به گزارش اصفهان زیبا؛ اگر از میان برگهای مصور یک نسخه شاهنامه یا خمسه عبور کرده باشیم، بعید است چشمانمان مجذوب هارمونی رنگ، ظرافت خط و حس داستانپردازی نگارگری ایرانی نشده باشد.
اما در میان مکاتب متعدد این هنر دیرینه، مکتب اصفهان جایگاهی خاص و منحصربهفرد دارد؛ نقطهای درخشان که نقاشی ایرانی را از قالبهای درباریِ رسمی به بیانی مردمیتر، زندهتر و انسانیتر سوق داد.
این مکتب، نهتنها میراث بصری دوران صفوی است، بلکه نشانی از آغاز نگاهی تازه به انسان، زندگی روزمره و حتی روایت هنری در ایران به شمار میرود.
سیر تاریخی تا رسیدن به اصفهان
پیش از آنکه اصفهان به پایتختی هنر ایران بدل شود، نگارگری ایرانی عمدتاً در دربارهای تبریز و هرات پرورش یافته بود.
مکتب تبریز (بهویژه در دوره شاه طهماسب) با حضور هنرمندان بزرگی چون سلطانمحمد و میرک، شکوهی کلاسیک و آراسته داشت. این نقاشیها در خدمت کتابآراییهای سلطنتی بودند و مضامین آنها اغلب عرفانی، اسطورهای یا حماسی بود.
اما با انتقال پایتخت صفویان به اصفهان در اوایل قرن ۱۷ میلادی، زیر نظر شاه عباس اول، تحولی آرام، اما بنیادین آغاز شد. اصفهان نهتنها از نظر معماری، شهرسازی و صنایع دستی شکوفا شد، بلکه بستر پیدایش نگاهی نو در نقاشی ایرانی را فراهم آورد.
این تحول با فاصله گرفتن از روایتهای سلطنتی و نزدیک شدن به تصویر انسانِ عادی، زندگی شهری، و حالات درونی همراه بود.
رضا عباسی؛ چهره شاخص مکتب اصفهان
اگر بخواهیم تنها یک نام را بهعنوان نماینده مکتب اصفهان مطرح کنیم، بیتردید آن نام «رضا عباسی» است. او فرزند علیاصغر کاشانی، از نقاشان دوره شاه طهماسب بود و خود نیز بهعنوان هنرمند دربار شاه عباس اول شناخته شد.
اما سبک رضا عباسی با استادان پیش از خود تفاوتی اساسی داشت. در آثار او، دیگر خبری از صحنههای پرجمعیت و پرجزئیات شاهنامهای نیست. بهجای آن، تکچهرهها، جوانان عاشقپیشه، درویشان، موسیقینوازان و بانوان زیبارو جای گرفتهاند. ترکیببندیهای سادهتر شدهاند، پسزمینهها اغلب خلوتاند و حس شاعرانهتری در فضا جاری است.
در این آثار، بیننده با فردیت انسان روبهرو میشود؛ با نگاهها، حالات چهره و حتی خلوتی که از چشم دور نیست. رضا عباسی با استفاده از خط شکستهنستعلیق در برخی نقاشیهای خود، ارتباطی تازه میان نگارش و تصویر ایجاد کرد. فرم نرم و روان خطوط با پیکرههای لطیف انسانی پیوند خورد و به زبان تازهای در نگارگری انجامید.
ویژگیهای بصری و سبکشناسانه مکتب اصفهان
نقاشیهای این مکتب غالباً با رنگهایی ملایمتر و محدودتر نسبت به دورههای پیشین همراهاند. استفاده از فضای خالی در ترکیببندی بهچشم میخورد که امکان تنفس بیشتری به عناصر تصویری میدهد.
در طراحی پیکرهها، انعطاف و روانی بیشتری دیده میشود. فیگورها اغلب کشیده و آرام هستند، با حالتهایی شاعرانه یا مراقبهگونه. یکی از ویژگیهای متمایز این مکتب، گرایش به تصویرسازی خارج از چهارچوبهای کتابآرایی سنتی بود.
بسیاری از آثار رضا عباسی و پیروان او، بهصورت تکی و برای نگهداری در آلبومهای تصویری موسوم به مرقع خلق شدند، نه برای نسخهپردازیهای درباری. این تغییر، آزادی عمل بیشتری به هنرمند میداد و به تنوع موضوعی و بیانی انجامید.
تأثیرات فرهنگی و اجتماعی مکتب اصفهان
مکتب اصفهان را میتوان بازتابی بصری از روحیه شهری و دگرگونیهای اجتماعی آن دوره دانست. اصفهانِ دوره صفوی شهری پررونق، پر از بازار، کاروانسرا، حمام، میدان و مردم عادی بود.
این تغییر فضا، در هنر هم نمود یافت. دیگر صرفاً شاهان و اسطورهها در مرکز تصویر نبودند؛ مردم نیز وارد قاب شدند.
این حضور مردم در هنر، زمینهساز جریانهایی شد که در دورههای بعد، بهویژه در عصر قاجار، به شکلگیری شیوههایی مانند نقاشی قهوهخانهای و نقاشی پشتشیشه انجامید. حتی در هنر معاصر ایران، رگههایی از آن نگاه انسانی و شاعرانه مکتب اصفهان هنوز قابل شناساییست.
فراموشی یک دوره طلایی
با وجود جایگاه والای مکتب اصفهان در تاریخ هنر ایران، متأسفانه در نظام آموزش رسمی هنر، توجه شایستهای به این دوره نمیشود. بسیاری از دانشجویان هنر، بیشتر با مکاتب غربی آشنا میشوند تا با تحولات بصری بومی خودشان.
درحالیکه مطالعه مکتب اصفهان، نهتنها دریچهای به گذشتهی هنری ایران است، بلکه میتواند الهامبخش نسل امروز برای تلفیق سنت و نوآوری باشد.
جادوی سادهنگری شاعرانه مکتب اصفهان
با فاصله گرفتن از پرزرقوبرقهای درباری و گرایش به بیان انسانی و شخصی، نقاشی ایرانی را وارد مرحلهای تازه کرد. این دوره، به جای تاکید بر قدرت و شکوه، بر لطافت، فردیت و احساس تاکید داشت؛ روایتی نرم از جهانی سخت.
شاید امروز، در میانهی سرعت و شتاب دنیای دیجیتال، نگاه شاعرانه و آرامِ مکتب اصفهان، بیش از همیشه برای ما ضروری باشد نه فقط برای تماشا، که برای بازاندیشی در مسیر هنر و زندگی.