به گزارش اصفهان زیبا؛ دوره میافتاد و به همه میگفت اگر مشکلی که داشت هر چه زودتر حل نمیشد. حق هم داشت که ناراحت باشد. بنده خدا که بنده هرکس و ناکس نیست که بشود به او هر چیزی گفت. معلم هم شاید کم و زیاد او را سر کلاس دیده باشد اما دلیل نمیشود کم و زیاد او را سر کلاس بگوید!
ویژگیهای دوره نوجوانی را که همه میدانیم؛همان قدر یک فرد را آرزوپرداز میکند، به همان میزان او را پرمدعا میکند و طلبکار.
فکر میکند ایراد آدم و عالم را میفهمد و خودِ این عالم و آدم، ایرادشان را نمیفهمند. فکر میکند آسمان دهان باز کرده و او از سرِ خوششانسی اهل مملکت، افتاده در این نقطه از کره خاکی و حالا دارد حیف میشود. اصلا صبح و شب دارد به او ظلم میشود و تمام تلاشش را میکند که سرش کلاه نرود.
همین هم میشود که با نزدیکترین رفقایش هر روز جر و بحث دارد. فرض بگیریم در چنین شرایطی که معلم اگر کمتر از گُل بگوید نیز نوجوان ما زمین و زمان را به هم میدوزد، حالا معلم ما بیاید و حرف ناروا بزند (ناسزا که جای خود دارد و از ما جامعه فرهنگی بعید است!) خب چه انتظاری دارید؟ یک لحظه پدر و مادرش جلوی چشمم آمد که تصور میکنند پسر عزیزتر از جانشان چه چیزها نمیشنود از کسانی که انتظار میرفت معلم و مربی نوجوانشان باشد.
اما از آن سو یک پرسش اساسی هم به ذهنم رسید: فرض بگیریم کادر مدرسه و معلمان ما احترام دانشآموزان را در نوع مخاطبه به خوبی رعایت کنند. همه آن چیزی که ما از عزت و احترام یک نوجوان میخواهیم فقط همین است؟! پاسخ قطعی من، یک «خیر» بزرگ بود. نه اینکه بخواهم کار اضافی بر دوش مدرسه بگذارم. نه. اما واقعا تعاملی که مدارس ما امروزه با دانشآموزان دارند، بسیار متنوعتر است و به همین ترتیب، عزت و احترام دانشآموز نیز شامل عرصههای متعددی است:
- تجهیزات مدرسه: کسی که در چادر عشایری درس میخواند، یک انتظار از تجهیزات مدرسه دارد و کسی که در مرکز استان تحصیل میکند، انتظار دیگری دارد. تجهیزات برای شهریها عزت نمیآورد اما مهم است که تجهیزات مدرسه تا چه حد طبق انتظار دانشآموز است؛ حالا هر جا که باشد. بگذارید شفافتر عرض کنم؛ آرتین که روی یک صندلی شکسته و کنار یک دیوار کثیف درس میخواند که هم شایسته او نیست و هم امکان اجتناب از آن منتفی است، ناخودآگاه از باب دو اصل «تداعی» و «یکپارچگی شخصیتی» به سمت گفتار و رفتار ناشایسته سوق مییابد.
- مناسبات کلاسی: تشکیل گروههای دوستی در مدرسه از یک سو و رتبهبندیهای متعددی که نسبت معلمان را با بعضی از همکلاسیها پررنگ میکند، به تدریج موجب میشود برخی از نوجوانان در کلاس خود به حاشیه بروند. کلاس، نزدیکترین گروه به دانشآموز است و او انتظار دارد با چنین بروز و ظهوری، شایستگیهایش در کلاس شناخته شود. وقتی شناخته نشود، از باب «کنش متقابل نمادین» تصور میکند واقعا شایستگی خاصی ندارد. به ساسان فکر کنید که در خلوت خود به این نتیجه میرسد اگر پدر و مادر یا دوستان نزدیکش از او تعریف میکنند صرفا به خاطر محبت آنهاست نه اینکه واقعا خبری باشد!
- اداره مدرسه: خیلی از مدارس هستند که دفتر معاون پرورشی آنها همیشه کاروانسرای دانشآموزان است. از جشنوارهها و مسابقات تا نماز و نمایشگاه به نام نوجوانان برمیخوریم اما این لزوما به معنای مسئولیتدادن به آنها نیست. از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان، بعضی از این کارسپردنها اتفاقا نوجوان ما را تحقیر میکند. رویکرد کادر مدرسه مشخص میکند که دانشآموز فعال به یک پادوی تابع تبدیل شود یا همکار خوشفکر. چقدر به عنوان یک پدر دوست دارم این را صادقانه از کادر مدرسه بشنوم که رویکردشان دقیقا کدام است.
- پاداش و مجازات: بارها شنیدهایم که پیش از این دانشآموزان با تنبیه بدنی تهدید میشدند. خود من در کودکی دو مورد تجربه کردم. اما اکنون نیز تنبیه دیگری جایگزین شده که حالا نه جسم نوجوان ما اما روان او را هدف میگیرد. استرس محدود، بنزین تلاش است؛ اما استرسی که تعداد زیادی از دانشآموزان را از خواب و خوراک بیندازد یعنی طرح درس معلم ما آنقدر جذاب نبوده که بچهها آزمون را پرتگاه آخر ترم میدانند.
- مسائل مالی: در روایت است که تواضع نسبت به ثروتمند به دلیل ثروت او، دین انسان را زایل میکند. مدرسه بعد از جمع خویشاوندان، دومین جامعهای است که نوجوان ما این هنجار یا ناهنجاری را میآموزد.
- مخاطبه: هر چقدر هم با عناوین اتوکشیدهای مانند صمیمت، ادبآموزی و تابعیت بخواهیم توجیه کنیم، باز هم زشتی یک مخاطبه ناپسند، زیبا نمیشود. اگر هشیار نباشیم کار به آنجا میرسد که گاهی عبارتی که همکلاسیها برای آزار همدیگر، برچسب میزنند، توسط معلم برای صداکردن یک نفر استفاده میشود و این یعنی معلم در دامی افتاده که چند نوجوان پیشِ پایش گستردهاند. مبارک باشد!
واقعا عرصههای عزتآفرینی برای دانشآموزان یا عکس آن در همین شش مورد خلاصه میشود؟