استاد همایی اصفهانپژوهِ اصفهانگرد بود
جلالالدین همایی از آن دست مورخینی است که بهصورت پیمایشی تاریخ اصفهان را نوشته است. اینگونه نبود که در خانه و در جوار کتابخانهاش به دیوار تکیه داده و تاریخ نوشته باشد؛ او اصفهان را قدمبهقدم گشته و ماحصل تجربیات و مشاهدات خود را روی کاغذ آورده است؛ بهعنوانمثال، در فصلی که به کوه آتشگاه میپردازد به ما یادآور میشود «آخرین بار که نگارنده به تماشا و بازدید این اثر مهم تاریخی موفق شدم و بالای کوه رفته و بهدقت همه آثار را مشاهده کردم، روز دوشنبه بود، بیستوششم تیرماه 1323 هجری شمسی که قبل از آن دو سه روز در قریه هویه لنجان اقامت داشتم و آن روز مخصوصا برای بازدید آتشگاه از هویه پیاده آمدم.» (همایی، 1384، ص 96)
آری اینگونه نگاه کنجکاو و مشتاق میتواند به رازهای تازه برسد. از بداقبالی اصفهان بود که چاپ و انتشار مسودات و نوشتههای استاد همایی به زندگیاش قد نداد و او در سال 1359 بدرود زندگی گفت و فیشها و اوراق پراکندهاش به دخترش «ماهدخت بانو همایی» رسید. چند جلدی از آن دستنوشتهها تاکنون انتشار یافته است؛ اما چنانکه باید منظم و دقیق نیست. البته طبیعی هم هست؛ چون فقط مؤلف، یک طرح کلی و چهارچوب اساسی برای کتاب خویش در ذهن دارد. بههرحال همه این چند جلدی که انتشاریافته است، نام عمومی «تاریخ اصفهان» را بر خود دارند و این جلدی که منظور ماست، سوتیتر «مجلد ابنیه و عمارات» دارد.
آتش ماربین کی خاموش شد؟
در یکی از فصول کتاب تاریخ اصفهان جلالالدین همایی بهسراغ کوه آتشگاه رفته است و مطالعات کتابخانهای و میدانی خود را راجع به این اثر تاریخی عرضه میدارد. در قدم اول، جلال همایی با اشاره به کوه آتشگاه میگوید: «این کوه در میان دشت آبادانِ وسیع واقعشده و قرا و مزارع خرم سرسبز از هر طرف، آن را احاطه کرده و رودخانه زایندهرود به شکل مارپیچ در طرف جنوب آتشگاه از مغرب به مشرق جاری است» (همان، ص 93).
او ادامه میدهد: «بر قله کوه آتشگاه، اطلال و آثار خرابهای است که اساس آن علیالتحقیق متعلق است به آتشکده ماربین و قلعه ماربین که از آثار ایرانیان قبل از اسلام است.»
هم او با اشاره به دهها کتاب جغرافی و تاریخی که ذکری از این آتشگاه به میان آوردهاند به ما میگوید که آتش این آتشگاه تا قرن سوم هجری نیز دایر بوده است و «محتمل است که از اواسط قرن چهارم؛ زمان دیالمه آلبویه، یا از قرن پنجم؛ زمان سلاجقه که بیاندازه تعصب مذهبی داشتند» آتش آن خاموش شده باشد (همان، ص 95).
عمارت اصلی آتشگاه در روزگار جلال همایی، یعنی دهه بیست شمسی، چنین بود: در قله کوه باقیمانده عمارتی است مثمن دارای هشت درب. بالای هر در طاقچه بلندی است… سقف این عمارت خراب شده و کف عمارت مدور است… پارهای از آثار باقیمانده این بنا از حیث اسلوبِ بنایی و خشتهای کلفت بزرگ قالب عجیب که در آن بهکاررفته، شبیه است به خرابههای تخت رستم کوه صفه و بعضی قسمتهای قدیمی قلعه تبرک اصفهان که اصل بنای آن را به قبل از اسلام نسبت میدهند.
او پس از بیان عمارت هشتضلعی بالای کوه به اطراف هم نظر میدوزد که «در اطراف این عمارت آثار بسیار از عمارتهای دیگر دیده میشود که خراب شده است؛ اما صورت اصلی چهارطاقها و گنبدهای آتشکده را در خیال مجسم میکند… عمارات اطراف قله ظاهرا دخمهها و مساکن هیربدان و انبارهای هیزم و ذخایر معبد و جایگاه پارسایان و مستحفظان آتش بوده.» همان، ص 97)
جلال همایی روستاهای اطراف آتشگاه را چنین برمیشمارد: موجان، مارمار، آشنستان، جِروکان و به این نکته اشاره میکند که «قرای اطراف آتشگاه در قدیم همه گبرنشین بوده و هماکنون زبان مردم آن حدود تا سده، باقیمانده زبان پهلوی قدیم اصفهان است که آن را امروز زبان ولایتی میگویند» (همان). کوه آتشگاه در دهه بیست شمسی چنین اوضاعی داشت.
چالشهای کوه آتشگاه
در اینجا خود کوه آتشگاه و آتشدان آن را رها کرده و به سراغ حواشی و قضایای حولوحوش آن میرویم. این اثر تاریخی در دوران معاصر خویش با دو چالش دستبهگریبان بود: اول آنکه، از بیسلیقگی یا سودپرستی بعضی مردم اصفهان آنجا برای چند دهه معدن سنگ اصفهان بوده است. در همان زمان که جلال همایی از آتشگاه بازدید میکرد، این حقیقت را آشکار کرد: «از سنگهای این کوه برای عمارات اصفهان استفاده میکنند و در فصول مناسب سال کوهکنان و حجاران در اطراف آن سنگبری میکنند» (همان، ص 93.)
این نکته به این خاطر خطرناک است که اگر به عکس هوایی یا نقشه توپوگرافی منطقه نگاه کنیم، میبینیم که در شمال و غرب اصفهان تقریبا هیچ کوه دیگری وجود ندارد و این تککوه در وسط یک دشت وسیع افتاده است. معلوم است که بردن این سنگهای ساختمانی، ریشه کوه را «تمام» خواهد کرد.
جلال همایی در نوشتهاش چندان لحن اعتراضی به این امر ندارد. شاید خطری را احساس نمیکرده است؛ اما حدود یک دهه بعد که کریم نیکزاد اثر مهم خود «تاریخچه ابنیه تاریخی اصفهان» را مینوشت احساس خطر کرد و زنگ را به صدا درآورد؛ با این نکته که معمار باستانشناسی اصفهان حدی را برای سنگبَرها معین کرده است.
او کتابش را در 1335 نوشت و در قسمت مربوط به آتشگاه یادآور شد: «تمام دامنه طرف شمال کوه که از طرف جنوب بهوسیله یک دیوار جداشده بوده، عمارات مختلفی وجود داشته است که از حیث شکل و کوچکی و بزرگی، برای محل ذخایر و خدام معبد و غیره بوده و اطرافش را فعلا معدن سنگ قرار داده و اگر از مسافت معینی که معمار باستانشناسی تعیین نموده، بیشتر پیشروی نمایند، این اثر تاریخی هم بهکلی منهدم و نابود خواهد شد» (نیکزاد حسینی،1335، ص 50). ظاهرا کسی به این صدای زنگ توجهی نکرد و مثل همیشه منافع آنی و شخصی بر منافع بلندمدت جمعی ترجیح داده شد.
دو سال بعد در 1337 در روزنامه «مجاهد» که در اصفهان انتشار مییافت، اعتراض شدیدی به این روند به چاپ رسید. نویسنده مقاله شاید محمد صدرهاشمی یا یکی از علاقهمندان به اصفهان باشد؛ چراکه شرح مفصلی درباره این اثر تاریخی بیان میدارد؛ همچنین به ما میگوید که «انجمن آثار ملی اصفهان» به کوه آتشگاه حساس شده است. تیتر مطلب اینطور کوبنده و اثرگذار بود: «با این ترتیب تا دو سال دیگر اثری از کوه آتشگاه باقی نخواهد ماند». در متن میخوانیم: «در هفت کیلومتری غرب اصفهان طرف دست راست جاده نجفآباد، کوه سنگی کوچکی دیده میشود که در قله آن بنای مخروبه خشتی خودنمایی میکند. روزگاری در بالای این کوه که اتاقهای متعدد برای موبدان ایجاد شده بود، دستگاه سلطنتی شگرفی وجود داشت که آن دستگاه بهمنزله پیشوای بزرگ مذهبی محسوب میشد. ساکنین این کاخ تاریخی با لباسهای مجلل روحانی یکی پس از دیگری از پرستشگاه خارجشده و با مریدان خود با آداب مخصوص ایرانی خداحافظی کرده و به ساکنین اطراف که همه طبقه به طبقه و صف بر صف کشیده و به دعا مشغول بودند، از پیر و جوان، خرد و کلان نگاه مهربانی و محبت نموده، داخل منزل خاص میشدند و مجددا فردای آن روز قبل از طلوع آفتاب و هنگام غروب این صحنه مهیج مذهبی تکرار میشد…[پس از شرح مفصل راجع به کوه]. با این مقدمه تاریخی مدتی است که اداره صنایع و معادن، کوه آتشگاه را با قیمت ناچیزی به اجاره مرد شیاد و سودجویی داده و او هم همهروزه چندین کامیون سنگ با قیمت بسیار گران برای مصالح ساختمانی میفروشد و اگر با این ترتیب که سنگ برداشت مینماید تا دو سال دیگر ادامه پیدا کند، اثری از این آثار تاریخی باقی نخواهد ماند و بااینکه انجمن آثار ملی اصفهان در جلسه 28/2/1337 برداشت سنگ از این کوه را غدغن کرده و اداره صنایع و معادن نیز ملزم شده اجاره را فسخ نماید، بااینحال نمیدانیم به چه مجوزی مستأجر طماع کماکان مشغول سنگبری است. ما از سرکار سرهنگ بهبهانی، ریاست محترم ژاندارمری اصفهان، تقاضا داریم به نامه رسمی اداره صنایع و معادن ترتیب اثر داده و اجازه ندهند کوه آتشگاه را منفجر و سنگهایش را به فروش برسانند.» (مجاهد، خرداد 1337)
حدود یک هفته گویا استاندار اصفهان نامهای به اداره صنایع و معادن و نیز نامهای به ژاندارمری نوشته و جلوی این کار گرفته شده است. روزنامه مجاهد با خوشحالی تیتر زد «با اقدام فوری که نسبت به کوه آتشگاه به عمل آمد، امید انجام همه کاری میرود» و در متن خبر آورد: «در شماره 364 راجع به کوه آتشگاه که به اجاره رفته بود، ضمن تاریخچهای که بر آن نوشتیم، از جناب آقای استاندار خواهش کردیم که جلوی مستأجر کوه آتشگاه را بگیرند که خوشبختانه معظم له طی نامه رسمی که به اداره صنایع و معادن و همچنین ژاندارمری نوشتهاند، جلوی مستأجر کوه آتشگاه گرفته شد و با این اقدام شایسته همه مردم به انجام کارهای مفید امیدوار شدند.» (مجاهد، خرداد 1337)
میتوان پنداشت اگر این موضوع رسانهای نشده بود و همچنان در جلسات دربسته انجمن آثار ملی درباره آن بحث میشد و در نامههای پنهانی به فلان اداره درخواستی صورت میگرفت، کار به سرانجام نمیرسید. بهمحض اینکه این «فاجعه» رسانهای شد، افکار عمومی حساس و استاندار اصفهان نیز دستبهقلم شد.
اما چالش دومی که کوه آتشگاه با آن مواجه شد، بازهم برخاسته از تکبودن و شرایط منحصربهفرد آن است: در دهه چهل، قرار شد شهر اصفهان به لولهکشی آب مجهز شود؛ پس چند چاه در کنار رودخانه، تقریبا موازی با کوه آتشگاه کندند. در ادامه باید در جایی آب این چاهها ذخیره میشد و این منبع در جایی بلند قرار میگرفت تا آب با فشاری ثابت بهسمت لولهها و خانهها جاری شود. در آن سال آنچه به فکر مهندس شرکت نوکار، مسئول لولهکشی، آمد این بود که منبع آب را بر گرده کوه آتشگاه بسازند؛ چون آنجا تنها بلندی منطقه بود. به همین خاطر هم دستبهکار شده و منبع مذکور را در سال 1344 از بتن مسلح ساختند. این منبع هنوز هم بر سر جای خود است. اگرچه خالی بوده و از مدار خارج شده است، اما کجسلیقگی و بیاعتنایی مسئولین وقت را نشان میدهد.
بنا به نظر روزنامه اصفهان، در ساخت این منبع آب تمهیدهایی اندیشیده شد تا آسیبی به بنای تاریخی بالای کوه وارد نیاید.
در دیماه 1344 روزنامه اصفهان به این امر اشاره کرد: «یکی از مهمترین اقدامات اصلاحی که در عصر حاضر در راه عمران و آبادی شهر اصفهان گردیده و قریبا لکه ننگی را از دامن شهر تاریخی ما خواهد زدود، دو طرح مهم لولهکشی و ساختمان منبع آب آشامیدنی مردم اصفهان است… شرکت نوکار دو وظیفه داشت: یکی، نصب لولههای آب در تمامی خیابانها و کوچههایی که جزو فاز اول است و دیگری، ساختمان منبع آب در بالای کوه آتشگاه که مسلط بر تمامی شهر اصفهان و اطراف آن باشد. طبق تحقیقاتی که به عمل آوردهایم، شرکت نوکار منبع آب را که باید در دل سنگ کوه حفر و ساختمان کند، با منتهای دقت و تحت نظر مهندسین مشاور انجام و خاتمه داده است. در این قسمت اشکال کار شرکت این بود که برای حفظ عمارت تاریخی آتشگاه ملزم بود دینامیت مصرف نکند و بایستی طبق اصول قدیم سنگ کوه را با چکش و قلم و کلنگ بشکند و حفره منبع را به وجود بیاورد و با تهیه آسانسور، آب و شن و سیمان و مصالح و لوازم ساختمان را به قله کوه انتقال دهد و برای اتصال منبع به لوله ترانشههای سنگی به عمق چندین متر در شکم کوه احداث کند و خلاصه این منبع باعظمت را باوجود مشکلات و زحماتی که داشت، تحتنظر مهندسین مطلع خود، قالببندی و بتنریزی و آرماتوربندی بکند و بدون اینکه کمترین حادثه سوئی پیش آید، با موفقیت کار خود را خاتمه بدهد.» (اصفهان، دی 1344)
اگر کسی در روزهای تعطیلات عید سری به کوه آتشگاه زده باشد، از دور خطهای سیاهی بر کوه میبیند. این خط، مردم مشتاقی هستند که در حال بالارفتن از کوه و رسیدن به قله و دیدن آثار مذکور هستند. این امر به ما میگوید که کوه آتشگاه هنوز هم اعتبار گردشگری و تاریخی خود را حفظ کرده است؛ بنابراین تا این بازدیدکنندگان مشتاق وجود دارند باید کوه آتشگاه را ارج نهاد و اجازه نداد دیگر چالشی آن را تهدید
کند. لازم به ذکر است، بهتازگی کتاب «آتشگاه اصفهان» به قلم یاغش کاظمی توسط نشر سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان به چاپ رسیده است که میتواند منبع خوبی برای مطالعه علاقهمندان میراث اصفهان باشد.