مهدی امینیان

مهدی امینیان

معلم و جامعه‌شناس

آرشیو مطالب منتشر شده
زنگ اصلاح
۱ مرداد ۱۴۰۳

زنگ اصلاح

تابستان است و فرصت بازنگری در هر آنچه در تجربه سال گذشته مدارس بوده است.

شنیدن کی بود مانند دیدن؟
۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنیدن کی بود مانند دیدن؟

هر چه با آن‌ها کلنجار می‌رفت، نمی‌توانست لذت درس زبان را به دانش‌آموزان بچشاند. فیلم پخش می‌کرد، داستان کوتاه می‌آورد، تئاتر انگلیسی را با مشارکت خودشان اجرا می‌کرد اما کارگر نمی‌افتاد.

تدریس دومرحله‌ای؛ گمشده دانش‌آموزان قوی و ضعیف
۲۰ فروردین ۱۴۰۳

تدریس دومرحله‌ای؛ گمشده دانش‌آموزان قوی و ضعیف

آرتین و آبتین به سبب رفاقت دیرینه، همیشه در کلاس درس کنار هم می‌نشینند؛ اما اخیرا یک درخواست عجیب از آبتین شنیدم …

تعطیلات، تکلیفات و تکلفات!
۲۴ اسفند ۱۴۰۲

تعطیلات، تکلیفات و تکلفات!

دومین باری که از کلاس اخراج شدم، مربوط به تکالیف عید بود (اولین بار به این یادداشت مربوط نبود!) بیست سال پیش از امروز، وقتی پایه دوم دبیرستان‌ نظام قدیم بودم …

هیچ ربطی به من ندارد!
۱۲ اسفند ۱۴۰۲

هیچ ربطی به من ندارد!

بر منکرش لعنت! حتما همین‌طور است آقاپسر نوجوان! اکثر کارهای مفید، به ویژه اگر برای جمع هم مفید باشد، با چنین جمله‌ای از سمت برخی از شما نوجوانان روبه‌رو می‌شود.

مجلس شورای اسلامی مدرسه
۹ اسفند ۱۴۰۲

مجلس شورای اسلامی مدرسه

اولش که رأی‌گیری اعضای شورای مدرسه انجام شد فکر نمی‌کردیم رَکب بخوریم. بچه‌ها چنان با اشتیاق نامزد شدند و با هم رقابت کردند که به فکر افتادم چند کرسی اضافه کنم اما دست آخر منصرف شدم.

کارهای خیلی عمیق در دهه فجر مدرسه!
۹ بهمن ۱۴۰۲

کارهای خیلی عمیق در دهه فجر مدرسه!

از یک ماه پیش شروع شـده بــود. گاهی در نشست شورای مدرسه کسی چیز جدیدی به ذهنش می‌رسید و دوباره بحث شروع می‌شد؛‌ حالا که ماه بهمن آمده و بازارش داغ‌تر هم شده.

تحول را از دانش‌آموز آغاز کنیم
۳ بهمن ۱۴۰۲

تحول را از دانش‌آموز آغاز کنیم

این جمله می‌تواند دو معنا داشته باشد …

و ناگهان تمام می‌شوم!
۲۴ دی ۱۴۰۲

و ناگهان تمام می‌شوم!

گرم و بالبخند، مثل هر صبحِ شنبه با مدیر سلام و علیک کردم. دست داد امام چیزی پشت نگاهش بود که توجهم را جلب کرد.

تا وقتی پرسش هست چه نیازی به تدریس پاسخ؟!
۱۴ دی ۱۴۰۲

تا وقتی پرسش هست چه نیازی به تدریس پاسخ؟!

سرش را روی میز می‌گذارد و می‌خوابد؛ آن‌هم نه در کلاس، بلکه در دفتر منِ معلم راهنما.

عزت‌زیاد آقازاده!
۱۰ دی ۱۴۰۲

عزت‌زیاد آقازاده!

دوره می‌افتاد و به همه می‌گفت اگر مشکلی که داشت هر چه زودتر حل نمی‌شد. حق هم داشت که ناراحت باشد. بنده خدا که بنده هرکس و ناکس نیست که بشود به او هر چیزی گفت. معلم هم شاید کم و زیاد او را سر کلاس دیده باشد اما دلیل نمی‌شود کم و زیاد او را سر کلاس بگوید!

ماجرای انتخاب در مدرسه
۲۸ آذر ۱۴۰۲

ماجرای انتخاب در مدرسه

ماجرا از آنجا شروع شد که مدرسه تصمیم گرفت دست دانش‌آموزان را بازتر بگذارد و چه ظرفیتی بهتر از گروه‌ها برای این کار؟ کدام کار و چرا گروه‌ها؟ تا آقاسید، نانوای محله ما، خمیرش را به عمل بیاورد، من هم محتوایم را بار گذاشته‌ام.