آرمان خوانساریان یکی از فیلماولیهای جشنواره چهلویکم فیلم فجر است که با فیلم «جنگل پرتقال» در این جشنواره حاضر شده است. رسول صدرعاملی که سال ۹۸ با تهیهکنندگی فیلم «شنای پروانه» از فیلمسازی محمد کارت بهعنوان فیلم اولی حمایت کرد، حالا با آرمان خوانساریان و تهیه فیلم اولش در این جشنواره حرفهای زیادی برای گفتن دارد.
آرمان خوانساریان پیشازاین نیز با ساخت فیلم کوتاه «سایه فیل» نشان داده بود که در فیلمهایش به دنبال چیزی فراتر از روایت یک قصه و تنها سرگرمکردن مخاطب خویش است و در عمق آنچه میگوید، دغدغه آلام روحی است که در عصر امروز گریبانگیر بیشمار انسان است.«جنگل پرتقال» داستان معلمی است که پس از فارغالتحصیلی در رشته نمایشنامهنویسی و مدتها بیکاری، حالا بهناچار مشغول تدریس در مدرسهای شده است که با تهدید مدیر و برای گرفتن مدرک تحصیلی، مجبور به بازگشت به شهر محل تحصیل خود، یعنی تنکابن شده و درست از همینجاست که ماجرا شروع میشود.
اولین فیلم بلند خوانساریان دور از هیاهوی پایتخت و در شمال کشور فیلمبرداری شده که همین انتخاب بر درام داستان و جذابیتهای بصری کار افزوده است. داستان جنگل پرتقال بر گِرد شخصیتی زخمخورده از زندگی میچرخد که درست مانند هزاران هزار انسان دیگر، در جایگاه درستی که باید باشد، نیست و همین نکته سبب شده است با خود و دیگران در صلح نباشد.
دغدغه اصلی نویسنده در محتوای فیلم، سرنوشت تحصیلکردگان رشته تئاتر در کشور است که بیشتر آنان موفق به اشتغال در تخصص خود نشده و برای تأمین معاش به کارهای دیگر روی میآورند. خوانساریان در اثرش به زیبایی توانسته است هم به معضلی اجتماعی بپردازد و هم در خرده روایتها به رذیله اخلاقی (قضاوت عجولانه) اشاره کند که گرچه کوچک به نظر میرسد اما، حال و آینده بسیار زندگیها را در خفا سوزانده است.
از دیگر نکتههای مثبت فیلمنامه پرداخت درست و اصولی شخصیت اصلی قصه (سهراب بهاریان) است که در مواجهه با چالش و اتفاقهای داستان آرامآرام شروع به تغییر کرده، بهطوریکه در پایان فیلم دیگر شبیه شخصیت ابتدایی داستان نیست و این تغییر کاملا باورپذیر است؛ همچنین تغییر در ظاهر سهراب مطابق با تغییر درونی او پیش میرود.
سهراب در نیمه اول فیلم و قبل از مواجهه عاطفیاش با مریم، ظاهری آراسته دارد و در ابتدا متوجه نقص موهایش نمیشویم. در سکانس قدمزدن سهراب با مریم که دقیقا در نیمه دوم فیلم قرار گرفته است اما، متوجه میشویم او پودر پرپشتکننده به موهایش میزند؛ درست زمانی که آغاز تغییر و تحول شخصیت در فیلمنامه است.
چندی بعد، زمانی که او برای بار دوم به دانشگاهش میرود و متوجه اشتباهاتش در گذشته شده و فهمیده چقدر شخصیتش دچار نقصها و عقدههای جدی است، دیگر به کچلبودنش اعتنایی نمیکند و ماده به موهایش نمیزند و در مرحله سوم زمانی که سهراب با خودش مواجه میشود و میخواهد همهچیز را جبران کند، موهایش را تیغ میزند (همانطور که مریم در چند سکانس قبل از او خواسته بود).
این تغییر آرام و منطقی در ظاهر، بسیار درست و منطبق بر تغییر شخصیت در فیلمنامه است و کارگردان به زیبایی و همانطور که اتفاقهای درام و فیلمش را درون آنها دنبال میکند، مابهازای سینمایی و تصویریاش را در ظاهر به مخاطب نشان میدهد. جنگل پرتقال در فرم نیز مانند خودِ فیلم بیادعاست. کارگردانی فیلم آنچنان ساده و درعینحال درست است که مخاطب نیز احساس نمیکند با چه اثر عمیقی روبهروست.
در کارگردانی بیشتر از آنکه مبتنی بر دکوپاژ پیچیده و عجیبغریب باشد، کارگردان میزانسنمحور جلو رفته و همچون آثار قبلی خود در فیلم کوتاه، با چند زاویه درست و محدود و کاتهای معدود، اما بجا ما را به شخصیتهای فیلم نزدیکتر میکند؛ برای مثال، در سکانس اول، در کلاس اکثرا یک نمای لانگ از معلم میبینیم و تنها زمانی که معلم به رفتار دانشآموزانش میخواهد واکنش نشان دهد، با یک کات روی محور به کلوزآپ او، به شخصیت او نزدیکتر شده و متوجه تغییری در رفتار او میشویم.
همین تکنیک کارگردانی در سکانس خانه مریم نیز تکرار میشود. زمانی که سیامک و مریم کنار دستگاه گرامافون قرارگرفته و در نزدیکترین حالت ممکن به یکدیگر قرار میگیرند و قرار است مریم در رفتارش دچار تغییر شود و طغیان کند، با یک کات روی محور از توشات به یک کلوز از مریم نزدیک میشویم و احساس عجیبی در نگاه او میبینیم.
درحقیقت کارگردان زمانی از کات روی محور استفاده میکند که قرار است یک تغییر در شخصیت اتفاق بیفتد و در روند فیلمنامه با یک منحنی مواجه شویم. این تکنیک آنقدر در ابتدای فیلم ساده و دمدستی به نظر میرسد که خیال میکنیم چقدر کارگردان آماتور است و انگار واقعا فیلم اولی است؛ اما هرچه پیش میرود، متوجه عمق نگاه او و درست بودن کارگردانیاش در عین سادگیاش میشویم.
پایانبندی فیلم نیز بهشدت درست و کاملا استعاری است. رفتن سهراب از یک جاده زیبا و پیچدرپیچ، خبر از سفر درونی او میدهد، سفری که مدیون مریم و جنگل پرتقالش است و باعث شد او را با خود واقعیاش مواجه کرده و کاری کند تا سهراب درصدد اصلاح خود و جبران گذشته خود برآید و شروع به سفری تازه کند؛ در حقیقت رفتن سهراب در این جاده خبر از سفر درونیاش به ما میدهد.