شاید اسم قلمبهسلمبه و طولانیای داشته باشد و فکر کنید این روز هم مثل بقیه روزها مختص آدمبزرگهاست؛ آدمبزرگهایی روی سن بروند و سخنرانیهای خستهکنندهای برای چنین روزی ارائه کنند؛ اما اینطورها هم نیست؛ بیشتر از هرچیزی قرار است در این روز به کتابهای خواندهشدهمان فکر کنیم و تصمیم بگیریم از این به بعدش چه کتابهایی بخوانیم. درواقع این روز یکجورهایی فرصت مناسبی برای آشتی کردن ما با کتاب است. منظورم از «ما» ما نوجوانان است. به همین مناسبت ما هم تصمیم گرفتیم در این شماره به سراغ یک نویسنده برویم تا برایمان از این روز حرف بزند. مهدی رجبی، نویسنده خوشذوق و خوشخندهای است که کتابهای زیادی برای نوجوانان نوشته است. همین است که حرف نوجوانان را خوب میفهمد و بیانش به زبان ما نزدیکتر است.
تمام چیزی که برای نوجوانان است
اول از هرچیزی از آقای رجبی خواستم تا برایمان از این روز بگوید و اصلا یک تعریف کلی از «روز ادبیات کودک و نوجوان» به ما بدهد. «ادبیات کودک و نوجوان همانطور که از اسمش پیداست، کتابهایی است که برای کودک و نوجوان نوشته میشود و درواقع مختص ویژگیهای روحی و ذهنی این رده سنی است؛ اما چون بزرگترها برای نوجوانان مینویسند همیشه هم آن نوشتهها به واقعیت نزدیک نیست؛ چون درست است که ما بزرگترها بچگی را تجربه کردهایم، اما نمیتوانیم الان به جای بچهها و نوجوانها فکر کنیم؛ اما خب یک سری استانداردهایی رعایت میشود تا بلکه این نوشتهها به شرایط ذهنی و روحی کودکان و نوجوانان نزدیک شود. پس ادبیات کودک و نوجوان، ادبیاتی است که فقط و فقط برای این رده سنی است.»
سکوی شماره یک
با توجه به تعریفی که از ادبیات کودک و نوجوان شد، در ذهنم این پرسش پیش آمد که خب الان و در کشور ما جایگاه ادبیات کودک و نوجوان کجاست؟ پرسشم را بلند گفتم و این جواب را شنیدم: «نهتنها در ادبیات فارسی و در کشور ایران، بلکه در تمام جهان ادبیات کودک و نوجوان جایگاه ویژه و مهمی دارد؛ برای اینکه نویسنده میخواهد یک نسل و یک سرمایه را با کتاب آشنا کند و بسترهای ذهنیاش را شکل دهد؛ اما تقریبا تا 10 سال پیش، این ادبیات آنقدر جدی گرفته نمیشد؛ مثلا دوستانم تعریف میکردند که وقتی قبلا در حال نوشتن بودند و دیگران میفهمیدند آنها در حال نوشتن برای کودکان و نوجوانان هستند، با حالتی ناخوب، مثلاینکه نصیحتشان کنند، میگفتند که انشاءالله برای بزرگترها قصه بنویسی! یعنی نگاه عام مردم به ادبیات و داستانهای کودک و نوجوان مثل گل کوچیک بازیکردن بود و نوشتن برای بزرگسال را مثل بازیکردن در مسابقات قهرمانی فوتبال میدیدند. درواقع قبلتر یک نوع سادهانگاری در ادبیات کودک و نوجوان در بین مردم دیده میشد؛ اما بعدتر وقتی نویسندگان و منتقدان با نظریات مختلف درباره کودکان و نوجوانان آشنا شدند، این ادبیات را جدی گرفتند. حتی چندین دانشگاه در کشور، رشته ادبیات کودک و نوجوان آوردند.»
پیش بهسوی خواندن کتابهای ایرانی
وقتی در مترو و اتوبوس یا حتی در مهمانیها کتابهایی در دست نوجوانان میبینم که از نویسندگان خارجی هستند، به خودم میگویم که یعنی ما اینقدر نویسنده خوب ایرانی نداریم که آنها کتاب خارجی میخوانند؟ چرا بیشتر نوجوانان، حداقل آنهایی که من میبینم، تمایل دارند کتابهای ترجمهشده بخوانند؟ این درگیری ذهنیام را با آقای رجبی در میان میگذارم و میپرسم: «چطور میشود نوجوانان را بهسمت خواندن ادبیات تألیفی یا همان کتابهایی با نویسندگان ایرانی، سوق داد؟» آقای رجبی میگوید: «وقتی چنین اتفاقی میافتد، حتما ضعفی وجود دارد. ما نمیتوانیم برویم یقه نوجوانان را بگیریم و بگوییم «چرا درباره نویسندگان ایرانی ناسپاس هستید و نمیروید کتابهای آنها را بخوانید؟» حتما خوراکی را که نوجوان ایرانی نیاز دارد، نویسنده ایرانی نمیتواند تأمین کند؛ در ضمن تولید ادبیات باکیفیت مستلزم این است که نویسنده تمام زندگی خودش را وقف نوشتن کند، نه اینکه گاهگاهی بنویسد و کتابش را چاپ کند. وقتی نویسندهای تمام زندگیاش را برای نوشتن بگذارد، نوشته باکیفیتی تولید میکند و درواقع یک نویسنده حرفهای در حوزه کودک و نوجوان میشود. وقتی هم کتابی باکیفیت نوشته شود، همه نوجوانان بدون اینکه توجهی به ایرانی یا خارجی بودن نویسنده داشته باشند، از آن کتاب استقبال میکنند، آن را میخوانند و در موردش حرف میزنند. بهترین راهی که میتوان کودکان و نوجوانان را به سمت خواندن کتابهای ایرانی هدایت کرد، حمایت و تولید کتابهای باکیفیت و شاخص است.»
لاکپشتهای پرنده کتابخوان
«باشگاههای کتابخوانی که چندین سال است در شهرهای مختلف و حتی در روستاها اجرا میشود، اهمیت به تجهیزکردن کتابخانههای سطح شهر و روستاها و بررسی سطح کیفیت کتابها، از حرکتهای خوبی است که در این چند سال برای ترویج ادبیات کودک و نوجوان، انجامشده است. شورایی هم به اسم شورای کتاب وجود دارد که کتابهای تولیدشده برای کودکان و نوجوانان را بررسی و دستهبندی میکنند؛ مثلا کتاب برای کودکانی که جنگ و ترس را تجربه کردند یا بدسرپرست هستند. این دستهبندیها و منتشرکردن منظم کتابها بر اساس محتوا، برای انتخابکردن خیلی خوب است؛ حتی چندین سال است جایزهای به اسم لاکپشت پرنده برای کتابهای کودک و نوجوان روی کار آمده و به وسع خودش تلاش میکند تا دستهبندیشدهتر کتابها را به مخاطبان کودک و نوجوان و خانوادههایشان معرفی کند. اینها اتفاقهای خوبی است که برای رونق ادبیات کودک و نوجوان شکلگرفته است؛ اما پایداریشان هم بسیار مهم است، نه اینکه مدتی باشند و یکدفعه متوقف شوند.» آقای نویسنده این حرفها را در پاسخ به پرسش من که «این سالها چه کارها و تلاشهایی برای ترویج ادبیات کودک و نوجوان شده است؟» میگوید.
زندهباد ادبیات و امید
با توجه به حرفهایی که زده شد، فکر میکنم که تا الان ادبیات کودک و نوجوان را میتوانیم موفق بدانیم. برای اینکه این فرضیهام تأیید شود، فکرم را بلند میگویم تا ببینم نظر آقای رجبی چیست. «همینکه اهمیت این موضوع حداقل در خانوادهها جاافتاده شده، این خودش خیلی خوب است. الان تیراژ کتاب خیلی خیلی کم شده، اما بازهم جای امید باقی است؛ چون خانوادهها فهمیدهاند که بهاندازه اینکه سلامتی، خوراک و ورزش برای کودکان و نوجوانان مهم است، کتاب خواندن هم مهم است و فرزندشان باید کتاب بخواند. اگر این جریان پایدار بماند، اوضاع مساعدتر میشود، به تولید کتاب با محتواهای خوب افزوده میشود و امید و انگیزه بین کسانی که در حیطه کتاب کار میکنند، بیشتر میشود.» چیزی که در حرفهای این نویسنده زیاد به گوشم میآید، امید است. او در لابهلای این گفتوگو بارها اشاره کرد که ناامیدی به درد نمیخورد و حتی اگر در سالهای آینده 10 نوجوان کتابخوان در کشور باقیمانده باشد، باید برای آنها کتاب بنویسد.
هنر عمیق دیدن زندگی
در آخر از مهدی رجبی میخواهم بهعنوان کسی که سالهاست برای نوجوانان مینویسد و زبان آنها را میفهمد، پیشنهادی اختصاصی به آنها بدهد، پیشنهادی که عملی و کاربردی باشد که شما بعد از خواندن این گفتوگو به سراغش بروید و دریچه جدیدی را در دنیای خودتان پیدا کنید. رجبی اول از همه گفت که اگر نوجوانی دغدغهای درباره خواندن و نوشتن داشته باشد، نیازی به پیشنهاد من ندارد؛ اما بعد پیشنهاد هیجانانگیزی برای زندگی کردن میدهد: «به نظر من نوجوانان در کنار هر تفریح و گذراندن اوقات با دوستانشان، به خلوت کردن با خودشان هم نیاز دارند؛ یعنی باید یک برنامه برای فکر کردن داشته باشند؛ حتی اگر شده این فکرکردن با کاشتن یک گل میسر شود. من هدفم از این حرف این است که نوجوان باید در همه امور جاری زندگیاش تعمق کند. اگر عمیق فکرکردن را یاد بگیریم، همینجوری از کنار هرچیزی رد نمیشویم. این تعمقکردن حتی میتواند به کتابهایی که میخوانیم، موسیقیهایی که گوش میدهیم و فیلمهایی که میبینیم جهت دهد؛ مثلا ما یک گلدان گل در خانه داریم. نهایت به آن چند روز یکبار آب میدهیم؛ اما اگر بیشتر از روزهای قبل به این گیاه نگاه کرده و روی آن فکر کنیم، کمکم رفتار آن گل را میفهمیم؛ مثلا میفهمیم این گل سر ظهر بیحال است یا غروب که میشود و هوا رو به خنکی میرود، شاخ و برگش جان میگیرد و سرحال میشود. میفهمیم حتی کنار این گیاه موجودات ریز دیگری هم زندگی میکنند. حشراتی را میبینیم که تابهحال ندیده بودیم. گیاهان ریزتری میبینیم که تا آن روز متوجه بودنشان نشده بودیم. آرامآرام به جزئی دیدن امور زندگیمان حساس میشویم یا برایمان پرسشهایی پیش میآید که به دنبال جوابش میرویم.» این پیشنهاد خاص و عجیب میخواهد به ما بگوید که نباید سرسری از کنار هرچیزی رد شویم. وقتی این جزئی دیدن برایمان تبدیل به عادت شود، چیزهایی که تا قبل از آن برایمان مهم نبوده، مهم میشود. تفاوتها برایمان اهمیت پیدا میکنند و قدرت تمیز خوب و بد را بهتر متوجه میشویم. از آن مهمتر، حتی وقتی کتابی میخوانیم با درک بیشتری آن را میخوانیم، نه اینکه فقط خواسته باشیم اوقاتمان را با خواندن کتابی بگذرانیم. این عمیق دیدن زندگی، حال ما را خوب میکند و قدر هرچیز کوچکی را میدانیم. چون شاید با این کار میتوانیم متوجه سرزندگی زندگی شویم و کمتر کسالت و ملال را روبهرویمان ببینیم.














