بابی‌أنت و امی

پای دلم لرزید. به یاد وقتی افتادم که حسرت مادرشدن داشتم و آرزو می‌کردم اولادی داشته باشم و او عاشورا بخواند و من، «بابی‌انت و امی» گفتنش را بشنوم. حالا داشتم می‌شنیدم.

تاریخ انتشار: 12:06 - پنجشنبه 1402/06/9
مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه
بابی‌أنت و امی

به گزارش اصفهان زیبا؛ دومین سالی بود که «نه» قاطع پدر را می‌شنید. پارسال دو سه روزی پکر بود و کنار آمد. اما امسال پر پر می‌زد که پدرش را راضی کنم. چهارتا شوید موی زیر گلویش را با انگشتانش می‌کشید و مرا به ریش تازه‌روییده‌اش قسم می‌داد تا برایش وساطت کنم.

می‌دانستم خودم را وسط بیندازم بیشتر بلیت احترامم را سوزانده‌ام. پدر زیادی محتاط خانواده، راضی‌شدنی نبود. به ظن خودم دو سه روزی گیر و گرفت مثل پارسال دارد و دوباره موج فراموشی می‌گیردش. اما این بار نگرفت.

خودش را به آب‌وآتش می‌زد. نماز جعفر طیار می‌خواند. عبای قهوه‌ای خاک‌خورده‌اش، مفتخر شده بود وقت نماز، روی دوشش بیفتد. با سوزوگداز نماز می‌خواند. بعد هر نماز یک دور زیارت عاشورا می‌خواند.

پاک دست‌تنها شده بودم. دویدن دنبال کودک نوپای خانه امانم را بریده بود. هن‌هن‌کنان دم اتاقش رسیدم تا مسئولیت کودک خانه را به گردنش بیندازم، اما صدای کلفت و خش‌دارش را شنیدم که «بابی‌انت و امی» می‌گفت.

پای دلم لرزید. به یاد وقتی افتادم که حسرت مادرشدن داشتم و آرزو می‌کردم اولادی داشته باشم و او عاشورا بخواند و من، «بابی‌انت و امی» گفتنش را بشنوم. حالا داشتم می‌شنیدم.

«نه» قاطع پدرش را بعد از بیست سال زندگی مشترک می‌فهمیدم، ولی دل فهماندنش را به نوجوان چهارده‌ساله‌ام نداشتم. آن هم حالا که به آرزویم لباس تحقق پوشانده بود. بلیتم را خرج کردم. واسطه شدم. هم‌سفرانی برایش پیدا شد که احتیاط جایش را به اطمینان و قوت قلب داد.

دعوت‌نامه برایش امضا شده بود. نمی‌دانم از دل نماز جعفر طیار نشسته‌ای که خواند امضا شد یا از زیارت عاشورایی که یک‌بار با سوز می‌خواند و بار دیگر به‌سرعت نور.

گذرنامه آبی خوش‌رنگش رسید، پیکسل‌هایش روی کوله چسبید. زیارت عاشوراهای روزانه‌اش، یکی‌یکی کم شد. عبا دوباره روی جالباسی برگشت. وسایلش را چید و از خانه بیرون زد.

وقتی که آمد، حسابی توی ذوقم خورد. مدل موهایش را دوست نداشتم. مرا یاد سرباز وظیفه‌ها می‌انداخت. نرمه‌های ریشش را دوباره توی دست گرفت و گفت: اخمات و باز کن. دادم مدل موهام و اربعینی بزنه. نمی‌خواستم گیر و گرفت شونه‌کردنشون باشم.

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط
دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

1 × چهار =