گفت‌و‌گو با مریم عنایتی‌فر، راننده اتوبوسی که سال‌هاست در جاده‌های برون‌شهری تردد می‌کند

عشق جاده دارم

می‌گوید عاشق جاده است و به همین خاطر هم همه سختی‌های راه را به جان می‌خرد؛ از رانندگی کردن در مسیرهای بلند و طولانی تا احتمال وقوع حوادث ناگهانی.

تاریخ انتشار: ۰۹:۵۹ - سه شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۴
مدت زمان مطالعه: 4 دقیقه
عشق جاده دارم

به گزارش اصفهان زیبا؛ می‌گوید عاشق جاده است و به همین خاطر هم همه سختی‌های راه را به جان می‌خرد؛ از رانندگی کردن در مسیرهای بلند و طولانی تا احتمال وقوع حوادث ناگهانی. سال‌های سال، نگاه‌های شماتت‌آمیز برخی از افراد را تحمل کرده است؛ فقط به این خاطر که به شغلش عشق می‌ورزد و دوست دارد به همه ثابت کند که زن ها هم می‌توانند پا به‌پای مردان در جاده‌ها بتازانند و مسافرانشان را صحیح و سالم به مقصد برسانند. مریم عنایتی راننده اتوبوسی است که حدود هفت سال پیش یک‌شبه تصمیم به راننده شدن گرفت و خیلی زود مهارت‌های لازم را به دست آورد. او شانه‌به‌شانه همسرش در جاده‌ها حرکت می‌کند و روزگار می‌گذراند.

رانندگی با اتوبوس را از چه سالی شروع کردید و اصلا ورودتان به این شغل چگونه اتفاق افتاد؟

50 سال دارم و حدود هفت سال است که راننده اتوبوس هستم و در بیرون شهر تردد دارم.

قبل از آنکه راننده اتوبوس شوید، شاغل بودید یا خانه‌دار؟

بله، شاغل بودم. در دفتر وکالت منشی بودم و مغازه و بوتیک هم داشتم؛ اما بعدازآن یک‌شبه عاشق رانندگی برون‌شهری شدم.

این اتفاق چگونه یک‌شبه رخ داد؟

همسر من راننده است و مدام در جاده تردد دارد. زمانی که نمی‌توانست به سفر برود، نیاز به جایگزین داشت؛ اما کسی زیر بار نمی‌رفت و قبول نمی‌کرد که به جای او سفر برود. مدام باید به این‌وآن زنگ می‌زد؛ به خاطر همین هم بچه‌هایم پیشنهاد دادند خودم بروم و رانندگی با اتوبوس را یاد بگیرم و کار کنم. من هم از پیشنهادشان خوشم آمد؛ همسرم البته کمی جبهه گرفت و مخالفت کرد؛ اما بچه‌هایم اصرار کردند و از من خواستند که ثبت‌نام کنم؛ من هم به‌همراه بچه‌هایم رفتم و ثبت‌نام کردم. گفتند کلاس‌هایتان از سه روز دیگر شروع می‌شود. به همسرم حرفی دراین‌باره نزدم. بعد از یک ماه که کلاس‌ها تمام شدند، موعد گرفتن گواهینامه رسید؛ اما برای گرفتن دفتر کار نیاز به امضای همسرم بود. لاجرم او را در جریان گذاشتم و به او گفتم که کلاس رانندگی رفته‌ام و گواهی‌نامه گرفته‌ام. او، هم جا خورد و هم خوشحال شد. بعدازاین بود که همراه او در جاده تردد کردم.

قبل از این ماجرا رانندگی می‌کردید؟

بله؛ اما با سواری. قبل از آن اتفاقا از پشت رل اتوبوس نشستن خیلی می‌ترسیدم؛ حتی زمان‌هایی که همسرم ماشین را می‌شست و از من می‌خواست که آن را جابه‌جا کنم، قبول نمی‌کردم و می‌گفتم اصلا این کار را از من نخواهید.

اولین‌سفری را که پشت رل نشستید و خودتان رانندگی کردید، به یاد دارید؟

تا مدتی مسیر خانه تا ترمینال صفه را با اتوبوس رانندگی می‌کردم که قلق ماشین به دستم بیاید؛ چون اتوبوس‌هایی که با آن‌ها رانندگی کرده بودم، قدیمی بودند. اما الان اتوبوس‌ها دنده‌اتومات هستند. اولین باری که پشت رل نشستم هم مربوط به سفر اصفهان‌تهران بود.از عوارضی کاشان همسرم از من خواست بدون اینکه کسی متوجه شود، پشت فرمان بنشینم. شروع به رانندگی کردم و کسی هم واکنشی نشان نداد. در مسیر برای توقف در یک مجتمع اقامتی ایستادم. آنجا یک آقا متوجه شد که راننده اتوبوس من هستم. مشغول شام‌خوردن بودیم که آمد و گفت: راننده شما بودی؟ فکر کردم می‌خواهد مرا تشویق کند! گفتم: بله. گفت: من سوار ماشین نمی‌شوم. فکر کردم شوخی می‌کند. از او پرسیدم: مگر رانندگی من بد بوده یا اینکه مشکلی پیش آمده است؟ گفت: نه؛ ولی تمایلی ندارم با شما بیایم. خلاصه پیاده شد و با یکی دیگر از همکاران مسیرش را ادامه داد. خیلی ناراحت شدم. همسرم می‌گفت: به این مسائل اهمیت نده و برایت مهم نباشد؛ اما ذهنم درگیر بود. از مسافرانی که ردیف جلو نشسته بودند، پرسیدم: از رانندگی من راضی بودید؟ آیا مشکلی داشت؟ همه گفتند:
نه، خیلی هم خوب رانندگی کردی. می‌گفتند: اتفاقا موقع سفر آرامش بیشتری نسبت به قبل داشتیم.

در این سال‌ها اتفاق مشابه دیگری هم داشتید؛ مثلا برخورد با مسافرانی که به رانندگی شما اعتماد نداشته باشند!

بله، یک‌بار دیگر هم مسافر زنی داشتم که وقتی دید راننده من هستم، بلیتش را لغو کرد. من این مسئله را فقر فرهنگی می‌دانم. برخی از زنان به جای اینکه هم‌جنس خود را تشویق کنند، کاری می‌کنند که آدم از کارش زده شود. البته این موضوع بیشتر مربوط به سال‌های اول کارم بود. حالا رانندگی زنان جا افتاده است و مسافران هم اعتماد دارند.

همکاران آقا با شما چگونه برخورد می‌کنند؟

آن‌ها هم موضعی نمی‌گیرند. اتفاقا خیلی‌هایشان از رانندگی‌ام استقبال می‌کنند. توی جاده وقتی مرا می‌بینند، چراغ یا بوق می‌زنند.

بازخورد منفی هم می‌گیرید؟

نه؛ شاید اوایل برخی عکس‌العمل نشان می‌دادند، اما الان کسی واکنش منفی نشان نمی‌دهد؛ البته همسرم در همه سفرها همراه من است؛ چون مسیر طولانی است و نمی‌شود به‌طور پیوسته رانندگی کرد.

در این سال‌ها اتفاق ناگواری هم در جاده برایتان افتاده است؟

نه، خوشبختانه مشکلی پیش نیامده است؛ اتفاق‌های جزئی البته رخ داده؛ مثلا آیینه ماشین با خودروی دیگری برخورد کرده است.

موقع رانندگی‌کردن مسافرها با شما صحبت می‌کنند؟

بله، خیلی وقت‌ها می‌آیند، کنارم می‌نشینند و با من حرف می‌زنند. اتفاقا وقت‌هایی که این‌گونه می‌گذرد، اصلا متوجه مسیر نمی‌شوم. بعضی‌ها از من می‌پرسند: اگر کنارتان بنشینیم و حرف بزنیم، ناراحت می‌شوید؟ می‌گویم:

نه. من حواسم به جاده است و بر کارم تمرکز دارم.

در هفته چند روز در جاده حضور دارید؟

من و همسرم دائم‌ در سفر هستیم و بیشتر روزهایمان در جاده می‌گذرد. شاید هفته‌ای یک یا دو روز فرصت استراحت داشته باشیم.

پرخطرترین مسیری که رانندگی کردید، کجا بوده است؟

به‌طورکلی، جاده همیشه پر از خطر است و نیاز به احتیاط دارد. ممکن است رانندگی من خوب بوده و حواسم به همه جا باشد، ولی هستند رانندگانی که بی‌پروا رانندگی می‌کنند و به قوانین راهنمایی و رانندگی احترام نمی‌گذارند.

بچه‌هایتان از نبودن شما و همسرتان شاکی نیستند؟

نه اتفاقا؛ خیلی هم خوشحال هستند و مرا تشویق می‌کنند؛ البته یکی از فرزندانم ازدواج‌کرده و آن دو نیز شاغل هستند؛ یک‌بار هم که همسرم کنارم نشسته بود و با هم صحبت می‌کردیم و برایم میوه پوست می‌‌گرفت، آقایی غضب‌آلود به من نگاه می‌کرد. متوجه این موضوع شدم و به همسرم گفتم. آن مرد را در جریان گذاشتیم؛ البته اولش باورش نمی‌شد و فکر می‌کرد ما فقط همکار هستیم.

دوست ندارید رانندگی با ماشین سنگین را هم تجربه کنید؟

دوست دارم؛ ولی رانندگی با ماشین سنگین سختی‌های خودش را دارد و آدم مدام باید در جاده باشد؛ اما الان فرصت این را دارم که یکی‌دو روزی در خانه باشم و به کارهای خانه یا فرزندانم رسیدگی کنم.

اینکه مسئولیت جان 25 نفر را به عهده دارید، نگرانتان نمی‌کند؟

قطعا دغدغه من این است که مسافرانم به سلامت به مقصد برسند؛ چون علاوه بر آن 25 نفر، خانواده‌های زیادی نیز چشم‌انتظار هستند و همین هم مسئولیت آدم را سنگین‌تر می‌کند.