به امید اینکه شاید معجزه نوشتن فرشته نجاتم شود. بعد هم یک صوت جدید از کارگاه تربیت فرزند را پخش میکنم؛ کاملا بیهدف و بیانگیزه. انگار فقط برای زدن تیک دفتر برنامهریزی و رهایی از عذاب وجدان.
از پای لپتاپم بلند میشوم و جلوی پنجره میایستم. از میان کِرکِره نیمه جمعشده آشپزخانه، به دورترین نقطهای که چشمم میبیند و نمیدانم کجاست خیره میشوم.