پیش از آن که ایده وحدت حوزه و دانشگاه در گفتمان رسمی کشور مطرح شود ؛حتی قبل تر از آن ، زمانی که به دستور رضاخان میرپنج حوزه های علمیه، اکثرا مهر و موم می شدند ، همچنان کسانی با انگیزه های الهی ، در پی کسب علم و معرفت برای رشد و تعالی بودند و تفاوت عرصه ها تاثیر قابل ملاحظه ای در انگیزه و جهدشان نداشت. در آن زمان فارغ از اینکه طلب علم و تکنیک به معنای امروزین آن ، چقدر در جامعه وجود داشت و اصلا معنا و مراد آن چقدر قابل درک بود ، هنوز سیستم نوین آموزشی به طور کامل و در شکل بروکراتیک آن در کشور مستقر نشده و ساز و کارهای بومی رواج داشت.
با این مقدمه و به شرط آنکه برای نقاط عطف تاریخی و نفحات آن اهمیت قائل شویم می توانیم آنچه را که بر جلال الدین همایی گذشته مقداری درک کنیم. او فرزند حوزه بود که در زمانه ای پرهیاهو ، در گوشه ای آرام به تحصیل می پرداخت اما به سطوح پایین و متوسط آن راضی نمی شد. او در حوزه به آن پایه از جلال رسید که به اذعان شاگردان اگر ورودش به دانشگاه نبود ، مرجعیت عام می یافت.
ورود همایی به دانشگاه نیز، هر چند با اکرام و تجلیل نبود اما پس از اندکی ، نماد کارآمدی نظام آموزشی قدیم ایران و عاملی جهت پیشرفت نظام نوین آموزشی شد.نوپا بودن، نداشتن مسئله ، بومی نبودن ، ضعف ساختاری و یا هر عامل دیگری را که مقصر بدانیم به هر حال تاریخ گواهی می دهد که این نظام نوین آنچنان که باید و شاید قدر همایی را ندانست و شاید در سال های آخر عمر او ، به این مسئله پی برد و در صدد تجلیل از او برآمد.
آثار مکتوب همایی حاکی از آن است که او نه تنها جلال حوزه که همای دانشگاه نیز بود و هم اکنون نیز برای حل بسیاری از مشکلات ساختاری و محتوایی در نظام آموزش عالی ، به افرادی چون او نیاز داریم. کسانی که با بال خرد در چنان ارتفاعی از معرفت باشند که بتوانند تصویری جامع و کامل از آنجایی که هستند و می خواهند به آن برسند دریافت کنند و سایه آن را بر سر جامعه علمی کشور بگسترانند.