غیرت داشتند. سنوسال بهانه بود. آنها فهمیده بودند مدرسه و کلاس درسشان، همان جبهه است؛ برای همین پشت سنگرنشستن را به پشت نیمکتنشستن ترجیح داده بودند.
ارتش بعث کیلومترها در خاک ایران پیشروی کرد و بعد پیشنهاد آتشبس داد. ایرانیها نپذیرفتند و گفتند تا زمانی که ارتش دشمن در خاکشان باشد، میجنگند. آزادی زمینهای اشغالی بسیار سخت مینمود.
«در رو که باز کردم سراغ تو رو گرفت. چرا این هفته نیومده سر خاک من؟ مامان کجاس؟» گفتم: «یه ماچ بده تا بگم!» صورتش را جلو آورد. نمیدانم صورتش را بوسیدم یا نه؛ اما همین که گفتم تکیه شهدا دیگر حسین را جلوی رویم ندیدم.
همه ما جنگ را خوب میشناسیم. جنگ برایمان یعنی گلوله و آتش؛ یعنی خرابی و آوارگی؛ یعنی داغ آدمهایی که دوستشان داریم: برادر، پدر، فرزند، همسر و رفیق.
ده تا لباس دوخته بود، ده تا با اندازههای مختلف. توی ذهنش هر ده رزمنده را تصور کرده بود که یکیشان، نسبتا قدبلند و آن دیگری، چاق و دیگری، متوسط و… بود. هرچه پارچه داشت، هی دوخت و دوخت.
ترس را ریختیم دور. دستهایمان به هم رسید. قلبهایمان در هم گره خورد. صدایمان یکی شد و حرفهایمان مشترک. زن و مرد و بزرگ و کوچک هم نداشت. شدیم یک پیکر و یک واحد و قطع کردیم هر دستی را که دستدرازی کرده بود به مشتی از خاک سرزمینمان.
از دهه 40 تا پیروزی انقلاب اسلامی، زنان حضور گستردهتر و مستمری از خود نشان دادند و این بهخاطر خودباوری بیشتری بود که امام خمینی(ره) در زنان پدید آورد و لبیک آنان به دعوت امام(ره)، برای حضور سیاسیاجتماعی بوده است.
«گردان نانواها» کتابی است که زمان زیادی از انتشار آن نمیگذرد؛ کتابی که «فاطمه ملکی» آن را نوشته و در یکی از روزهای هفته دفاعمقدس، یعنی همین دوسه هفته پیش در اصفهان از آن رونمایی شده است.
این کشور را نه در دوره انقلاب و نه در دوره جنگ و نه در دوره تحریمهای اقتصادی، هیچ تجهیزات و ابزاری پیش نبرد؛ الا اعتماد متقابل حاکمیت و مردم؛ یعنی مردم به زمامداران خود اعتماد داشتند و زمامداران هم طوری برخورد کردند که مردم اعتمادشان سلب نشود.
اینان قهرمانان گمنامیاند که سالهاست از شروع جنگ تا اسارت، آزادی و سالهای بعدازآن در کنار مردانی ایستادهاند و کمتر دیده شدهاند. قهرمانان واقعی همسران و مادرانیاند که سالها تنهایی و ترس را تجربه و سالها صبوری کردهاند.
با نگاهی به چهار دهه فعالیتهای فرهنگی، بهویژه در حوزه سینمای دفاعمقدس، درمییابیم که تاکنون، رویکردهای مختلفی در تولیدات سینمای دفاعمقدس وجود داشته است.
بلندگوهای حیاط، نوحه «شهید گمنام سلام» را میخواندند و تابوت به سمت میز برده میشد. تابوتهایی پر از گل گلایل سفید و رزهای قرمز و دستهایی که به امید شفاعت به آن گره خورده بود.