به گزارش اصفهان زیبا؛ چند روز پیش در یکی از جلسات «سندپژوهی از منظری دیگر» که به مناسبت روز اسناد ملی و میراث مکتوب برگزار شد شرکت کردم. این جلسه که توسط یکی از متخصصان شناختهشده و برجسته سندشناسی هدایت میشد و ارتباط بین سند تاریخی و سنگ مزار را بررسی میکرد، برای من که یک شنونده غیرتخصصی حوزه سندپژوهی و تاریخ بودم، جذابیت زیادی داشت.
جذابیت موضوع ارائهشده برای من این بود که اشیای تاریخی گرانقیمت و هویتبخش زیادی در اطراف محیط زندگی ما وجود دارد که برخی از کشورهای همسایه که تاریخ و هویت سرزمینی معتبری ندارد، حاضرند با صرف پول زیاد، یکدهم این اشیا به کشورشان وارد شود تا بتوانند با آن و احتمالا جعل برخی از اسناد، تمدنسازی کنند.
نکته مهم دیگر پیبردن به اهمیت انجام آدابورسوم سنتی در بین گذشتگانمان بود؛ تا جایی که به ظرافتهای بصری و نشانهشناسانه دوران خود توجه زیادی داشتند و آنها را در همه حوزههای زندگی خود، حتی در جایی مثل سنگ مزار که برای مردمان امروزه تقریبا بیارزش قلمداد میشود، موردتوجه قرار میدادند.
اما دو نکته منفی نیز بهصورت ضمنی در این جلسه مطرح شد که جای تأمل دارد. اول اینکه مشخص است متأسفانه بسیاری از فعالان فرهنگی و دوستداران اصفهان که یا بهصورت مستقل در عرصه اصفهانشناسی و اصفهاناندیشی فعالیت دارند یا مسئول تولیت امامزادهها و اماکن مقدسهاند یا در کسوت مسئولان و مدیران ادارات مربوط به امور میراث فرهنگی و تاریخی فعالیت میکنند، نسبت به این گنجینه تاریخی و پرعظمت، دانش، آگاهی و بهتبع آن حساسیت لازم را ندارند.
بهعبارتدیگر، سنگ مزار را جزو یک سنگ کهنه و دچار زوال با برخی نقش و خط قدیمی و احتمالا بیمعنی چیز دیگری قلمداد نمیکنند و اهمیتی برای آن قائل نیستند؛ درصورتیکه باید به این درک برسند بین آنچه کهنه است و آنچه عتیقه است، فرق وجود دارد.
نکته منفی دوم، برداشتهایی بود که از این گنجینه مغفول به عمل آمد. به نظر میرسد نهتنها فعالان فرهنگی که با این گنجینه تاریخی آشنایی ندارند؛ بلکه کسانی نیز که دغدغه حفظ این آثار را دارند، برداشت درستی از آن به عمل نمیآورند و ارائه نمیدهند.
یکی از غالبترین دغدغههایی که در این جلسه مطرح شد، این بود که ما میتوانیم با این سنگ مزارها در مجامع بینالمللی اروپایی و آمریکایی نشان دهیم که این سنگ مزار با این نقوش تاریخی و معانی نشانهشناسانه، متعلق به اصفهان یا ایران است و از این نظر اعتبار خود را در این مجامع بالا ببریم و چهره دیگری از ایران ارائه دهیم.
ولی به نظر میرسد این تعبیر چندان رضایتبخش نیست. البته درست است که حفظ و ارائه چنین گنجینهای غنای فرهنگی و تمدنی ایران را به دیگر کشورها نشان میدهد و میتواند چهره مناسبی از ایران را در دنیا به نمایش بگذارد؛ اما نکته مهمتری در پیش است. اولا اینکه جدای از مجادلات و تقابلهای سیاسی در عرصه بینالمللی، همه کشورهای دنیا به جایگاه فرهنگی و تمدنساز ایران واقف هستند و قرار نیست آثاری همچون سنگ مزار تغییری در ذهنیت آنها نسبت به ایران تمدنساز به وجود بیاورد.
از طرفی دیگر، به نظر میرسد نخبگان ما باید به جای توجه به دنیای اطراف و دغدغه برای ارائه چهره مناسب از ایران، نگران این باشند که چقدر مردم ما با این گنجینه آشنا هستند و ما چقدر توانستهایم با زبانی آشنا و همهپسند این گنجینه را به مردم معرفی کنیم.
بهعبارتدیگر، یک ایرانی چه تصوری از ایران در ذهن خود دارد و یک اصفهانی، اصفهان را چگونه شناخته است؟ دغدغهنداشتن نسبت به شناخت مردم و طرح نگرانی و دغدغههایی ازایندست آنهم صرفا در مجامع روشنفکری و نخبگانی، دردی را دوا و این دغدغه را بهعنوان یک عنصر گفتمانی جاری و ساری در زندگی عموم مردم مطرح نمیکند. مهمتر اینکه با چه بازنمایی قرار است این گنجینه به مردم معرفی شود.
بازنمایی از یک مسئله زمانی مناسب شمرده میشود که مردم در زندگی روزمره خود آن را حس و درک کنند که این مسئله در کجای زندگی آنها قرار دارد و چه نقشی برای ارتقا یا افول زندگی آنها ایفا کند.
این مشکل بزرگی است که همه نخبگان با آن مواجهند: یعنی شناخت زبان مردم و اضافهکردن مفاهیم جدید به نظام زبانی آنها. عدم طرح مسئلهمحور مسائل از جانب نخبگان و روشنفکران موجب میشود تا مدیران دغدغههای اصلی آنها را نفهمند و مردم هم با آنها همراهی نکنند.















