پیشمرگ؛ روایتی شعارزده از مقاومت

سینمای جنگ ایران، به‌رغم ظرفیت‌های فراوانش، همچنان درگیر کلیشه‌هایی است که گاهی حتی ارزش‌های انسانی و هنری را زیر سایه شعارهای تهی‌شده از عمق، قربانی می‌کند.

تاریخ انتشار: ۱۹:۰۲ - چهارشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴
مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه
پیشمرگ؛ روایتی شعارزده از مقاومت

به گزارش اصفهان زیبا؛ سینمای جنگ ایران، به‌رغم ظرفیت‌های فراوانش، همچنان درگیر کلیشه‌هایی است که گاهی حتی ارزش‌های انسانی و هنری را زیر سایه شعارهای تهی‌شده از عمق، قربانی می‌کند. «پیشمرگ» ساخته علی غفاری که در چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر عنوان «بهترین فیلم از نگاه مخاطب» را از آن خود کرد، نمونه‌ای از همین آفت است؛ فیلمی که با ادعای پرداختن به مقاومت مردم کُرد روی پرده آمد، اما درنهایت، به‌جای کاوش در تراژدی جنگ یا پیچیدگی‌های انسانِ درگیر آن، به بازتولید همان روایت‌های یک‌بعدی و شعاری سینمای دفاع‌مقدس بسنده کرد.

نخستین دروغ بزرگ فیلم در عنوانش نهفته است: ادعای پرداختن به «پیشمرگان» درحالی‌که هیچ نشانی از پیچیدگی‌های این گروه در فیلم دیده نمی‌شود.

ما با شخصیت‌های کارتونی مواجه‌ایم که نه ترس را می‌شناسند، نه تردید را و نه حتی خستگی را. اینجا انسان وجود ندارد؛ فقط مجسمه‌های متحرکی هستند که تفنگ به دست گرفته‌اند.

از همان نخستین صحنه‌ها، «پیشمرگ» با موسیقی پرطمطراق و تصاویر حماسیِ از پیش قابل‌پیش‌بینی، مسیر خود را مشخص می‌کند: نه روایتی از انسان‌هایی با ترس‌ها، تردیدها و تناقض‌هایشان، بلکه نمایشی از قهرمان‌هایی که گویی از دل پوسترهای تبلیغاتی به درون فیلم پریده‌اند. شخصیت اصلی فیلم، فاقد هرگونه تحول دراماتیک است. او از ابتدا تا انتها یک «نماد» باقی می‌ماند؛ نه یک انسان زنده و باورپذیر. دیالوگ‌هایش بیشتر شبیه بیانیه‌های سیاسی است تا گفت‌وگوهای واقعی و این همان نقطه‌ای است که فیلم را از هنر به سمت پروپاگاندا سوق می‌دهد.

غفاری تلاش کرده با صحنه‌های اکشن پرزرق‌وبرق و تکنیک‌های بصری نسبتا تمیز، ضرب‌آهنگ تند و هیجان کاذبی ایجاد کند؛ اما این هیجان‌سازی‌ها پشتوانه‌ دراماتیک ندارند. اکشن‌های غیرواقعی که گاه بیش‌ازحد هالیوودی به نظر می‌رسند، در تقابل آشکار با فضای تلخ و خاک‌آلود جنگ قرار می‌گیرند و از باورپذیری فیلم می‌کاهند؛ حتی فیلم‌برداری که می‌توانست فضاساز باشد، درنهایت به بازتکرار همان نماهای کلیشه‌ای از چهره‌های مصمم زیر باران گلوله بسنده می‌کند.

اما بزرگ‌ترین ضعف «پیشمرگ» نه در اجرا که در نگرش یک‌بعدی و فاقد ابهامش نهفته است. فیلم‌ساز به‌جای روایتی چندلایه از مقاومت که می‌توانست هم‌زمان هم به قهرمانی‌ها و هم به رنج‌های‌ بی‌پایان جنگ بپردازد، تنها به دنبال تقدیس یک‌جانبه‌ مبارزان است. هیچ پرسش انتقادی، هیچ تناقض درونی و هیچ بازتابی از پیامدهای جنگ بر زندگی واقعی آدم‌ها در فیلم وجود ندارد؛ گویی همه‌چیز از پیش حل‌وفصل شده است: خوب و بد مطلق‌اند، قهرمانان بی‌عیب‌ونقص‌اند و دشمنان هیولاهایی بدون چهره. این نگاه، نه‌تنها از پیچیدگی‌های اخلاقی جنگ می‌گریزد، بلکه حتی انسانیتِ شخصیت‌ها را نیز قربانیِ ایدئولوژی می‌کند.

شاید بتوان گفت که استقبال مخاطبان از این فیلم در جشنواره فجر بیش از آنکه ناشی از کیفیت هنری اثر باشد، محصول فضای احساسی و تبلیغاتی است؛ اما آیا این توجیهی برای ضعف‌های ساختاری و محتوایی فیلم است؟ سینمای جنگ، وقتی ماندگار می‌شود که بتواند از مرزهای شعارزدگی عبور کند و انسان را-با تمام زشتی‌ها و زیبایی‌هایش- در مرکز روایت قرار دهد. «پیشمرگ» اما ترجیح داده در همان دام‌های قدیمی بیفتد: کلیشه به‌جای خلاقیت، شعار به‌جای عمق و تصویر ایدئال‌شده‌ جنگ به‌جای واقعیت خونین و دردناک آن.

آیا این همان فیلمی است که سینمای ایران می‌خواهد به‌عنوان نماینده «نگاه مخاطب» معرفی کند؟ اگر چنین است، باید نگران سلیقه‌ مخاطبان بود یا شاید هم نگران سازوکاری که چنین آثاری را بر صدر می‌نشاند.