به گزارش اصفهان زیبا؛ روزهای بعد از کنکور برای منِ نیمهدانشجویی که تمام نوجوانیام با خواندن رمانهای مختلف ایرانی، روسی، انگلیسی و غیره گذشته بود، آشنایی با کتابهای نادر ابراهیمی و رسیدن از کتابهای ابراهیمی به شخصیت او، چیزی فراتر از یک آشنایی و مطالعه ساده بود. آشنایی که خواستم به بهانه سالروز درگذشت این نویسنده و کارگردان ایرانی، شرح آن را مثل سایر گزارشها با قواعد و ضوابط خاص خودش بنگارم؛ اما انگار پیروی از قلم او بهترین باشد. ساده و بیتکلف.
از ابتدای ابتدا
نادر ابراهیمی یعنی نادر در تاریخ و بااصالتی از ابراهیم خان ظهیرالدوله قاجار کرمانی که او هم از نوادگان حسینقلیخان قاجار استرآبادی است. با زادروزی در تاریخ 14 فرودین سال 1315 و وفات یافته در تاریخ 16 خرداد سال 1387. به تعبیری 42 سال از زندگیاش را در روزهای قبل از انقلاب گذرانده است. روزهایی مملو از جوشو خروشهای سیاسی که نقش ویژهای در پرورش شخصیت مبارز او داشته است.
در پرونده سیاسی ابراهیمی عضویت در احزاب، شرکت در تظاهرات، اعلامیهنویسی و اسارت در زندان به چشم میخورد که این روحیه حقطلبی و مبارزه با ظلم، بهطور مستمر در زندگی او نمایان است. تفکری که میتوان جلوه ویژهای از آن را در آثاری همچون مجموعه «آتش بدون دود»، «بر جادههای آبی سرخ»، «مردی در تبعید ابدی» و «سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما میآید» و به جرئت میتوان گفت در تکتک آثار ابراهیمی نمایی از آن دیده میشود.
نادر ابراهیمی که تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه دارالفنون گذرانده بود، با ورود به رشته حقوق، آن را در نیمهراه رها میکند و به سوی زبان و ادبیات انگلیسی روی میآورد. در همین میان با نگارش کتابهایی همچون «دشنام» و «آسمان در تسخیر کلاغها»، فعالیت سیاسی خود را ادامه میدهد و به گفته خودش، مجموعه ادبیاتی ضدسلطنتی با بیانی نمادین را مینگارد. نادر که تمام توان خود را وقف آبادی مردم میهنش کرده بود، با مطالعه تاریخ، ادبیات و فلسفه ایرانی، مؤسسه «ایرانپژوه» را تأسیس میکند. مؤسسهای که آغازی است برای معرفی ایران و طبیعت ایران؛چراکه او معتقد است: «ما سرزمین غریبی داریم و اگر آنرا بشناسیم، عاشقش میشوم و اگر بشناسیمش، دیگر نمیتوانیم نسبت به آن بی تفاوت باشیم.»
ما کوه را بر دوش خود، از کوه بالا میبریم
به دنبال تأسیس مؤسسه ایرانپژوه، فعالیتهای سینمایی نادر نیز آغاز میشود. سینمایی که سخت به آن منتقد بود و فضای حاکم بر آن را محیطی آکنده از فساد و امور غیراخلاقی میدانست. زمانی که اولین فیلم سینمایی او به نام «صدای صحرا» و سپس «آتش بدون دود» ساخته شد، آشفتگی و پریشانی و فریاد شبهروشنفکران گوش ایران را کر کرده بود و پای نادر را نیز از صحرا به تهران کشاند؛ چراکه به گفته ابراهیمی: «ما اصولی را برای همکاری افراد با گروهمان وضع کردیم که تا آن زمان، نه فقط در سینمای ایران بلکه در سربازخانههای سراسر جهان نیز بی سابقه بود.»
او تلاش میکرد تا بر خلاف جریان سینمایی آن دوران حرکت کند و با تصویب قوانین و اصولی اعم از ممنوعیت مصرف مواد مخدر، مشروبات الکی، ورقبازی و قمار… به محیطی پالوده و مطهر دست پیدا کند. به گفته مرحوم کیومرث پوراحمد، زمانی که بانوان هیچ تمایلی برای اجرا در نقشهای سینمایی نداشتند، بستگان ابراهیمی همچون همسر، خواهر و خواهرزادههایش در فیلمهای او حضور پیدا میکردند تا بتواند به آن فضای اخلاقی موردنظرش دست پیدا کند؛ چراکه گمان میکرد: «هر لحظه میشود فساد را به طهارت تبدیل کند.»
همگام با کودکان
جدایی پدر و مادر نادر از یکدیگر و روزگار تلخی که در کودکی خود پشت سر گذاشته بود، یکی از سختترین برهههای زندگی او بود. اما چنین اتفاقاتی به گفته نادر، برخلاف آنچه به طور معمول باعث واپسکشیدن و تسلیم میشود، او را به تلاشی سختتر از پیش برای تغییر شرایط موجود وا میدارد.
ابراهیمی که چنین تجربیاتی را با خود حمل میکند، در دهه پنجاه توجه جدی خود را معطوف به حوزه کودکان میکند؛ چراکه معتقد بود کودکان این سرزمین همان کسانی هستند که آینده را رقم خواهند زد. با چنین نگرشی علاوه بر تألیف بیش از 40 اثر کودکانه، مؤسسه «همگام» را نیز تأسیس میکند؛ مؤسسهای که تنها یکی از دستاوردهای برجسته آن، ساخت مجموعه «سفرهای دور و دراز هامی و کامی» بود.
ابراهیمی در این مجموعه تلویزیونی که پیش از انقلاب آغاز شده بود، با سفرهای هامی و کامی در نقاط مختلف ایران، به دنبال معرفی طبیعت، تاریخ و فرهنگ ایران بود تا جبرانی باشد برای دردهای کودکی خویش و مبادا چنین تجاربی برای دیگر کودکان سرزمینش تکرار بشود. ترانه ابتدایی این مجموعه با نام «سفر برای وطن» با اجرای مرحوم محمد نوری به عنوان قطعهای تکرارنشدنی، نامآشناست. قطعهای که به گفته فرزانه منصوری، همسر مرحوم ابراهیمی، هنوز هم هرزمان میشنویم، اشک از چشمانمان جاری میشود.
ما برای پرسیدن نامِ گلی ناشناس
چه سفرها کردهایم، چه سفرها کردهایم
ما برای بوسیدنِ خاکِ سرِ قلهها
چه خطرها کردهایم، چه خطرها کردهایم
ما برای آن که ایران خانه خوبان شود
رنجِ دوران بردهایم… رنجِ دوران بردهایم
ما برای آنکه ایران گوهری تابان شود
خونِ دلها خوردهایم… خونِ دلها خوردهایم
این بار خورشید از غرب طلوع میکند
با اوجگیری خروش انقلابی مردم، فعالیتهای سیاسی نادر نیز متحول میشود. این بار خورشید ایران از غرب طلوع کرده و انقلاب اسلامی به ثمر رسیده است. در تبوتاب چنین روزهایی نادر نیز دست به قلم میشود و با نگارش اعلامیههایی همچون «بشارتنامه» که به «خمینی میآید» نیز شهرت یافته بود، نقش خود را در این حرکت عظیم فرهنگی ایفا میکند.
استاد اکبر عالمی بیان میکند: من این جمله را به یاد میآورم که نادر میگفت: «کشور ما گل بیعیب خدا نیست. اما چه کسی باید خطاها را جبران کند؟» و نادر خود نیز در بیانی دیگر روزگار خود را چنین توصیف میکند: «بعد از پیروزی انقلاب، گروهی گریختند و گروهی رفتند. گروه اول انقلاب نمیتوانست آنها را تحمل کند و گروه دوم انقلاب را نمیتوانستند تحمل بکنند. بعد از پیروزی انقلاب گروهی ماندند و گروهی واماندند. ماندگان، آنها که ماندند تا این نهال جوان کمتوان را در برابر طوفان نگهبان باشند. واماندگان، آنها که شکی نداشتند که این نهال تاب طوفانها نخواهد آورد. اما سوای ایشان اندک کسانی هم ماندند؛ چراکه اینجا، جای آنها، زادگاه، وطن و خانه آنها بود.»
همچنین ابراهیمی در روزهای بعد از انقلاب کتاب «سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما میآید» را مینگارد. کتابی که بر اساس زندگی امامخمینی(ره) است و به نقل از همسرش اگرچه آشنایی او با امام خمینی به سالها قبل برمیگردد؛ اما پس از انقلاب است که موفق به تنظیم چنین کتابی میشود.
«همینقدر میگویم که در عمر خویش، کاری چنین کمرشکن، درهمکوبنده و خوفانگیز انجام ندادهام، و نه، دیگر، خواهم داد.» سه دیدار روایتی است از کودکی امام خمینی، نوجوانی و جوانی ایشان و بازتابی از اوضاع سیاسی وفرهنگی ایران در روزهای پیش از انقلاب. کتابی که اگرچه با واکنش شدید شبهروشنفکران آن زمان مواجه شد، اما برخاسته از اعتقاد و خواست او در معرفی این شخصیت مبارز سیاسی ایران بود.
ابراهیمی اما بدون توجه به چنین انتقاداتی در آن روزها تنها به پرورش جامعه متعالی خود فکر میکرد. جامعهای برای احقاق عدالت، برابری، سعادت بشری، به دور از هرگونه ظلم و زشتی و فساد. ابراهیمی برای رسیدن به چنین روزگاری، جوانان را نیازمند راهنمایی و پرورشی هدفمند میدانست و به همین دلیل با نگاهی خالی از سیاستزدگی کلاسهای درس خود را در حوزه هنری، سپاه پاسداران و حوزه علمیه قم شروع میکند. کلاسهایی که صرفا به دنبال رشد جوانان عصر خویش بود و ثمره آن هنرمندان نامآشنای امروز سرزمینمان هستند.
با سرودخوان جنگ
ابراهیم حاتمیکیا یکی از همان جوانانی است که روزگاری پای درس نادر ابراهیمی نشسته است. حاتمی کیا همان جوانی است که در روزهای دفاع مقدس نادر ابراهیمی از او میخواهد تا راهی برای حضور او در جبهههای جنگ پیدا کند و چنین میشود که پای نادر به جبهههای دفاع مقدس نیز باز میشود. تجربهای که معتقد است اگر در آن برهه زمانی در خطههای کشورش حضور پیدا نمیکرد، هرگز نمیتوانست سر بلند کند و دیگر چیزی نمینوشت؛ چراکه اگر روشنفکری در یک لحظه تاریخی در مرکز خطر قرار نگیرد، هیچ چیز نیست.
حضور مستقیم، بیواسطه و ملموس او در جبهههای جنگ منجر به نگارش کتاب «با سرودخوان جنگ، در خطه نام و ننگ» شد که خود در این باره میگوید: «این به اعتقاد خـالص و صـادقـانه من عظـیمترین، مؤمنانهترین، دلاورانهترین، ایرانیترین و نیز سالمترین جنگی است که ملت ما از آغاز تا کنون داشته است. من به خاطر غرور و افتخاری که از این جنگ بزرگ احساس میکنم، این کتاب کوچک را به رزمندگان کشورم پیشکش میکنم.»
آتش، بدون دود نمیشود
اوایل دهه هفتاد زمانی است که نادر میگوید: «ما در ایران دیگر به قهرمانان نیاز نداریم؛ چرا که بیش از هر زمان در تاریخ، صاحب قهرمانان پاکباخته هستیم. ما تنها به یک ملت سالم نیاز داریم و بیگانه این مطلب را میداندو با تمام قدرت مخالفت میکند.»
او میگوید: «ما اگرچه تاریخ باشکوهی داریم، تا زمانی که خود را نشناسیم هیچ نداریم.» پس دست به قلم میشود و بر اساس مطالعاتی که در طول سالیان کسب کرده است، زندگینامه قهرمانان ایران را مینگارد. «مردی در تبعید ابدی» اثری فلسفی و تاریخی از منش صدرالمتألهین، «برجادههای آبی سرخ» زندگی و مبارزات میرمهنا دوغابی با استعمارگران خطه جنوب و مجموعه هفتجلدی «آتش بدون دود».
«آتش بدون دود» رمانی است از ترکمن و برای ایران. نادر که از کودکی عمر خود را در ترکمنصحرا گذرانده است، به خوبی مردمان پاک این سرزمین را میشناسد و همین شناخت، بستری است برای ابراز آنچه در پی بیان آن است. او در این رمان هفت جلدی که بیش از سی سال به طول میانجامد، تمام عشق و علاقه و عقیده و آرمان خود را به مخاطبانش هدیه میکند.
اثری که سه جلد ابتدایی آن پیش از انقلاب نگارش میشود و مجموعهای تلویزیونی نیز بر همین اساس ساخته میشود. بعد از انقلاب اما آیتالله خامنهای پیشنهاد ادامه نگارش کتاب را به او میدهند و ابراهیمی نیز پس از نگارش چهار جلد دیگر از رمان «آتش بدون دود» بیان میکند: «پیشکش به بزرگی که به درستی، خلوص، و بزرگی باورش کردهام؛ به مردی که مرا به نوشتن الباقی “آتش بدون دود” واداشت. نامش برای این خاک، مبارک باد و برای همه عاشقان وطن! و ای کاش زمانی برسدکه او همچنان باشد و دیگر، درد نباشد، ایرانی دردمند هم.»
ابراهیمی که مردی است کاملا سیاسی و نوع انسان را، فقط انسانی سیاسی میداند، در سه جلد ابتدایی کتاب با بیان زندگی مردمان ترکمن صحرا، تصویری از روزهای سلطنت قاجار و پهلوی به مخاطبان عرضه میکند. تقابل سنت با مدرنیته. علم با جهل. حقیقت با واقعیت. او میکوشد با بهکارگیری شخصیتهای مختلف نمایی از عقاید و افکار گوناگون را نشان دهد و در زیربنای این اثر تاریخی، فرهنگ مردم ایران به خصوص مردم ترکمن را منعکس کند. در ادامه کتاب، مبارزات سیاسی مردم ایران برای احقاق حق و راستی نمایان میشود.
او که یک وطنپرست آگاه است، میکوشد داستان عاشقانه خود را به عشق وطن مزین کند و با بیانی نهفته، به طرح موضوعات عقیدتی، فلسفی، تاریخی نیز میپردازد. علاوه بر آثار ذکرشده، او در طول عمر 72 ساله خود، نگارش بیش از 70 کتاب کودک و بزرگسال، نمایشنامه، مقاله و ساخت مجموعههای مستند ایرانشناسی را بهیادگار میگذارد.
هنرمندان مصادره نمیشوند
روایت «آتش بدون دود»، در روزهای منتهی به انقلاب به پایان میرسد. او در روزهای پیش ازانقلاب تصویری واضح و شفاف از مبارزات سیاسی خود علیه حکومت پهلوی و عزم و ارادهای قاطع برای دستیابی به الگویی متعالیتر را نشان میدهد. ابراهیمی بارها عقیدهاش را در باب روزهای پشتسرگذاشته و آنچه باید در روزگار فعلی بسازیم، آشکار کرده و از کسانی که قصد تحریف شخصیت او را داشتند، کنارهگیری میکند. بیان آزادانه اندیشه او اما به مذاق شبهروشنفکران آن زمان و مدعیان امروز خوش نیامد.
نادر ابراهیمی اگرچه همچون جلالآلاحمد به تبعیدی ابدی در جامعه خویش سپرده شد، دست از آرمان خود نكشید و تا آخرین روزهای عمر پربركت خود با قلمی شیوا، شفاف، صادقانه، مطهر و شاعرانه، بارها و بارها و بارها تکرار میکند: من عاشق تو هستم. من عاشق تو هستم. من عاشق تو هستم ای وطن.
سلام
بنده به اندازه یکی دو کتاب کوتاه با نادر ابراهیمی آشنایی دارم و زندگی از نگاه او ارزش جنگیدن دارد، شرایط و مشقت های دوران روی او را میخراشند ولی روح او را نه، بلکه قوی ترش میکنند، همراه همفکر هم مسیر داشتن در این مسیر، یکی از نقاط عطف زندگی اوست و برداشت من از این حماسه خلق شده توسط این زوج را اینگونه میتوان بیان کرد:
فرصت! فرصت دادنی به یکدیگر برای آنکه بدانیم چرا، چگونه و چطور میتوانیم بفهمیم، بسازیم و بگذریم، تا خوشبختیمان ادامه دار شود!
چیزی که معنای رابطه های الان ما، کم دارد!
خدا روح بزرگش را قرین رحمت کند، کاش بهتر از زندگی این بزرگان درس بگیریم.