شکلات‌های رنگارنگ گرگیعان

جنگ تمام شده بود. اما پدر هنوز در آبادان بود و ما در شهرکی نزدیک ماهشهر زندگی می‌کردیم. یادم می‌آید ماه رمضان بود، من و خواهرم هم دوست داشتیم مثل بزرگ‌ترها روزه بگیریم.

تاریخ انتشار: 10:32 - شنبه 1403/12/25
مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه
شکلات‌های رنگارنگ گرگیعان

به گزارش اصفهان زیبا؛ جنگ تمام شده بود. اما پدر هنوز در آبادان بود و ما در شهرکی نزدیک ماهشهر زندگی می‌کردیم. یادم می‌آید ماه رمضان بود، من و خواهرم هم دوست داشتیم مثل بزرگ‌ترها روزه بگیریم. من احساس می‌کردم غذایی که سحر و افطار می‌خوریم خوشمزه‌تر از غذاهای دیگر است. مادر گفت شما باید روزه کله‌گنجشکی بگیرید و می‌توانید سحری، ناهار و افطار بخورید. برادر کوچکم شیرخواره بود. ما با خنده می‌گفتیم: « مامان، داداش که همه‌ش داره شیر می‌خوره. چه روزه‌ای گرفته؟ « و مادر می‌گفت: « اون فعلا روزه کله‌مورچه‌ای می‌گیره» و ما از ته دل می‌خندیدیم.

یک روز مادر برادر کوچکم را بغل کرد و دست من را هم گرفت و به بازار رفتیم. مادر مقدار زیادی شکلات و شیرینی خرید. گفتم: « مامان این همه شکلات برای چیه؟ « گفت: « برای امشب که بچه‌ها میان»

خانه ما در طبقه دوم یک مجتمع دوطبقه بود. طبقه پایین خانواده آقای فیروزی زندگی می‌کردند. خانواده‌ای عرب‌زبان، مهربان و صمیمی با پنج دختر و دو پسر. خانم فیروزی که ما را دید، کیسه‌ای را به مادر نشان داد و گفت: « نذر کرده بودم پسرت صحیح و سالم به دنیا بیاد، گرگیعان پاسورک بدم. « جمیله و رقیه از خانه بیرون آمدند و گفتند: «خانم گلستانی، اجازه می‌دید امشب دخترها هم با خودمون ببریم؟» و من از شوق چشمانم برق می‌زد. مادر مخالفت کرد و گفت: « پدرشون نیست، اینا هم کوچیکن، عربی هم که بلد نیستیم، شب هم هست یه وقت یه اتفاقی…» جمیله پرید وسط حرف مادر و گفت: « من قول می‌دم صحیح و سالم ببرم و بیارمشون.» خانم فیروزی هم با لبخند گفت: « بذار برن همه بچه‌ها با هم هستن.» مادر وقتی شوق ما را دید بالاخره با نگرانی رضایت داد.

موقع افطار از خوشحالی روی پای خود بند نبودم و مدام از مادر می‌پرسیدم: « پس چرا بچه‌ها نیومدن؟» مادر هم می‌گفت: « صبر کن افطاری بخورن، میان.» بالاخره درِ خانه را زدند. پسرها و دخترهای محله با لباس‌های زیبا و خوش‌رنگ شروع به خواندن کردند:

«گرگیعان گرگیعان بین اضغیر و رمضان. عادت علیکم صیام کل سنه وکل عام. یالله تخلی ولدهم یالله خلی لأمه یالله. عسى البقعه ما تخمه و لا توازی على أمه. أعطونا الله ‏یعطیکم، بیت یودیکم.»

کنایه از اینکه «در را باز کنید وقت شادی است. ماه رمضان هر ساله روزی شما شود، عمرتان طولانی باشد. خدا این بچه و مادرش را حفظ کند و هیچ بلایی به او نرسد و مادر داغش را نبیند. از برکت خانه‌تان شیرینی به ما بدید خدا خانه شما را حفظ کند.»

و مادر در کیسه‌هایشان شکلات و شیرینی می‌ریخت. جمیله و رقیه هم دست من و خواهرم را گرفتند و ما هم همراه بقیه به در خانه همسایه‌ها رفتیم.
وقتی به خانه برگشتیم کیسه‌هایمان پر از شکلات و شیرینی بود. با خوشحالی بالا و پایین می‌پریدم و فریاد می‌زدم: «من دیگه عربی یاد گرفتم، گرگیعان گرگیعان…
گرگیعان مراسمی ویژه میلاد امام حسن مجتبی‌(ع) است که در جنوب ایران برگزار می‌شود.

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط
دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

5 + 5 =