به گزارش اصفهان زیبا؛ در مورد زنان حماسهساز ما به مادران دلاوری میرسیم که وقتی صدای غربت اباعبدالله را شنیدند، به فرزندان خود امر کردند امامشان را اطاعت و یاری کنند.
زینب کبری (س) در کسوت مادری و در اوج مادرانگی بودند. روز عاشورا که عون به میدان میرفت، رجزی میخواند که «من فرزند جعفر هستم، شهد راستینی که در بهشت از همه تابان تر است…» گفت و گفت.
در ادامه کارزار سه سوار و هجده پیاده را به درک راهی کرد و درّ شهادت را در بغل گرفت. مادری که حالا باید صبوری کند و شرمندگی امام خویش را تحمل ندارد. شرمندگی برادرش را توان دیدن ندارد و بیقراری دایی فرزندش را.
و چه میانه سنگینی است که از جگر گوشهات تا قیامت و صحرای محشر دل بکنی تا غمی بر غم برادر عزیزت، دردی بر دل امام خویش و آتش بر جگر دایی فرزندت نزده باشی.
چه میانه سخت و سنگینی است. مادربودن و مادریکردن، محکم و استوار بودن. وقتی یکه و تنها بمانی. وقتی کمرت از داغ جوان خم شود. وقتی حیران از رنجی شوی. وقتی بییار و یاور شوی. وقتی غریب و بیمونس بمانی.
وقتی غم و درد بر دلت سنگینی کند. وقتی مصیبت بر روزگارت سایه اندازد. وقتی عزیز از دست بدهی! وقتی جگرگوشهات شهید شود. وقتی عزیزکردهات درد بکشد.
وقتی مسئولیت داشته باشی! وقتی امام و ولیات امر میکند، میایستی! قد راست میکنی! و خاکها را میتکانی تا به وقت وظیفه استوار اقامت باشی.
زینب(س) برای ما گفته از زیبایی عشقبازی و معامله با پروردگار… روایت از دلبری بندگان برای حق تعالی کرده است. او لذت اطاعت از امام خویش را چشیده. از پاسداری و جانفشانی غصه نمیگوید، قصه جوانمردی تعریف میکند.
از خاک و خون، رنج نمیگوید، بلکه شهادت و پایمردی را نقل میکند. از کربلا ایستادگی و ادامهداربودن را نشان ما میدهد. از وظیفهها میگوید. به مسئولیتها عمل میکند و حمایت از هر حقطلبی را واجب میشمارد.
او میایستد و ایستادگی میآموزد. او سالها ایستادگی را سرمشق داده تا الفبای آن را تمرین کنیم و بیاموزیم. و غمی که از امروز بر عالم رنگ دیگری میبخشد. مصیبتی که از امروز آغاز میشود تا قیام قیامت درد و رنجش باقی است.
وقتی زمین و زمان، آدمیان و جنیان، همه موجودات بر این مظلومیت میگریند. تمام کربلا پر میشود از تفکر زینب (س). از عظمتی که در بانوی صبر و اسوه ایستادگی، تجلی کرده. اندیشهای که قدم به قدم کربلا را گرفته است.
اینک زینب (س) تکثیر شده، در همه حقجویان و حقطلبانی که ایستادگی میکنند و علم حق را ثابت نگه میدارند. او جز زیبایی ندیده است. مگر وصال و عشق بازی، اوج نیست؟ مگر حقگویی و عدالتطلبی عروج نیست؟ مگر شهادت، آمال و آرزوی جوانمردان نیست؟
تاریخ میگوید و زینب (س) روایت میکند. چطور با خون شهدای کربلا، دین ما حیات گرفته و اسلام ما رونق. او میگوید و ما بعد از ۱۴۰۰ سال به چشم میبینیم چطور قامت ایستاده بانوی بزرگواری در عین صبوری به ما درس زندگی و زنده بودن میدهد.
از عصر عاشورا تا به امروز پرچمی پابرجا مانده که از برای عدالت و احیای دین مبین، بلند شده است. از ارباب و مولایی به ما رسیده که با اصول آن زندگی کرده و حیات بخشیده است.
آقایی در سال 61 هجری از همه داراییاش گذشته تا تحقق هدفها و آرمانهای آن دین به سرانجام برسد، تا ریشههای آن استوار و ثابت قدم بماند.
و بانویی او را افراشته نگه میدارد تا همگان آن را نظاره کنند و در زیر سایه آن پناه جویند. پناهگاهی که امن است امان برای هر هدایتخواه و حقطلبی!