او در عملیات محرم به فرماندهی گروهان «مالک اشتر» در گردان «امام حسین(ع)» به فرماندهی سردار شهید «حاج علی باقری» منصوب میشود و اگرچه وصال قسمتش نمیشود، اما پرواز همرزمان زیادی را در «دویرج» به چشم خود میبیند! و حالا که 38سال از روزهای پرافتخار عملیات محرم میگذرد، در سالروز 25 آبان؛ روز حماسه و ایثار مردم اصفهان؛ روزی که شهر قامت 370 شهید را در آغوش گرفت؛ فرمانده از تلخیها و شیرینیهای آن عملیات یادی کرده و در گفتوگو با «اصفهان زیبا» آنها را روایت میکند!
محرم هم عملیات لو رفته بود؟
اکثر عملیاتها به خاطر تحرکاتــــــی که داشتیم، بر دشمن محرز و مشخص بود. منتهی نکتهای که وجود داشت، این بود که برای دشمن تک فرعی یا تک اصلی مشخص نبود و ما با انجامدادن عملیات در دو منطقه متفاوت، سعی میکردیم دشمن را فریب دهیم. با توجه به اینکه از چندماه قبل از شروع عملیات در منطقه رفتوآمد داشتیم لذا طبیعی بود که دشمن از آن با خبر شود.
با چه هدفی اجرا شد؟
برداشتن آتش مستقیم دشمن از جاده «دهلران-خوزستان» و عقب نشاندن رژیم بعثی عراق به پشت مرزهای ایران.
موقعیت جغرافیایی منطقه عملیاتی؟
منطقه عملیات محرم در استان ایلام بود که از شرق به رودخانه «دویرج»، از غرب به ارتفاعات مرزی «حمرین» و منطقه مرزی «موسیان» و در جنوب به «دهلران» ختم میشد.
چگونه آغاز شد؟
یکی دو ماه قبل از شروع عملیات محرم و بعد از شکلگرفتن یگانهای عملکننده، هر گردانی در منطقه حضور پیدا میکرد، به خط مقدم میرفت و آمادگیهای لازم را فرا میگرفت. بعد برمیگشت عقب و خط را تحویل گردان دیگری میداد و برای انجام عملیات به حالت آمادهباش قرار میگرفت.
علت حضور زودتر از موعد نیروها در منطقه عملیاتی چه بود؟
قبل از انجام هر عملیاتی اول میرفتیم منطقه و یک جای پا برای خودمان مشخص می کردیم. یعنی قسمتی از آن خط را از نیروهای خودی تحویل گرفته و یک گردان یا دو گردان در خط مستقر میکردیم. در خطی که دقیقا مقابل دشمن بود و در طول این یکی دوماهی که زودتر در منطقه حاضر میشدیم، نیروهای خودمان را برای شناسایی اعزام میکردیم. در طول این یکی دوماه بچههای اطلاعات عملیات نیز منطقه را بررسی کرده و نیازهای عملیات و تدارکات را برآورد و مکان هایی را که توپخانه، ادوات، زرهی و … باید اردو بزنند مشخص میکردند.
از شروع عملیات بگویید…
روز نهم آبان بود که با نزدیک شدن به زمان عملیات، یگانها یکی پس از دیگری خود را به منطقه رسانده و منتظر اعلام رمز «یا زینب» برای شروع عملیات شدند. هنوز چند ساعتی به شروع عملیات مانده بود که ابرهای سیاه منطقه را پوشاندند و باران شدیدی شروع به بارش گرفت و لحظه به لحظه بر شدت آن افزوده شد. نزدیک غروب بود و تقریبا دو سه ساعتی که ما پیاده به سمت خط مقدم میرفتیم، مثل دوش حمام، روی سرمان باران میبارید. متاسفانه بعد از متوقف شدن باران هم، آبها در دشت دهلران جمع و به رودخانه فصلی دویرج سرازیر شده و آنجا را با سیلاب روبهرو کردند.
چرا وقوع سیلاب در رودخانه دویرج عملیات را متوقف نکرد؟
فرمان این بود که هر طوری که هست خودتان را برسانید آن طرف رودخانه. این یک تکلیف است که باید عبور کنید. البته گردانهای اولی هم وارد عمل و با دشمن درگیر شده بودند.
دویرج چگونه رودخانهای بود؟
یک رودخانه فصلی که آب دائمی آن در حد 5 اینچآب بیشتر نیست و به راحتی می شود از آن عبور کرد. اما وقتی سیلابی شود، قابل کنترل نیست، ضمن اینکه آب سیلآسای آن هم همیشگی نیست و 24 تا 48 ساعت طول میکشد.
مگر دویرج قبل از عملیات شناسایی نشده بود؟
شده بود. چندشب قبل از عملیات محرم، شهید خرازی به عنوان فرمانده عملیات قرارگاه سپاه سوم، با چند نفر از نیروهای اطلاعات عملیات برای شناسایی معبری که از رودخانه عبور میکرد به جلو رفت. حتی داخل رودخانه هم رفته بود.اینکه میگویم مربوط میشود به 10 تا 15 روز جلوی عملیات. وقتی هم برگشتند تعریف کردند که «من خودم عمدا رفتم داخل رودخانه تا ببینم بچهها از چه مسیری قرار است بروند. آن شب حتی آب هم داخل پوتینهای من نرفت.»
یعنی حتی با توجه به شرایط جغرافیایی این رودخانه، احتمال سیل هم پیش بینی نشده بود؟
متاسفانه سازمانهای ما برخلاف ارتش عراق، نوپا بودند. به عنوان مثال اگر ما سیستم هواشناسی داشتیم، وضعیت و شرایط جوی برایمان بهتر مشخص میشد و میدانستیم که کدام ساعت، هوا برای عملیات مساعد است و کدام ساعت، مساعد نیست! اسیر این سیل هم نمیشدیم. ما فقط همین 10 تا 15 گردان پیاده را داشتیم، یک فرماندهی، یک مخابرات و چند تا قبضه خمپاره و توپ و یک تدارکات. با همین امکانات عملیات میکردیم اما به لطف خدا، با این امکانات و شرایط، در جنگ تلفات کمتری هم نسبت به دشمن داشتیم. مثلا ما در عملیاتهایی مثل خرمشهر، فتح المبین و بستان از دشمن تلفات زیادی گرفتیم.
در مرحله اول کسی از رودخانه عبور کرد؟
بله؛ یکی دو گردان اولی راحت از رودخانه عبور کرده بودند، چون آب آن هنوز به حدی نشده بود که نتوان از آن عبور کرد.
گردان شما چه کرد؟
گردان ما سومین گردان و طبیعتا با بیشترین آب در رودخانه مواجه شده بود. آب از سرمان گذشته بود، اما چارهای جز عبور نداشتیم با اینکه میدانستم وارد آب شویم، نصف بچهها را آب با خودش خواهد برد و متاسفانه همین هم شد.
چه تعداد از بچههای گردان شما را آب برد؟
هر گردانی به طور متوسط 300 نفر بود. ما با نصف گردان رسیدیم آن طرف آب.
بیشترین شهید در دویرج مربوط به کدام گردانها بود؟
گردانها در سه محور «چمهندی»، «ربوط» و «چمسری» در این عملیات فعال بودند؛ طبیعتا گردانهای سومی در هر محور بیشترین شهید را داشتند. ضمن اینکه همه محورها باید از رودخانه دویرج عبور میکردند. گردان ما باید از محور «چمهندی» عبور میکرد.
آب اجساد شهدا را با خود برد؟
در وهله اول آب اجساد شهدا را با خود برد ولی چون رودخانه فصلی بود هرچه جلوتر میرفت، مسیر آن بازتر و روی رملهای منطقه فکه پخش میشد. چند روزی که گذشت و بعد از تهنشین شدن رودخانه، جنازههای بچهها پیدا شد.
و گردان شما از آب عبور کرد!
بله؛ وقتی رسیدیم آن طرف آب، قبل از ما خط را شکسته بودند . آتش وسیع دشمن روی سرمان بود و لحظهای به ما امان نفسکشیدن هم نمیداد. رفتیم جلو اما چون معبر خودمان را پیدا نکردیم، با میدان مین روبهرو شدیم و متاسفانه تعداد دیگری از نیروهای گردانمان را نیز آنجا از دست دادیم. مجبور شدیم برگردیم به عقب!
برگشتید عقب؟
بله چون شرایط به گونهای شده بود که نمیتوانستند ما را پشتیبانی کنند، دستور عقبنشینی صادر شد. متاسفانه چون هوا تاریک و منطقه مینگذاری شده بود و نمیتوانستیم راهی را که از آن آمده بودیم پیدا کنیم، از معبر دیگر خود را به سختی به رودخانه رساندیم که باز در راه برگشت، تلفات زیادی دادیم.
موفق شدید به رودخانه برسید؟
موفق شدیم اما با تعداد خیلی کمی از بچهها. در تاریکی شب، خیلیها روی مین رفتند. ما هم حوالی صبح که هوا روشن شده بود رسیدیم لب رودخانه.
دوباره باید به آب میزدید؟!
بله، چون دشمن پشت سرمان بود. وقتی رسیدیم لب رودخانه، دیدیم گردانهای دیگر صف کشیدهاند و کسی قادر نیست از رودخانه عبور کند چون هنوز آب فشارش زیاد بود. من چون قبلا در منطقه خودمان شنا زیاد میکردم و با آب سازگاری داشتم، پریدم توی رودخانه اما سرعت آب آنقدر زیاد بود که مرا 200 متر پایینتر برد. بالاخره رسیدم آن طرف رودخانه ولی بچهها هنوز میترسیدند. دوباره خودم را به آب انداختم و آمدم سمت بچهها. داد زدند چرا برگشتی، گفتم: رودخانه این طور نشان میدهد که نمیشود از آن عبور کرد. آمدم به شما بگویم که میشود رفت. همین شد که بچهها جرئت پیدا کردند و وارد آب شدند. خودم هم وسط رودخانه پایم را در ماسهها فرو کرده و ایستادم و به بچهها برای عبور کمک کردم. به هرحال به هر زحمتی که بود بچهها را به آن طرف رودخانه بردیم و به سمت عقب حرکت کردیم.
در هر سه محور، دستور عقبنشینی داده شد؟
نه؛ در مرحله اول عملیات فقط محور «چمسری» توانسته بود یک جا پا آن طرف آب نگه دارد و بعد از شکستن خط و گذشتن از مواضع دشمن، خط پدافند اولیه را تشکیل دهد، ولی محورهای «ربوط» و «چمهندی» چون موفق نبودند، عقبنشینی کردند و البته این موضوع باعث شد ادامه عملیات به شب بعد موکول شود.
به نظر شما دلیل موفقیت محور «چمسری» چه بود؟
تلاشهای گردان یازهرا(س) به فرماندهی سردار حسین صادقی که با استقامت خود توانسته بودند به جلو بروند و خطوط اولیه دشمن را تصرف کنند. البته خود ایشان در همان شب به شهادت رسید، ولی توانسته بود گردانش را به ثبات برساند.
از شروع مرحله دوم عملیات بگویید.
مرحله دوم، روز دهم آبان بود که با آرامگرفتن رودخانه دویرج، مرحله اول تکمیل و بسیاری از اهداف آن تثبیت شد.
شنیدهایم که گردان شما به دلیل تلفات زیاد در مرحله اول منهدم شد!
بله؛ گردان ما در مرحله اول به طور کلی منهدم شد، به طوری که وقتی تمام نیروهایش را جمع کردیم یک گروهان بیشتر نتوانستیم تشکیل دهیم. از گردان امام سجاد(ع) هم دو گروهان مانده بود که با ملحق شدن آنها به یک گروهان ما، گردان امام حسین(ع) به فرماندهی سردار حاج علی باقری، دومرتبه بازسازی و برای مرحله سوم عملیات آماده شد.
و مرحله سوم…
رفتیم روی مرز بینالمللی و پاسگاه شرهانی را گرفتیم. البته چون گردان تازهنفس بود و بعد از یک توقف وارد عملیات میشد، کار کمی مشکل بود. خودم هم مجبور بودم جلو حرکت کنم، چون نیروها به خاطر مرحله اول، روحیه خوبی نداشتند. این کار با اعتراض حاج علی باقری هم مواجه شد ولی چارهای نداشتم.
چرا اعتراض؟
میگفت که جلو حرکت کنی اولین کسی که تیر بخورد خودت هستی و گردان دوباره منهدم میشود.
و مرحله بعد؟
گرفتن ارتفاعات 175 برای حفظ دستاوردهای عملیات و منطقه. این ارتفاعات نقطه ثقل عملیات بود که چندین بار دست به دست شد اما نهایتا به تصرف ایران در آمد.
چرا میگفتند 175؟
ارتفاعش 175 متر بود.
این ارتفاعات مهم بود؟
بله؛ به خاطر تسلطی که بر روی منطقه داشت و اینکه می توانست با آتش مستقیم و غیرمستقیم، آن را کنترل کرد. هر کسی که روی این ارتفاعات بود، می توانست نیروی مقابلش را اذیت کند.یعنی اگر دست عراقیها بود می توانست ما را تا بیست کیلومتر به عقب بفرستد و اگر دست ایرانی ها بود ما می توانستیم. چون دید تیر مستقیم داشت. ما این ارتفاعات را زیاد بدهبستان کردیم. البته ناگفته نماند که در عملیات محرم ما یک تلفات سنگین در آب دادیم و یک تلفات سنگین در ارتفاعات 175 چراکه برای حفظ آنجا باید هر شب عملیات میکردیم.
ایران چقدر توانست از این ارتفاعات استفاده کند؟
این ارتفاعات کمک زیادی به ایران برای تثبیت خط کرد و به عبارتی نقطه پیروزی ما در عملیات محرم بود.
چگونه؟
ما نیاز به زمان داشتیم که در خط خاکریز بزنیم، سنگرهایمان را بسازیم، پشتیبانیهایمان را انجام دهیم، توپخانهها را مستقر کنیم و ادوات و زرهی را بیاوریم. با مشغولکردن دشمن در این ارتفاعات زمان زیادی گرفتیم و خوشبختانه توانستیم در خط مرزی بین المللی مستقر شویم.
پس این ارتفاعات کمک خوبی به ایران کرد!
بله؛ این ارتفاعات اگر نبود ما تنها با مقاومت کردن میتوانستیم خطمان را محکم کنیم ولی با بودن این ارتفاعات، شرایط برای حمله به دشمن هم فراهم بود. والبته این ارتفاعات جلوی دید دشمن را هم گرفته بود و به عبارتی دیگر دستش را بسته بود.
عملیات چه زمانی پایان یافت؟
عملیات محرم 25 آبان بعد از 15 روز نبرد به پایان رسید.
مهمترین دستاوردهای این عملیات چه بود؟
ما در این عملیات غیر از اینکه جاده «خوزستان- دهلران» را از زیر آتش دشمن درآوردیم، کارهای دیگری هم کردیم. نزدیک به هفتاد حلقه چاه نفت به تصرف رزمندگان ما درآمد. بدون تلفات، پاسگاه شرهانی از عراق گرفته شد. زرهی تیپ خودمان اعلام کرد که هفتاد تیپ زرهی و نفربر زرهی از دشمن گرفته است، درحالی که ما در عملیات قبلی یعنی، رمضان توان زرهیمان را کامل از دست داده بودیم. اسیر هم زیاد گرفتیم.
پس در کنار تلفات زیاد در این عملیات، دستاوردهای خوب هم وجود داشت!
بله بالاخره ما در این عملیات صددرصد به اهدافمان رسیدیم.
خبر دارید امام(ره) پس از عمليات محرم، در فتوايی اعلام کردند: «در حال حاضر تمام افرادی كه قدرت دارند به جبهه بروند، بايد به مقامات مسئول مراجعه كنند و چنانچه تشخيص دادند كه جبهه به آنها نياز دارد، واجب است به جبهه بروند و بر هر كار ديگری مقدم است»؟
بله ولی حضرت امام(ره) از همان روزهای اول جنگ تکلیفمان را روشن کردند. وقتی هم رفتیم جبهه دیدیم اصلا جای برگشتن ندارد، حتی جای مرخصی آمدن ندارد. همین باعث شد حضورم را پررنگتر کنم، به طوری که وقتی جنگ تمام شد، 18 ماه و 25 روز مرخصی جنگی طلبکار بودم. یک سال بعد از پذیرفتهشدن قطعنامه هم، هنوز در خط مقدم جبهه حضور داشتم.
و دو سوال پایانی کمی شخصی تر است. شما در عملیات محرم، مجروحیتی هم داشتید؟
نه ولی والفجر 4 در مریوان از ناحیه دوپا و دو دست ترکش خوردم و در کربلای 5 هم ترکش به ریه و کنار قلبم اصابت کرد.
شنیدهایم در جبهه به خوش طبعی معروف بودهاید!
بله، در جبهه، فضاهایی که پیش می آمد سعی می کردم با همه سختیهایش، چون یک روز و دو روز نبود، شوخ طبعی و شادی را هم داشته باشم. حاج حسین خیلی این روحیه مرا دوست داشت و هرجا میخواست برود، من رو با خودش میبرد. میگفت بیا تا روحیه بچهها عوض شود!
این روحیه فقط در جنگ با شما بود؟
من غیر از منزل همه جا خندانم!
چرا؟
(با خنده میگوید) چون اینجا قلمرو حکومتی من است!
به عنوان آخرین سوال، به نظر شما، جنگ ما خوب تمام شد؟
به نظر من جنگ خیلی خوب تمام شد. امام(ره) همه کارهایی که انجام دادند روی حساب بود، چه وقتی که قطعنامه را پذیرفت و چه وقتی که نپذیرفت. تمامش عین وحی منزل بود و هیچ کم و کاستی نداشت. همه کارهای ایشان روی حساب بود و با دقت و نگاه به ملت، رزمندگان، ارتش و سپاه و توان داخلی! با اینها فرمان میداد. ما از همه نظر پیروز شدیم. در مقابل دنیا ایستادن کم حرفی نیست. در مقابل تمام دنیا حضرت امام(ره) ایستاد و همیشه میگفت من هیچ وقت نه ترسیدهام و نه میترسم. من با کسی سازش ندارم و تا آخر هم همین راه را رفت!














