همه ما کمابیش با شکل مرسوم و معمول خشونت که میتوانند باعث آسیبهای جدی روحی و روانی در افراد مختلف و مخاطبان این خشونتها شود، آشنا هستیم. در واقع در شکل مرسوم خشونت و خشونتورزی حاصل شکلگیری خشم در ذهن یک انسان است که وقتی او قادر به مدیریت و کنترل آن نیست، به شکل خشونت کلامی(مثل فحاشی، تحقیر کردن و اشاره کردن به ضعفهای طرف مقابل) و یا خشونت فیزیکی(مثل استفاده از وسایل خطرناکی همچون چاقو چوپ برای آسیب زدن به دیگران و پرتاب اشیاء) خود را بروز میدهد.
نکته مهمی که در ارتباط با خشونت و خشونتورزی وجود دارد، این است که خشونت در شکل معمولش هر دو آسیب ذهنی و روانی و فیزیکی را میتواند به دنبال داشته باشد. اما در این شکل معمول و آشنا، معمولاً آسیبهای فیزیکی بیشتر به چشم میخورد و مدنظر مخاطبان و ناظران قرار میگیرد.
اما در کنار این شکل معمول و مرسوم، نوع دیگری از خشونت و خشونتورزی نیز وجود دارد که از آن تحت عنوان «خشونت معصومانه» یاد میشود. خشونتی که این بار لزوماً عامل اصلی شکلگیری آن خشم در فرد عامل نیست، بلکه میتواند احساسات و عواطف و البته ضعفهای دیگری باشد و همچنین شکل بروز آن نیز به گونهای باشد که خیلیها بهخصوص عوام نتوانند این خشونت و نتایج هولناک آن را تشخیص دهند.
اجازه دهید قبل از باز کردن بیشتر بحث یک مثال را با هم مرور کنیم تا به صورت کلی با خشونت معصومانه آشنا شوید.
مادری را در نظر بگیرید که یک عمر به اصطلاح زیر سایه جذابیت، شایستگی و ارزشمندی خواهر بزرگترش بوده و همیشه وقتی با او مقایسه میشده، چیزی جز سرخوردگی، بیلیاقتی و کمتر بودن نصیب نمیشده است. چنین فردی در واقع یک فرد خود کوچکبین و سرخورده است که عقدهها و مشکلات ذهنی فراوانی دارد. حال او پس از ازدواج صاحب فرزند دختری میشود که از نظر زیبایی و جذابیت شرایط بسیار مطلوبی دارد.
حال این مادر به صورت خودآگاه و ناخودآگاه به این باور میرسد که میتواند از مسیر به نمایش گذاشتن زیباییهای دخترش به اصطلاح چشم دیگران را درآورد و حسادت آنها را برانگیزد. بدین شکل او به شکلی بسیار افراطی تلاش میکند از طریق آرایش کردن دخترش و عکس گرفتن از او و البته انتشار آنها در فضای مجازی، در ظاهر برای دخترش اما در واقع برای خودش جلب مخاطب کند و توجهات را به خودش جلب کند.
بدین شکل او برای سرپوش گذاشتن بر عقدهها و مشکلات روانی خویش، کودکش را تبدیل به عروسکی خیمهشب بازی میکند که به جای آنکه مثل دیگر کودکان بتواند کودکی کند و از مسیر آزمون و خطا و آموزش به شکل درستی خود و جهان پیرامونش را بشناسد، تبدیل به مدلی جذاب شده که مجبور است همیشه پاسخگوی نیازهای سرسختانه و مستمر مادرش قرار گیرد. چنین کودکی وقت کودکی کردن ندارد، کوچکترین حریم خصوصی نمیتواند برای خود بیابد و اصلاً فرصتی را برای شناسایی واقعی خود در اختیار نمیگیرد.
اما کسانی که از بیرون شاهد این ماجرا هستند بهخصوص افراد نادانی که از آگاهیهای لازم روانشناختی برخوردار نیستند، رفتار و عملکرد مادر را نه تنها مصداقی از خشونت تلقی نمیکنند، بلکه چه بسا بسیاری از آنها با کامنتها و بازخوردهای جذاب، انگیزه او برای سوءاستفاده شدید از دخترش را تشدید نیز میکنند. برای مثال وقتی آن مادر میبیند که یکی از اقوام نوشته: از مادری با آن زیبایی و شخصیت، دختری به این شیرینی حاصل میشود، انگیزههایش برای خشونتورزی معصومانه نسبت به دخترش بیشتر نیز میشود. بهطوریکه هر روز ساعتها دخترش را مجبور میکند که جلوی آینه بنشیند، آرایشهای غلیظ و آزاردهنده را روی صورتش تحمل کند.
بدین شکل او حتی اجازه نمیدهد که دخترش مثلاً به علایق و خواستههای خود مثل دیدن یک کارتن یا بازی کردن با دیگر کودکان برسد و از این مسیر خودباوری درست را در خویش تقویت کند، خود را بشناسد و همکاری و تعامل با دیگران را فرا گیرد.
البته ذکر این نکته نیز ضروری است که متاسفانه کودکان و خردسالان چون شیفته محبت و علاقه و توجه والدینشان هستند، چنین کودکانی که قربانی خشونت معصومانه میشوند، معمولاً از روی ترس(ترسِ از دست دادن توجه و محبت والدین) نه تنها اعتراضی به رفتار خشونتآمیز اما ظاهراً دوستانه والدین نمیکنند، بلکه نهایت همکاری را نیز از خود نشان میدهند. اما به واقع آنها کودکاند و اطلاعات، آگاهیها و مهارتهای لازم برای شناسایی رفتار خشونتآمیز والدین خود را ندارند که بخواهند اعتراض کنند. در این میان این ما اطرافیان و دوستان و ناظران این خشونت هستیم که باید این نوع خشونتها را بشناسیم و نسبت به آنها واکنش دهیم. حداقل اینکه از چنین رفتارهای احمقانه و به شدت مخربی که میتواند بنیان شخصیت، ارزشمندی و خودباوری را در یک کودک خراب کرده و زندگی او را تباه کند، حمایت نکنیم.