به گزارش اصفهان زیبا؛ این جمله میتواند دو معنا داشته باشد:
– تحول در آینده کشور، نیازمندِ سرمایهگذاریِ امروز روی مدارس است. بدک نیست. یادمان نرفته که امید رهبر کبیر انقلاب هم به همین دبستانیها بود. بالاخره روزی میرسد که نه مثل امروز که خیلیها، بلکه همه به این نکته اذعان کنند که باید زودتر از اینها تمام هموغم خود را روی دبستانیها میگذاشتند؛ آنجایی که نسل جدید با مفهوم رشد، پیشرفت، دانش و تعالی آشنا میشود و شاکله ذهنی او درباره نسبت توسعه غربی و دینی شکل میگیرد.
– تحول در مدرسه از دانشآموز آغاز میشود. جدی؟
از یک طرح درس خوب برای کلاس شروع کنیم. امیدرضا یک دانشآموز ایدهپرداز است. او نهتنها ذهنیت و رفتار رفقایش، بلکه طرح درسِ من بهعنوان معلم را نیز تحلیل میکند (از خاطرم نمیرود بارها در سنین نوجوانی، من نیز چنین نقشی در کلاس داشتم یا دستکم فکر میکردم دارم؛ چون به جز یک بار، هیچگاه معلمها از من برای ایدهپردازی در طرح درس دعوت نکردند!). میدانم درصورتیکه نظر او را بخواهم، دریغ نمیکند؛ نه از گفتن نظرش و نه از اینکه حسابی با انتقادهای صریحش، اشتیاق من برای یک بحث داغ و مفید را شعلهور کند! چرا نباید چنین کنم؟
– میترسم ذوقم کور شود؟ نه.
– فکر میکنم این حرفها را پیشِ دِگران خواهد بُرد؟ نه.
– نکند بیم دارم حتی جلوی او در یک بحث دونفره کم بیاورم؟ هیچکدام!
من فقط نیازی به تغییر طرح درس نمیبینم؛ چون هنوز جواب میدهد. یعنی هنوز آدمهایی مثل امیدرضا انتقادهایش را علنی نکرده و کلاس و از آن مهمتر، بالادستیها را علیه من با خودش همراه نکرده است. تعجب میکنید و لابد در ذهن خود (اگر معلم باشید) غرولندهای همیشگی شاگردانتان را مرور میکنید و به منِ نویسنده درود میفرستید که «بالام جان! خبر نداری که این وروجکها روزی نیست که ادعاهایشان گوش ما و فلک را کَر نکند؛ نقزدن که قرص ویتامینِ روزانهشان است!»
با کمال احترام، خیر! منظور من از انتقاد دانشآموزان، غرولندشان نیست. طرحِ انتقاد، سازوکار دارد و اگر این سازوکار را منِ معلم فراهم نکنم، آنچه در ذهن دانشآموزان است، خروجی نخواهد داشت: گفتوگوی دونفره، در فضایی سازنده و فرصتی کامل، با طرح یک بحث جدی و اعطای اماننامه به انتقادها و حق رازداری به هرگونه صحبت درباره مدیر و معاون. به این یک «مصاحبه نیمهساختارمند» میگویند. در چنین روشی، اصل بحث از سوی مصاحبهگر مطرح میشود؛ اما ادامه آن تا اندازهای به پاسخهای مصاحبهشونده بستگی دارد. هنر مصاحبهگر در چنین روشی، «Probe» است. این ترفند، به معنای کندوکاو بیشتر در موضع مناسب است؛ مثلا مصاحبهشونده در برابر پرسش شما آنچه از زمین و زمان به ذهنش رسیده و هر چه قبل از این جمع شده، یکجا تقدیم کرده است. این شما هستید که از میان همه این حرفها، روی یکی از آنها دست میگذارید و از او میخواهید:
– میشه این رو بیشتر توضیح بدی؟
– سرِ چه اتفاقی شد که این به ذهنت رسید؟
– وقتی میگی این کار رو بکنیم، دنبال چه جور پیامد و نتیجهای هستی؟
– اگه بخوای این موضوع رو از نگاه بقیه تحلیل کنی، چی میگی؟
– این کار در کلاس بهتره به صورت یکنفره انجام بشه یا چندنفره؟
– خب تفاوت این چیزی که میگی، با کاری که ما سر کلاس کردیم، دقیقا چیه؟ و… .
همیشه یکی از ویژگیهای مدرسه تراز را «نوآوری و خلاقیت» میگویند؛ اما جامه خلاقیت را بر تن مدیر و معلم میدوزند و سر دانشآموز، بیکلاه میماند. البته که راهبرِ مدرسه، مدیر است و راهبرِ کلاس هم معلم؛ اما این راهبری یک محور میخواهد و همانطور که قبلا نوشته بودیم که محور کلاس باید دانشآموز باشد (نه معلم یا کتاب درسی)، محور خلاقیت و نوآوری نیز در کلاس و مدرسه باید دانشآموز باشد. چرا؟ برای تغییر دستورپخت غذای سرآشپز در یک رستوران هزینه میکنند و با یک روش علمی از مشتریان نظر میخواهند. عجیب است که برخی از ما در مدرسه بهاندازه یک رستوران برای مشتریانش اهمیت قائل نیستیم و حداکثر یک نظرسنجی صوری در برخی از موضوعها که از قبل تصمیم به تغییرشان گرفتهایم، برگزار میکنیم؛ بعد هم کلاهمان را بالا میگذاریم که «خدا را شکر! مدیر راضی، اداره راضی، درود بر ناراضی.»