
همه آدرس او را میدهند؛ «حسن محمدی»! رزمندهای که شاید از همه بچههای لشکر امامحسین(ع) به شهید حسن شوکتپور نزدیکتر و با او هم ایاقتر بوده است.

متولد شیراز است و بزرگشده کرمانشاه؛ اما خودش را اصفهانی میداند و میگوید: «پنجاه سال است که ساکن اصفهانم و اصفهانی»؛ درست از سال 52 که به استخدام هوانیروز درمیآید و راهی اصفهان میشود. سال 54 بعد از فارغالتحصیلی بهعنوان خلبان کبری انتخاب میشود و سال 55 دوره آموزشی موشکانداز” TOW COBRA ” را طی میکند تا اینکه سال 56 میشود «خلبان اول کبری»!.

جانی بت اوشانا متولد ۱۵ شهریور ۱۳۴۳. سرباز تیپ ۵۵ هوابرد ارتش جمهوری اسلامی ایران بود که در شرق دجله و در منطقه عملیاتی بدر به شهادت رسید.

باید از او گفت، باید از او همیشه گفت. خندههایش، آرامشش، صبوریاش و تمام حرفهایم انگار لای این صبوری خودش را پنهان و آشکار میکند. با دلتنگیهایش سخت کنار میآمد، با دورافتادن از رفقایش سختتر. تا اینکه روز موعود فرارسید.

سردار باقرزاده، فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح: روز چهارشنبه ۶ اردیبهشت از ساعت ۱۶ مراسم وداع با پیکر شهید در معراج شهدای تهران برای عموم مردم برگزار خواهد شد.

کتاب «شرارههای خورشید» نوشته مشترک گلعلی بابایی و حسین بهزاد، با محوریت شخصیت شهید همت و کارنامه عملیاتی لشگر ۲۷ محمد رسول الله در عملیات خیبر بهتازگی توسط نشر ۲۷ بعثت به چاپ پنجم رسیده است.

«دوازدهسالگی» برایش میشود شروع راه! از همان روزی که توی انشایش از شغل آیندهاش مینویسد که میخواهد طلبه شود و معلمش میگوید شغلی بهتر از مفتخوری سراغ نداشتی، انگار میل و اشتیاقش برای معممشدن بیشتر میشود و خیلی زود سر از مدرسه «جد بزرگ» و «صدر» اصفهان درمیآورد و سالهای بعد هم به مدارس حوزه علمیه قم میرسد. گفت و گوی با آسدیحیای امام.

ازدواج با «مصطفی»، آن هم در دوازدهسالگی، او را شریک و همسفر زندگی مردی میکند که مبارزه و حماسه در قاموسش حرف اول را میزند؛ مردی که در ابتدا او را همراه و سپس همقدم با خود در میدان نبرد میکند.

سال ۱۳۲۰ بنایش را میگذارند، در ۳۰ کیلومتری غرب شهر اصفهان؛ مدرسه هشتاد و یک ساله که هنوز پایگاهی برای آموزش دانش آموزان خطه نجفآباد است. «دبیرستان شهید محمد منتظری»، شناسنامهاش ۲۳۴ شهیدش است با مُهری که بر روی پیشانیاش خورده؛ «شهیدستان ایران». این مدرسه را با عنوان پرشهیدترین مدرسه کشور میشناسند که دانشآموزان زیادی از آن در سالهای دفاع مقدس به شهادت رسیدند. بنابر شواهد، در طول سالهای دهه ۶۰ این شهیدستان در سه رشته تحصیلی علوم انسانی، ریاضی و علوم تجربی فعالیت میکرد و هزار و ۲۰۰ دانشآموز داشت.

«خدا صبرش را میدهد»؛ این جملهای است که بهواسطه مراوده و صحبت و همنشینی که در طول این سالهای کاری با مادران شهدا داشتهام، از زبان آنها زیاد و مکرر شنیدهام. «صبر» کلیدواژه همه مادران شهداست و «صبوری» مسلک و مرام آنها. فرقی ندارد یک پسر داده باشند یا بیشتر؛ گاهی حتی همسرانشان هم در کنار پسرانشان رفتهاند و به شهادت رسیدهاند؛ اما دل آنها دریاست و همه این سالها حتی خم به ابرو هم نیاوردند. «خدا صبرش را میدهد…»؛ این آرمان و عقیده همه مادران شهداست. آنچه در ادامه آمده است مادرانههایی از چندمادر شهید است که با هم مرور میکنیم. مادر شهید منصور رئیسی؛ مادر شهیدان علی، ناصر و مسعود خودسیانی، مادر شهید سعید چشمبراه و مادر شهید مدافع حرم فاطمیون، شهید احمد ترابی…!

هر وقت میرفتی بود. اصلا نبودنش خیلی به چشم میآمد. اگر نبود ،غصه مثل گلوله برفی می نشست روی گرمای شوق دیدار و همان جا وا میرفتی. این را همه رفیقبازهای دانشگاه صنعتی اعتراف میکنند. ذهنتان را منفی نکنید؛ رفیق از نوع شهیدش منظورم است! هر وقت میرفتی آن صورت مثل ماهش نور میتاباند روی قلبی که به شوق زیارت پسرش تا گلستان رفته بود.

«تا پای جان»، بزرگترین نمایش ترکیبی دفاع مقدس است که به مدت نه شب، شهید صیاد شیرازی را در قاب خود نشاند و برشهایی از زندگی این سردار پرافتخار ارتش، از تولد تا شهادتش را برای مخاطبانش به تصویر کشید.