دو پر روسری را از پشت گردن رد کرده و بالای سر با گرهای محکم کردهام.بعد از دوشب زیر فشار تب چهل درجه، امروز راضی شدم یک استامینوفن ناقابل بخورم. این چندروز هر چه گفتند یک دانهاش را بخوری بهجایی برنمیخورد، راضی نشدم. ترس داشتم خوابم ببرد.
باران مثل دم اسب میبارید. نیمچه نسیم خنک اردیبهشتی هم میآمد و با قطرههای درشت باران روی صورتم میخورد. قرار نبود این ساعت از شب حرم باشیم؛ اما سرماخوردگی همسر و رفتن به دارالشفای امام رضا (ع) مسیرمان را به این سمت کج کرده بود و ما را گذاشته بود صاف وسط صحن انقلاب و در انعکاس زردی گنبد و ایوان طلا، محصور و اسیرمان کرده بود.
همه ما در زندگی شخصی، خانوادگی و اجتماعیمان به دنبال دستیابی به اهداف بزرگ و مطلوب هستیم و برای رسیدن به آرمانهای مدنظرمان برنامهریزی کرده و متناسب با هدف پیش رو تلاش میکنیم.
وقتی که پایم به دنیا باز شد، لقب سومین دختر خانواده را به نامم زدند.بابا از آن کردهای بچهدوستی است که جنس بچهها خیلی برایش فرقی نمیکند. نه که فرق نکند؛ اما آنطور که مامان همیشه تعریف میکند، بابا از قدیم دور سفره را شلوغ میپسندیده.
مادریکردن سخت است؛ بهخصوص در عصر و زمانه کنونی و بهخصوصتر برای دختران. وقتی از همان اول باید حواست به دخترت باشد که در پارک و تاکسی و فروشگاه با غریبهها زیاد صمیمی نشود، چه نوع لباسی انتخاب کنی که حریم و حیایش حفظ شود …
امسال بهجای دو دختر، مادر بیستونه دختر بودم. روزهای اول مهر که سختی و فشار کار ساعتهای خوابم را به کمتر از پنج ساعت رسانده بود، با خودم میگفتم عمرا این بچهها را دوست داشته باشم، عمرا نگران سلامتی آنها بشوم، عمرا دلتنگ نبودنشان بشوم، عمرا بیشتر از اندازه دلم برای درسومشقشان بسوزد؛ اما نشد!
نماز خواندن مامان مناسک مخصوص خودش را دارد. مادرم هرجای خانه نماز نمیخواند و سفت و سخت معتقد است که باید برای نماز خواندن یک جای مخصوص داشـت و بــعدهـا این مـکان شــفاعت آدمـیــزاد را میکند.
گوشت و آرد نخودچی را ورز دادم و تخممرغ را شکستم رویشان. شفتهها را بین دو کف دست قلقی کردم و انداختم داخل روغن داغ. زینب با موتور کوچکش قامقامکنان آمد پای گاز. گوشه دامنم را کشید. سرش را کج کرد.
حجاب؛ این فقط یک واژه معمولی نیست؛ یک ارزش بیهمانند فرهنگی است. همان سالهایی هم که به نظر همهچیز عادی بود، بحثوجدل پیرامون حجاب وجود داشت؛ هرچند به نظر هیچ زمانی به اندازه امروز داغ و جنجالی و حتی فلسفی و نظری نبود؛ حجابی که برگرفته از حیا و عفت فردی است که در جامعه اسلامی زیست دارد و آن را هم برای خود و هم برای جامعه ارزش میپندارد.
مامان فاطی امروز صبح شلهزرد گذاشت، خودش را زیبا کرد و گفت: «وقتی قرار است مهمان بزرگ برای آدم بیاید، باید رنگ به رو بگیرد تا نکند دل مهمان با دیدنش بگیرد.» چادرش را دور قدش پیچید و در دیگ را برداشت.
«آمار سزارین در استان اصفهان ۵۹درصد است»؛ این موضوعی است که چندی پیش رئیس اداره مامایی معاونت درمان دانشگاه علوم پزشکی اصفهان از آن خبر داد و گفت که آمار سزارین در برخی استانها مثل اصفهان با توجه به شرایطی از جمله بافت فرهنگی و اجتماعی آنها از میانگین کشوری بالاتر است.
سال ۱۳۴۲، حسین شش ماهه بود. همانموقع که امام فرموده بودند: «یاران من در گهوارههای مادرانشان هستند.»