با ادامه این سیاست از سوی مکرون، جدای از توافقهای اقتصادی و سیاسی، برخی رویکردهای امنیتی با توجه به چشمانداز مذاکرات وین مدنظر دو طرف است. در ادامه مشروح این گفتوگو را میخوانید.
ارزیابی شما از سیاست خارجی امانوئل مکرون در رابطه با جهان عرب چیست؟
در سیاست خارجی فرانسه از گذشته مخصوصا از جنگ جهانی دوم به این طرف همیشه گرایش بهخصوصی به جهان عرب وجود داشته است. فرانسه همیشه حضور مستمر سیاسیاقتصادی بسیاری در مستعمرات سابق عربی خود همچون لبنان و سوریه و از سوی دیگر در کشورهای شمال آفریقا همچون تونس، مراکش و الجزایر به سمت موریتانی و سنگال و ساحل عاج داشته است. این مدل ارتباطات در همه دولتها دیده میشود و یک ارتباط استراتژیک است. اما حضور و دخالت فرانسه در تمام تحولات داخلی و خارجی این کشورها بهصورت غیرمستقیم هم وجود داشت؛ برای مثال در حال حاضر ما شاهد حضور این کشور در مهمترین تحولات دولت در لبنان هستیم که چگونه آن را مدیریت میکند. دومین دلیل گرایش فرانسه، بهخصوص امانوئل مکرون به کشورهای عربی، به روابط تجاری، سیاسی، اقتصادی این کشور با آنها برمیگردد که البته این دایره ارتباطات گستردهتر از حوزه مستعمرات سابق فرانسه است و شامل همه کشورهای عربی همچون عربستان، امارات، قطر و بحرین هم میشود. اولویت فرانسه عمدتا ارتباط با کشورهای نفتخیز و ثروتمند جهان عرب است. در مقابل اولویت کشورهای عربی در حوزه سیاسی، تجاری و اقتصادی اول ارتباط با آمریکا و پس از آن با فرانسه یا انگلیس است. روابطی متقابل که با پیمان اخیر ابراهیم میان کشورهای عربی از جمله امارات، بحرین، قطر و شاید عربستان سعودی، از طریق مبادلات تجاری و فروش سلاح از طریق لابی صهیونیست تقویت خواهد شد.
به دخالت فرانسه در امور داخلی لبنان اشاره کردید. دلیل این حجم از دخالت فرانسه و اهداف او در رابطه نزدیک با این کشور چیست؟
لبنان پیش از جنگ جهانی دوم جزو مناطقی بود که به فرانسه واگذار شد و از مستعمرههای این کشور به حساب میآمد. به همین خاطر ساختار کلی سیاسی و قانون اساسی لبنان نیز از سوی فرانسویها طراحی شد. بعد از استقلال لبنان نیز این ارتباط کمرنگ نشد و عملا ساختار کنونی سیاسی و تقسیم قدرت بین گروههای مسیحی و مسلمان (شیعه و سنی) همانی است که در گذشته از سوی فرانسویها طراحی و همچنان این روال حفظ شده است. (رئیس مجلس لبنان شیعه، رئیسجمهور آن معمولا یک مسیحی و نخستوزیر نیز یک سنی است.) در حال حاضر هرگاه لبنان دچار بحران داخلی شود، این ارتباط و نزدیکی فرانسویها با عنوان یک مداخلهگر توازندهنده و تنظیمکننده امور بیشتر خود را نشان میدهد. اگرچه کشورهای دیگری همچون عربستان، آمریکا یا ترکیه نیز در لبنان با نقشهای متفاوتی حضور دارند اما با خروج صدام و قذافی و خلأ وجود آنها در لبنان، نقش آمریکا و فرانسه و در رده بعد عربستان در این کشور پررنگتر شد. از طرف دیگر به دلیل وجود بحرانهای اقتصادی سیاسی لبنان و عدم حل آنها از سوی دولت این کشور، فرانسه تا اندازهای اداره و مدیریت امور آن را به دست گرفته است و با اعمال نقش سنتی دوره استعمار خود در لبنان، مستقیم یا غیرمستقیم به دخالتهای خود ادامه میدهد.
مکرون در سفر خود به امارات نیز با بستن قراردادهای نظامی بیش از پیش به این کشور نزدیک شد و در این شرایط توانست وضعیت نظامی خود را پس از شکست قرارداد ۶۶میلیارددلاری استرالیا و فرانسه بهبود بخشد. به عقیده شما علت این استقبال گرم امارات از این خرید تسلیحات نظامی از فرانسه و بهطور کل در ارتباط با غرب چیست و آیا این ارتباط نزدیک با غرب امنیت منطقه و از طرفی امنیت امارات در تعامل با منطقه را تحتتأثیر قرار نخواهد داد؟
امارات بعد از انقلاب اسلامی به صورت یک مونوپل منطقهای از لحاظ تجاری، ارتباط توریستی خوبی با جهان غرب و آمریکا برقرار کرد و از سوی دیگر با حمایتهای سیاسی و اقتصادی ایالات متحده نیز به عنوان یک پایگاه ثابت اطلاعاتی و جاسوسی شناخته شد. امروزه این ارتباط با امارات از یک طرف دارای منافع تجاری و از سمت دیگر خاصیت امنیتی بسیاری برای غرب دارد. امارات هم به عنوان عضو شورای همکاری خلیجفارس و بهرغم تنشهایی که با ایران دارد، این نقش را در ارتباط با قدرتهای غربی پذیرفته است و در عین حال با الحاق به قرارداد ابراهیم این نقش او گستردهتر و سرمایههای منطقهای و خارج از آن بهخصوص از سوی یهودیها را بیشتر جذب کرده است.
امارات از ابعاد مختلف با آمریکا متحد است و همین ارتباط گسترده اسرائیل را ترغیب به ائتلاف با این کشور کرد. روابطی که به نوعی تضمینی برای امنیت امارات در منطقه به حساب میآید و فروش سلاح و هواپیمای استراتژیک و موشکها به امارات نیز در راستای تثبیت این مسئله است. از سویی با تنش میان فرانسه و آمریکا در فروش زیردریایی به استرالیا و لغو این قرارداد، آمریکا در صدد جبران این کدورت بر آمد و در خصوص بستن این قرارداد نظامی با فرانسه به امارات چراغ سبز نشان داد تا بتواند خسارت فرانسه را برگرداند. به عبارتی همه تعاملهای امارات با فرانسه بر اثر همراهی و همکاری میان جبهه غرب یعنی فرانسه و آمریکاست تا این شکاف و نارضایتی میان آنها ترمیم شود و فرانسه نیز در این حوزه سهمی به دست آورد.
از دیگر اهداف سفر مکرون به خلیجفارس، صحبت درخصوص فعالیتهای هستهای ایران با توجه به مذاکرات وین بود. فرانسه بهعنوان عضوی از توافقنامه برجام چه اهدافی را در این ارتباط دنبال میکند؟
طی چهار دهه اخیر مسائل بسیاری درباره ایرانهراسی با محوریت بحران هستهای ایران در برجام و درگیریها و جنگهای نیابتی منطقه پس از بهار عربی در سوریه، بحرین و یمن مطرح بود که این مسئله منافع بسیار زیادی برای کشورهای غربی به همراه داشت و همچنان نیز دارد. غرب با ترساندن کشورهای نفتخیز و ثروتمند عربی از توان هستهای کشورمان، از موشکهای نقطهزن و توسعه صنعت موشکی ایران و در نهایت از رویکرد منطقهای ایران، شرایطی را بهوجود آورد که از این وضعیت آب گلآلود بیشترین ماهی را نصیب خود کند. شرکتها و کمپانیهای غربی در زمینه تجارت اسلحه و فروش زیرساختهای دفاعی همچون گنبد آهنین یا سیستمهای راداری و… توانستند منافع بسیاری را اول برای آمریکاییها و پس از آن برای فرانسویها در منطقه رقم بزنند. برای مثال همانطور که اشاره کردم، مکمل توافقهای میان آمریکا و فرانسه در بحث سهمدادن به فرانسه در جبران خسارت لغو قرارداد فروش زیردریایی اتمی به استرالیا، همگی پشت درهای بسته در اروپا رخ داد و خروجی آن این توافق عظیم نظامی فرانسه با امارات شد. در خصوص موضوع هستهای ایران، فرانسه نیز توافقهایی را با اعراب انجام میدهد که در عوض حفاظت از آنها، منافع اقتصادی خود را طلب کند. به عبارتی غرب در مقابل دادن امنیت به جهان عرب، خواهان منافع سیاسی و تجاری و حتی نفت است. به عبارتی احتمال عدم توافقهای هستهای غرب با ایران، اعراب را وادار به ارتباط نزدیک با کشورهایی همچون فرانسه در تأمین امنیت منطقهای از طریق خرید تسلیحات نظامی از غرب کرده است.
آیا این نزدیکی و رایزنیهای غرب با اعراب در قالب توافقهای نظامی و غیرنظامی در نتایج مذاکرات هستهای با ایران تأثیری خواهد داشت یا خیر؟
یکی از فاکتورها برای هماهنگی مواضع غرب در بحث مذاکرات، چانهزنیها و لابیگریهای مؤثر است. مکرون در دیدار با اعراب جدای از توافق بر سر روابط دوجانبه تجاری یا فروش تسلیحات نظامی، از ابزارهایی صحبت کرد که میتواند برای فشار بر ایران از آنها استفاده کند تا منافع کشورهای عربی نیز بیشتر تأمین شود. در فضای تحریمها ما شاهد تبعیت کشورهای عربی از غرب از جمله امارات برای عدم ارتباط با ایران بودیم. غرب با دادن برنامههای کوتاهمدت و بلندمدت خود به اعراب از آنها میخواهد که در ارتباط با کشورمان چگونه عمل کنند تا در مقابل منافع آنها را تأمین کند. در حال حاضر نیز کشورهایی همچون فرانسه تمامی اهداف خود را در قالب سفر به کشورهایی همچون امارات، عربستان و قطر دنبال میکند تا در خصوص شرایط تحریمها علیه ایران و چگونگی ارتباط آنها با کشورمان در این شرایط صحبت کنند. همچنین با پیشبینی آینده مذاکرات برجام، توافقهای دوجانبهای را با این کشورها در قالب قانون و با هدف تأثیرگذاری بر سیاست منطقهای و فعالیتهای هستهای ایران انجام داده است.
مکرون در سفر خود به عربستان در رابطه با جنگ یمن نیز صحبت کرد. برخی بحران یمن را وابسته به نتایج مذاکرات وین میدانند. نظر شما چیست؟
بحرانهای موجود در عراق، لبنان، یمن و حتی در افغانستان به صورت درگیریهای نیابتی بین ایران و جبهه عربی است که عربستان و متحدان این کشور در مقابله با ایران ایستادگی میکنند. به عقیده بنده مهمترین عامل در مدیریت این درگیریها بحث مذاکرات هستهای است. جنگها و تنشهای نیابتی در خاورمیانه و منطقه بهصورت مستقل از هم نیستند و نمیتوان کاهش یا افزایش آنها را جدا و بیارتباط از هم دانست. این بحرانها همگی قطعههایی از یک پازل هستند که در رأس آنها مسئله تنش ایران با غرب با محوریت برجام قرار دارد. اگر این موضوع به سرانجام برسد و مدیریت شود، به دنبال آن تنشهای منطقهای همچون جنگ یمن نیز تا اندازهای فروکش پیدا میکند؛ اما اگر توافقی بر سر موضوع هستهای ایران و تحریمها حاصل نشود، بحران یمن هم حلوفصل نخواهد شد.














