
مسئله زن و پرداختن به آن ازجمله موضوعاتی است که نهتنها در تاریخ جمهوری اسلامی و تمدن ایرانی مورد بررسی قرار گرفته، بلکه در سراسر ادوار تاریخ همواره یکی از مسائل مورد بحث بوده و واکنشهای مختلفی را برانگیخته است.

شاید با نگاهی به تاریخ کنشگری سیاسیاجتماعی زنان ایران، سیر تکوینی روبهرشدی در آن دیده شود؛ اما این آمار با توجه به اینکه نیمی از جمعیت ایران را زنان تشکیل میدهند، چندان مورد قبول نیست و با توانمندیهای این قشر ازجامعه همخوانی ندارد. سطح بالای آگاهی، تحصیلات، تخصص و نقش مؤثر و پررنگ در بخشهایی از جامعه که از جمله شرایط ورود به عرصه کنشگری به حساب میآید باز هم نتوانسته زنان را به عنوان کنشگرانی فعال و مستمر در جامعه ظاهر کند. تسلط فضای فرهنگی و مردسالارانه بر این توانمندیها غلبه کرده و رویکردهای سیاسی و مدیریتی نیز حضور جدی آنها را در اکثر عرصهها که یک ضرورت به حساب میآید، محدود ساخته است.



اینکه ما در نظامهایی نابرابر زندگی میکنیم چیزی نیست که بر کسی پوشیده باشد. تقریبا میتوان گفت سازوکار اجتماعی و اقتصادی در تمام دنیا بهشدت نابرابر و بهطور عامدانه بر تقسیم غیرعادلانه مزایا بنیان نهاده شده است؛ اما این پرسش همیشه مطرح بوده است که چرا ما به نابرابری معترضیم اما به نابرابری جنسیتی خیر؟