ای برده امان از دل عشاق کجایی

بدرقه کوه!

تمام این چند ماه حتی یک کلمه هم ننوشتم. یعنی راستش را بخواهید اصلا نتوانستم بنویسم.

تاریخ انتشار: 10:13 - شنبه 1403/12/11
مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه
بدرقه کوه!

به گزارش اصفهان زیبا؛ تمام این چند ماه حتی یک کلمه هم ننوشتم. یعنی راستش را بخواهید اصلا نتوانستم بنویسم. من و کلمه‌های دست‌وپاشکسته‌ام کجا و اسم‌ورسم آقا سیدحسن‌نصرالله کجا؟! آن هم من که هنوز عادت نکرده‌ام شهید را پاورچین‌پاورچین بگذارم کنار اسم سید.

اما راستش بعد از برگزاری تشییع، درگیر عکس‌های مراسم شدم و کاسه‌کاسه ‌اشک‌هایی که برای او جاری شد.‌ همان اشک‌هایی که معتقدم آن‌طرف که دستمان از همه‌جا کوتاه است، خودش واسطه می‌شود و گره‌ای از گره‌های کور آن‌طرفمان را با دست‌های توپُر مردانه‌اش باز می‌کند.

بیشتر که چشم می‌اندازم به نظرم توی عکس‌ها، زنان عجیب پیشتازند. پیچ‌وخم چهره‌هایشان قیامتی به پا کرده است. حواسم پرت بندانگشت‌هایی می‌شود که با همه ظرافت زنانه‌شان قاب عکس سید را نشانده‌اند توی سربند زردرنگ «انا علی العهد» و قاب را سنجاق کرده‌اند به قلبشان.

می‌بینم زنانی را که دل ویرانشان را بنده زده‌اند و واژه‌هایشان رود شده و جاری توی چهره‌‌هایشان. زنانی که در سکوتی عجیب به سید‌حسن‌هایی فکر می‌کنند که قرار است در این خاک متولد شوند و قد بکشند.

چه مردمانی دارد این سرزمین. غیرت چادر زده در سراسر وجودشان. کلمه‌ها را درست و به جا ادا می‌کنند بدون هیچ دلهره و اضطرابی، حتی وقتی جنگنده‌های اسرائیلی می‌خواهند خودی نشان دهند بازهم تیرشان به سنگ می‌خورد.‌ چهره‌‌ای نیست که برای بدرقه مرد شماره یک وطنش به هم نریخته باشد. خشم و اندوه به هم گره خورده و اشک میانجیگری می‌کند.

اخبار می‌گوید: شمار شرکت‌کنندگان در مراسم تشییع سید، یک‌میلیون و ۴۰۰ هزار نفر تخمین زده شده است. کاش منابع خبری می‌توانستند اعلام کنند چند صد میلیون نفر آدم دلشان در بیروت بود و توی کوچه‌پس‌کوچه‌های کرنتینا. همان‌جا که سید به دنیا آمد. همان‌جا که بزرگ شد. همان‌جا که عاشق امام موسی صدر و اندیشه‌هایش شد. همان‌جا که عکس امام موسی صدر را آویخت به دیوار مغازه میوه‌فروشی پدر. همان‌جا که خودش را می‌رساند به محله البرج توی مرکز بیروت و در بین کتاب‌های دست‌دوم غرق می‌شد تا پیدا کند آنچه را که او را به آنجا کشانده بود. کاش منابع خبری اعلام می‌کردند وقتی خبر رسید ۸۵ تن بمب ریختند برای شهادت یک مَرد، چند نفر پای صفحه تلویزیون در خبر ذوب شدند و نگاه پریشانشان آویزان خبر شد که یکی بیاید و بگوید آقا اشتباه شده و سید ما زنده است…

اما افسوس که خبر صحت داشت؛ سید را زدند آن هم با ۸۵ تن بمب. اصلا آمده بودند یک کوه را از پا در بیاورند.‌ و‌ حالا نوبت مردم بود. جمعیت میلیونی آمده بودند تا کوه را بدرقه کنند. امانت را پس بگیرند و روی دوششان و توی جوشش اشک‌هایشان و توی سوز صدایشان ببرند و برسانند به خانه آخر.

آخرین مأموریت هم باید انجام می‌شد آن هم خوب و آبرومند. همین‌ هم شد. کوه مثل همیشه با ابهت و باشکوه نه در قاب تلویزیون که نشسته بود توی کامیونی با کاور شیشه‌ای و شفاف و همه خیره بودند به او. قیام زبان مشترک همه آدم‌های دنیاست، موبور و چشم آبی و سیاه هم ندارد. هرکسی که دوستش داشت برایش قیام کرده بود. برایش حمد خواند. برایش دست تکان داد. برایش…

دل ما برای تو تنگ می‌شود، سید.‌ دل ما برای واژه‌هایی که صدایت و لهجه دوست‌داشتنی‌ات به آن‌ها اعتبار می‌بخشید و خیالمان را آسوده می‌کرد، تنگ می‌شود.‌ آقا سیدحسن، هوای همه ماهایی که دوستت داشتیم و داریم را آن طرف داشته باش، ماهایی که دلمان گوشه‌ای از ورزشگاه بیروت بود و ریزریز برایت اشک ریختیم. سلام ما را به آقا ابا عبدالله برسان. ما ایمان داریم به روزی که عدالت همه ما را شگفت‌زده خواهد کرد… .

برچسب‌های خبر
دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

پانزده + 8 =