به گزارش اصفهان زیبا؛ ماجرا از آنجا شروع شد که مدرسه تصمیم گرفت دست دانشآموزان را بازتر بگذارد و چه ظرفیتی بهتر از گروهها برای این کار؟ کدام کار و چرا گروهها؟ تا آقاسید، نانوای محله ما، خمیرش را به عمل بیاورد، من هم محتوایم را بار گذاشتهام.
پس تنورها را داغ نگه دارید! در یادداشت هفته گذشته سهپایه برای کار گروهی پایدار را برشمردیم؛ اما گروهداشتن در کار دانشآموزی فقط به درد یادگیری کار گروهی نمیخورد. از آن مهمتر و بهتر، به کار مسئولیتهایی میآید که فراتر از توان یک دانشآموز متوسط است و نیاز است یک گروه را درگیر کنیم.
وقتی مدرسه ما تصمیم گرفت دست دانشآموزان را بازتر بگذارد، اولین خطری که احساس میشد، این بود که بچهها ظرفیتش را نداشته باشند. پس رفتیم سراغ گروه و کار گروهی. ابتدا هم از آموزش شروع کردیم.
– «بچهها لطفا نظر بدین که هر درسی رو در چه روزی از هفته داشته باشین. لطفا گروهها نتیجه همفکری خودشون رو تا آخر روز تحویل بدن.»
ایده خوبی بود و خیلی از بچهها، مخصوصا آدمهایی مثل حمید را که درس برایش همه چیز بود، به خود جذب کرد؛ چون احساس میکرد امسال میتواند نقش بیشتری در چگونه درسخواندن داشته باشد.
اما یک ایراد بزرگ داشت؛ معلمها. متأسفانه یا خوشبختانه هر مدرسهای در تعامل و قرارداد با دبیران، برنامه درسی را نهایتا در شهریورماه میبندد و آنچه از آن بهره نمیگیرد، نظر دانشآموزان است.
داشتم فکر میکردم چه ایرادی داشت از دانشآموزان دعوت کنیم که یک هفته در اوایل شهریور به مدرسه بیایند و درباره خیلی از موضوعهای آموزشی و اجرایی مثل برنامه درسی نظر بدهند تا هرکدام گنجاندنی باشد، گنجانیده شود؛ مثلا از قبل در تعامل و قرارداد میان معلمان و مدارس مشخص باشد که هر دبیر قرار است چند ساعت در یک مدرسه باشد؛ ولی روز و ساعتش تعیین نشود تا در شهریور با اربابرجوع اصلی مدرسه، یعنی دانشآموزان، به شور گذاشته شود.
البته این اتفاق دو شرط مهم دارد: ازنظر زمانی باید بهصورت هماهنگ میان مدارس رخ دهد؛ پس ابتکار اداره آموزشوپرورش شهر و استان را میطلبد؛ و اِلا باز هم پیدا میشوند مدارسی که با هدف ربودن چیزی به نام گوی سبقت از باقی مدارس! زودتر به سراغ دبیران بروند و دست باقی مدارس را در پوست گردو بگذارند.
دوم از نظر حجم ساعات، تعدادی از ساعات، خالی بماند تا هم راحتتر بتوان نظر دانشآموزان را در تغییر روز تدریس برخی از دروس اجرایی کرد و هم موضوع برخی از کلاسها را با نظر دانشآموزان مشخص کرد.
شرط اول در یک مدرسه متوسطه مثل مدرسه ما شدنی نبود؛ چون هنوز آموزشوپرورش با چنین الگویی همراه نیست؛ بنابراین به سراغ دومی رفتیم. قضیه آب دریاست که اگر نتوان کشید، هم بهقدر تشنگی باید چشید.
پس دستبهکار شدیم و دو اتفاق خوب را رقم زدیم: ۱- آنچه دانشآموزان نیاز داشتند را در ساعاتی که از پیش خالی نگه داشته بودیم، قرار دادیم. برای مدرسه ما این نیازها برنامهنویسی نرمافزار، مهارتهای توسعه فردی و توانمندی کارآفرینی بود؛ پس دست به کار شدیم.
۲- در برخی از دروس که دو زنگ در هفته داشت، موضوع یک زنگ را با نظر دانشآموزان تغییر دادیم. در یکی از پایهها یک زنگ از کلاس عربی را به مکالمه اختصاص دادیم و در پایهای دیگر یک زنگ از کلاس ادبیات را به زبان بدن و فن سخنوری.
موضوع فقط مدرسه ما نیست. مهم این است که این کار، شدنی است؛ اما گاهی مسئول آفتابه نمیگذارد. زود قضاوت نفرمایید! این یک مَثَل است و قصدم جسارت به همکاران عزیزم نیست. آوردهاند که گلاب به روی شما در روزی از روزها فردی قصد استفاده از سرویس بهداشتی عمومی را داشت؛ البته از نوع قدیمیاش.
همانطور که رسم بود، آفتابهها همگی توسط عزیزانی که قبلا قضای حاجت کرده بودند، پر شده و کنار هم قرار گرفته بود. طرف ما آفتابه وسطی را برداشت و به سمت یکی از درها روانه شد. ناگهان صدایی از پشت سرش او را متوقف کرد: «اون نه! اولی رو بردار.»
با تعجب پرسید: «مگه فرقی داره؟» و آنچه شنید، شگفتیاش را بیشتر کرد: «پس من اینجا چهکارهام؟!»