سال 92 بود که ازدواج کردم و چون همسرم طلبه بود، راهی قم شدیم و خدا به ما یک دختر داد به اسم ریحانه. همیشه فکر میکردم اگر خواهری داشتم محبت بابا نسبت به من کم میشد.