امام حسین
«سند» های بی پایان بر مظلومیت حسین (ع)
۱۱:۵۷ - سه شنبه ۱۷ تیر ۱۴۰۴

«سند» های بی پایان بر مظلومیت حسین (ع)

اثر نقاشی حسن روح‌الامین، با عنوان «سند» چیزی فراتر از هنر زمینی است. در این اثر فاخر، گویا زمینیان و آسمانیان همه با هم ندای «السلام علی عبدالله الرضیع الذی فج» را سر می‌دهند.

امام شاهد تمام احوال مردم است
۱۱:۰۸ - شنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۳
متن کامل سخنرانی آیت‌الله سید حسین خادمی در آخرین روز از ماه مبارک رمضان 1354 هجری شمسی

امام شاهد تمام احوال مردم است

آیت‌الله سید حسین‌ خادمی‌‌ (تولد: اصفهان ۱۲۸۰ ش- وفات: ۱۳۶۳ ش)، از شاگردان میرزای نائینی و رئیس حوزه علمیه اصفهان بود.

اربعین؛ رودخانه‌‌ای که باید در آن غرق شد
۰۹:۳۴ - پنجشنبه ۱ شهریور ۱۴۰۳
روایتی از سفر به‌یادماندنی

اربعین؛ رودخانه‌‌ای که باید در آن غرق شد

وقتی می‌خواهی اربعین را روایت کنی، صحبت از روایت یک سفر معمولی نیست. اربعین یک اتفاق و حماسه بزرگ است.

چای بهشتی
۱۹:۱۰ - چهارشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۳

چای بهشتی

خسته و تشنه می‌رسم؛ درست روبه‌روی مجتمع امام خمینی خیابان نبوی‌منش.

شوق صف
۱۲:۰۴ - چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۲

شوق صف

آن روز در حرم، روضه‌ ساقی دشت کربلا، که بانی‌اش امام رضا (ع) بودند، شنیده بودیم. دلم چای بعد روضه طلب می‌کرد اما چایخانه صفی داشت نسبتا طولانی… در صف چایخانه ایستادم انگار عطر چای را خود حضرت افشانده بودند بس که بوی بهشت می‌داد.

کربلا؛ خانه ماست…
۱۲:۲۱ - سه شنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۲
قسمت هفتم (پایان):

کربلا؛ خانه ماست…

اسماعیل داشت اصرار و التماس می‌کرد و مرد هم تشکر می‌کرد و می‌گفت: «نه بابا خودم می‌برم.» داشتم نگاه می‌کردم که چه چیزی را قرار است خودش ببرد که یک‌دفعه چشمم خورد به یک چمدان بزرگ و بلند. از همان هوایی که حاجی‌ها از سفر حج می‌آورند.

سرکه چندساله
۱۲:۴۵ - دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۲

سرکه چندساله

پارچه‌های روی خمره‌های سفالی را یکی یکی کنار‌ زد. بوی سرکه توی اتاق پیچید. نگاهش روی پشه‌هایی که دور انگورها می‌لولیدند، مانده بود. این چندروز دست و دلش به کار نمی‌رفت.

کانتینر به مثابه در خیبر! (قسمت ششم)
۱۲:۲۴ - دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۲

کانتینر به مثابه در خیبر! (قسمت ششم)

داشتیم دنبال جای خواب می‌گشتیم که مرد عربی به ما گفت: بیایید اینجا بخوابید. به آنجا که نگاه کردیم، یک‌دفعه بدنمان لرزید؛ نه از سرما؛ از چیزی که روبه‌رویمان می‌دیدیم.

صبحانه کاخ پادشاه (قسمت پنجم)
۱۱:۴۲ - یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۲

صبحانه کاخ پادشاه (قسمت پنجم)

در هول و هراس این بودیم که نکند دعوت بشود که رسیدیم به شوهرخاله و مرد عراقی. گفتم: «چی شده؟ دعواتون کرد برای صلوات؟» شوهر خاله گفت: «نه بابا. میگه بیاید بریم خونه ما امشب.»

کربلا وطن همه دلدادگان حسین (ع) است
۱۳:۲۴ - شنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۲

کربلا وطن همه دلدادگان حسین (ع) است

از مرز که رد شدم، همه صداها تمام شد. من گوشم از «اشرب مای یا زائر» پر شده؛ از «برد گلبگ یا زائر» وسط آفتاب سوزان کربلا. تمنای صدای «اشرب حلیب» میان دل تاریک شب را دارم.

اشرب شای زائر (قسمت چهارم)
۱۳:۱۲ - شنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۲

اشرب شای زائر (قسمت چهارم)

تقریبا امروز روز اول پیاده‌روی ما بود. دیروز از عصر راه افتادیم و آن‌طور به سختی افتادیم. امروز انگار تازه همه‌چیز را دیدیم. عراقی‌هایی را که در مسیر، پیاده می‌آمدند، می‌دیدیم و بهت‌زده راه می‌رفتیم.

برسان سلام ما را!
۱۱:۳۸ - سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۴۰۲

برسان سلام ما را!

از صبح کلافه‌ام. روز قبل از رفتن است. خبرها تندتند می‌رسند: مرز شلوغ است، هوا گرم است، فلان جا امکانات کم است. باید کوله ببندم. همسرجان مدام تذکر می‌دهد که سبک باشد؛ فلان چیز لازم نیست، بَهمان چیز را نمی‌خواهد برداری.