به گزارش اصفهان زیبا؛ استودیو هورخش در طی ۱۷ سال گذشته تولیدات متنوعی در زمینههای انیمیشن کوتاه، موزیک ویدئو و گیم داشته اما اولین تجربه مهم آنها را میتوان انیمیشن آخرین داستان دانست.
البته که ساخت انیمیشن سینمایی به سبک فریم بای فریم مشقت بسیاری دارد و احداث این جاده تولیدی کاری قابل تحسین است. و در همهی این سالها استودیو هورخش نشان داده که به دنبال تحربههایی متفاوت هستند. تجربههایی که شاید در دنیا دیده شده اما در ایران کمتر سازندگان به سراغ این ریسکها و چالشها میروند. این چیزیاست که درونمایه مشترک تمام کارهای این استودیو از جمله تازه ترین اثر آن یعنی انیمیشن ژولیت و شاه است.
با این رویکرد میتوان متوجه شد که تمرکز سازندگان بیش از آنکه برروی قصه و روایتی ایرانی باشد بر روی تجربه چالشهای فنی و ارتقای تکنیک است. بنابراین قصه را هم براساس دغدغهای درونی به سراغش نمیروند بلکه با سر هم کردن لحظههایی که ساختن آن برایشان یا چالش برانگیز است یا دوست دارند ساختن این لحظهها را تجربه کنند. با همین نگاه سراغ قصههای کهن یا تاریخی میروند آن هم با برداشتی آزاد. یعنی خودشان را ملزم به بیان حقیقت آن قصه نمی کنند بلکه آن چه با نگاه، عقاید و تکنیکشان سازگاری داشته باشد.
چیزی که در انیمیشن ژولیت و شاه کاملا مشهود است. انیمیشن پر از صحنههایی از انیمیشنهای دو بعدی دیزنی، در کنار صحنههایی از برههای از تاریخ، در کنار نمایشنامه رمئو و ژولیت است که با هم کلاژ شدهاند. به همین علت قصه و روایتی ایرانی که هیچ، روایت آشفتهای میبینیم که حتی کارکتر اصلی داستان گم است و نمیدانیم کدام کارکتر را باید دنبال کنیم. همدلی با هیچکدام از کارکترها ایجاد نمیشود. و با فاصلهای از کارکترها نظارهگر اتفاقات هستیم. در طول داستان شخصیتها به جز شاه دچار تحولی نمیشوند و اوهم با سیر غیرقابل باور و از نظر فیلمنامهای بدون منحنی شخصیت.
شخصیتهای ایرانی اکثرا منزجر کننده ،مسخره و خبیث هستند. آقای رهگذر در توجیح این مطلب اشاره به دختر شاه میکند که دختری باهوش، زیبا و پوشش سنتی ایرانی دارد. آیا مگر غیر از این است که دختر شاه هم در خدمت شاهزاده چشم آبی فرانسوی است؟ البته احتمالا قرار دادن این شخصیت برای پاسخ گویی به این دست انتقادات و اضافه کردن کمی کشمکش به فیلمنامه است.
نقطه قوت کار یکدستی گرافیک و طراحی کاراکترهاست و رنگ و نور کار نیز چشم نواز است اما صرفا استفادهای ابزاری جهت جذاب شدن کار است به این معنی که مخاطب به دلیل لذت بردن از زیباییهای گرافیکی، فیلم را دنبال میکند بدون نسبت با قصه. در صورتی که مخاطب باید با قصه ارتباط بگیرد و گرافیک هم به کمک بیاید تا حس قصه به بیننده بهتر منتقل شود. البته در مواردی تلاشهایی شده که به واسطهی رنگ و نور احساسات کارکتر مثل خشم و نفرت و … را به تصویر بکشند.
در انیمیشن طراحی کاراکتر ایرانی نمیبینیم. هم کاراکترهای اروپایی و هم اکثر کارکترهای ایرانی از جمله شاه را قبلا در انیمیشنهای دو بعدی دیزنی دیدهایم. شاید بتوان گفت کارکترهای مادر و همسران شاه، دختر شاه و اطرافیان شاه در کاخش، دستمایه تجربههایی شده که کمی آنها را متفاوت کرده و میشود مشابهشان را در لابهلای عکسهای مستند تاریخی این برهه دید.
اما در طراحی فضاها هم بخصوص بخشهای اروپائی خلاقیتی به چشم نمیخورد ولی در بخش ایران معماریهایی خوش رنگ و لعاب با نقوش و کاشیکاریهایی ایرانی، حیاط و حوض آب و بازاری با معماری ایرانی به چشم میخورد اما با این تفاوت که ایرانیان با این فضاها زیست داشتهاند. از جان و روح و فرهنگ خود به این نقوش و رنگها و معماری رسیدهاند اما اینجا تمام فضاها با نگاهی کاملا توریستی و جدا از قصه و کارکترهاست. انگار صرفا برای نشان دادن به مخاطب خارجیاست. همانطور که در بخش دیگر انیمیشن سوغات ایران نیز به شکلی کاملا توریستی و چسبیده به قصه به مخاطب معرفی میشود.
انیمیت کار نیز به سبک دیزنیاست اما در جاهایی از انیمیشن تجربههایی متفاوت در بازیگری و نشان دادن احساسات درونی کاراکترهای همسران و مادر شاه در حرکت و بازیشان به چشم میخورد.
موسیقی در انیمیشن به شدت برجسته است و میتوان گفت یکی از عوامل مهم در جذابیت و نگه داشتن مخاطب تا پایان کار است. آواز خواندن با فهمی سطحی از انیمیشنهای دیزنی و کاملا ابزاری استفاده شده است. استفادهای جدا از قصه و روایت. چیزی که تقریبا در همه انیمیشنهای ایران میتوان دید.
در کل ما با دیدن انیمیشن ژولیت و شاه با انیمیشنی ایرانی یا حتی انیمیشنی خلاقانه مواجه نمیشویم اما میتوانیم در جاهایی از انیمیشن، جسارت سازندگان را ببینیم که جستجوگرانه به دنبال آزمون و خطا و تجربههایی هستند که در ایران هنوز نو و تازه است. البته زمانی این تجربهها و آزمون و خطاها ارزشمند است و منجر به خلاقیت و اتفاقی نو میشود که در خدمت عالم و روایتی باشد که از درون سازندگان بجوشد و با زیست خود و مردمشان سنخیت داشته باشد و اگر نه میشود کاری انتزاعی و به دور از واقعیت. و البته با هدف جشنوارههای خارجی.
هر هنرمندی بازتاب درونیات و بعضا و همیاتش را به واسطه هنر منتقل میکند و این اساس هنر در دنیای مدرن است. به نظر میآید آقای رهگذرهم، نفرتها و علایقش را به شکل انیمیشنی و اغراق آمیز به سبک دیزنی وار و تقلیدگرایانهای در یک داستان کلاژ شده تاریخی، بیرون پاشیده است.




