سواد رسانه‌ای از نان شب واجب‌تر است

«من منصوره مصطفی‌زاده هستم. تقریبا 20 سالی است که از نوجوانی‌ام می‌گذرد و باید بگویم که نوجوانی بسیار لذت‌بخشی داشتم. کار  الانم هم نوشتن است و هم نشر کتاب و چون علاقه‌مند به حوزه کتاب کودک و نوجوان هستم، در این زمینه دیگران را هم راهنمایی می‌کنم.» این‌ها حرف‌هایی است که منصوره مصطفی‌زاده در معرفی خودش می‌گوید. لابد شما هم اسم خانم مصطفی‌زاده را شنیده باشید. کسی که چندوقتی است در برنامه کتاب‌باز برای کودکان و نوجوانان، کتاب معرفی می‌کند، در صفحه اینستاگرامش از دغدغه‌های مادرانه‌اش می‌نویسد و جدیدا هم در برنامه‌ای به اسم «مامان‌ها» مجری است. این‌طور که خودش می‌گوید قبل‌تر در برنامه‌های تلویزیونی دیگر به‌عنوان مهمان حضور داشته است، اما در حوزه کتاب و کتاب‌خوانی اولین حضورش در برنامه «کتاب‌باز» بوده است.

تاریخ انتشار: 08:41 - چهارشنبه 1399/09/19
مدت زمان مطالعه: 5 دقیقه

کتاب‌بازی که به کتاب‌باز رفت

برمی‌گردیم به قبل‌تر. به اینکه جرقه نوشتن و از کتاب‌ها گفتن، از کجا زده شده است. «حقیقتش حضور من در رسانه و فضای مجازی به قبل از این‌ها برمی‌گردد. من در فضای شخصی خودم که مثلا وبلاگم یا صفحه اینستاگرامم بود، می‌نوشتم. در واقع مدت‌ها بود که من در حوزه کتاب کودک و نوجوان محتوا تولید می‌کردم. وقتی برنامه کتاب‌باز شروع شد، کارشناسان این برنامه دوست داشتند که در تیمشان کسی باشد که در حوزه ادبیات کودک و نوجوان فعالیت کرده باشد و وقتی دیدند که من چنین محتواهایی تولید می‌کنم، به من پیشنهاد دادند تا من به عنوان کارشناس ادبیات کودک و نوجوان در برنامه‌شان حضور پیدا کنم. این اتفاق خوشایندی برای من و آن‌ها بود و همکاری خوبی ایجاد شد.»

شهروندان و مهاجران دنیای مجازی

حرف از کتاب و کتاب‌خوانی است و این سؤال در ذهنم می‌آید: الانی که این‌قدر اینترنت گسترش پیدا کرده است، حالایی که فضای مجازی بر کل زندگی ما فرمانروایی می‌کند، چطور کتاب‌خواندن هنوز طرفداران خودش را دارد و نوجوانان، با وجود این شرایط پیچیده اینترنتی، بیشتر از قبل به سمت کتاب می‌روند؟ خانم مصطفی‌زاده به این سوالم که از ذهنم به سمت دهانم پرتاب شده بود، این‌طور جواب می‌دهد: «فضای مجازی الان به یک پختگی رسیده است. شاید سال‌های اولی که آمده بود، همه در هول‌وولای استفاده متنوع و متفاوت از آن بودند و دائم موضوعات مختلفی را دنبال می‌کردند. به قول یکی از دوستانم امثال ما که زمان بچگی‌مان، فضای مجازی‌ای در کار نبوده، امروزه با وجود این فضا، مهاجران به این دنیا محسوب می‌شویم. اما الان بچه‌های نوجوان، شهروندان این دنیا هستند. یعنی از اول در این فضا بزرگ شدند. برای همین از نظر آن‌ها چیزی نیست که بگویند “وای، چه چیز جدیدی!” اینترنت یک بخش طبیعی زندگی آن‌هاست و در این بخش علایق طبیعی خود را دنبال می‌کنند که یکی از این علایق کتاب است.»

رقابت‌های سنگین کتابی

الانی که حرف خانم مصطفی‌زاده به نوجوانی خودش کشیده شده است، دوست دارم کمی هم از نوجوانی‌اش برایمان بگوید. «من نوجوان خیلی شرّ و شیطانی بودم. در دوران نوجوانی خیلی فعالیت‌های متنوعی را دنبال کردم. از جمله اینکه مجله مدرسه‌مان را ما در می‌آوردیم. در مقطع راهنمایی یکی از نویسندگان مجله مدرسه بودم و در مقطع دبیرستان خودم مجله مدرسه را راه انداختم و سردبیرش شدم. از همان موقع نوشتن را خیلی دوست داشتم. در آن زمان یک بغل‌دستی داشتم که همیشه در حال کتاب خواندن بود. من خودم کتاب‌های کم حجم و کوچک می‌خواندم اما این بغل‌دستی‌ام کتاب‌های قطور و چند جلدی می‌خواند. یک جورهایی در ذهنم به رقابت با بغل‌دستی‌ام افتادم و پیش خودم گفتم چقدر این دختر کتاب می‌خواند و چقدر من کم کتاب می‌خوانم. برای همین من هم شروع کردم به خواندن کتاب‌هایی که او می‌خواند. در 14، 15 سالگی بسیاری از کلاسیک‌های جهان را خواندم. این تجربه خیلی جذابی بود.»

قدم در سرزمین فانتزی‌ها

خانم مصطفی‌زاده در مورد علاقه‌اش به ژانر کتاب‌ها می‌گوید: «من خیلی اهل خواندن رمان‌های عاشقانه نبودم و چه در دوران نوجوانی و چه الان، به خواندن کتاب‌های فانتزی علاقه داشتم و دارم. سیر خواندن کتاب‌های فانتزی با کتاب‌های هری‌پاتر شروع می‌شد. مثلا همین کتاب هری پاتر را حدود 15بار خوانده‌ام و کتاب محبوبم، ارباب حلقه‌هاست.»

مرهمی به اسم نوشتن

از آنجایی که یکی از قوی‌ترین حس‌هایی که ممکن است سراغ هر نوجوانی برود، حس ناامیدی است، از خانم مصطفی‌زاده پرسیدم که وقتی نوجوان بوده و ناامیدی سراغش می‌رفته، با چه کاری آن حس را از خودش جدا می‌کرده. «من از حدود 15سالگی، دفتر یادداشت روزانه داشتم. حتی این دفترها را هنوز هم نگهشان داشتم. من خیلی می‌نوشتم. یک دوره داستان‌نویسی آن موقع می‌رفتم که استادمان به ما گفت وقتی یک احساسی دارید، به خصوص وقتی خیلی خشمگین هستید، شروع کنید به نوشتن. مثلا اگر از دست کسی عصبانی هستید، در یک برگه شروع کنید به او بدوبیراه گفتن و بعد آن کاغذ را پاره کنید. با این کار احساس بد شما از درونتان عبور می‌کند و از طرفی آن خشم را به طرف مقابلتان ابراز نکرده‌اید که اثر منفی در رابطه‌تان بگذارد. من از آن موقع، این کار را در مورد بیشتر احساساتم انجام دادم. وقتی خیلی ناامید و غمگین بودم، حتی وقتی خیلی هم خوشحال بودم، می‌نوشتم. من می‌نوشتم نه برای اینکه آن نوشته‌ها یادگاری بماند. برای اینکه آن حسم را تخلیه کنم. این کار به توانایی نوشتنم هم کمک زیادی کرد. به نظرم نوشتن گزینه خوبی است برای تخلیه احساسات و هیجاناتمان.»

چیدن هر میوه، از هر درخت

«من در نوجوانی فعالیت‌های زیادی را به صورت موازی انجام می‌دادم. مثلا هم در ورزش خیلی حرفه‌ای فعالیت می‌کردم، هم قرآن را جدی پیگیری می‌کردم، هم تئاتر و نوشتن را دنبال می‌کردم. به نظرم نوجوانی دوران خوبی است که آدم فعالیت‌های مختلف را امتحان کند و از بین آن‌ها علاقه اصلی خودش را پیدا کند. حتی مثلا من در آن دوران هم فیزیک هالیدی را می‌خواندم، هم نمایشنامه می‌خواندم. چون شاخه‌های مختلف را امتحان می‌کردم، تمام وقتم پر می‌شد. برای همین دغدغه آزاردهنده کمتر برایم پیش می‌آمد. خودم را مشغول یک عالمه فعالیت کرده بودم و اتفاق خوبی که برایم افتاد این بود که به واسطه این فعالیت‌ها با یک عالمه آدم متخصص در این رشته‌ها آشنا شدم و هم اینکه یکی از این فعالیت‌ها را به صورت اختصاصی در زندگی آینده‌ام ادامه دادم.»

امروزی‌ها، دیروزی‌ها

مصطفی‌زاده از تفاوت‌های نوجوان‌های امروزی و دیروزی این چنین می‌گوید: «به نظرم شناخت نوجوان‌های الان از خودشان بهتر از نوجوان‌های سابق است. ما نوجوان‌های قدیم، کمتر در مورد خودمان فکر می‌کردیم. اما نوجوان‌های امروزی خیلی به حال خودشان، احساسات و ویژگی‌هایشان مسلط‌تر هستند. من خیلی خوشحالم که این اتفاق در مورد نوجوانان امروزی افتاده است. خوشحالم که نوجوانان به خودشان و خصایص خودشان آگاه هستند. این طوری خیلی انتخاب‌های بهتری هم می‌توانند داشته باشند. علاوه‌بر این ویژگی، به نظرم نوجوان امروزی خیلی منطقی‌تر شده است. خیلی راحت می‌شود با آن‌ها گفت‌وگوی منطقی کرد که این هم یکی از ویژگی‌های مثبت نوجوان امروزی است.»

از نان شب واجب‌تر

به نظر مصطفی‌زاده، مهارتی که یادگیری‌اش از نان شب برای نوجوان واجب است، یادگیری و کسب سواد رسانه است. «در زمان نوجوانی ما اصلا رسانه‌ها نقش مؤثری در زندگی ما نداشتند. نهایت چند شبکه محدود تلویزیونی بود، روزنامه‌های کمی بود و اصلا در آن موقع رسانه‌ها این‌قدر تأثیرگذار و تصمیم‌گیرنده برای زندگی ما نبودند. ولی الان و در این دوران، رسانه‌ها می‌توانند مهم‌ترین نقش را در زندگی نوجوانان داشته باشند. الان ما رسانه‌های متنوعی داریم که دسترسی به آن‌ها خیلی هم آسان است و این دسترسی آسان کار را برای مخاطب سخت می‌کند. چون به راحتی، هر رسانه می‌تواند نظر و فکر آدم‌ها را تغییر دهد. من چون کار رسانه‌ای کردم، می‌دانم که چقدر راحت رسانه‌ای می‌تواند ذهنیت ما را در مورد ساده‌ترین چیزها عوض کند. مثلا اینکه ما در مورد سیاه پوستان چه فکری می‌کنیم. در مورد محیط‌زیست چه ایده‌ای داریم. در مورد آینده خودمان چه تصمیماتی بگیریم. همه این‌ها را رسانه برای ما تعیین می‌کند. با این حساب نوجوان امروزی باید در این موضوع خیلی قوی باشد. چون نباید خودشان را بی‌سپر در مقابل یک عالمه رسانه قرار دهد که هرکدام از آن‌ها به‌شدت دنبال منافع خودشان هستند. نوجوان نباید به راحتی بپذیرد که رسانه‌ها حقیقت را می‌گویند. رسانه‌ها دنبال حقیقت نیستند، دنبال منافع خودشان هستند. هر رسانه‌ای هم منفعتش در یک چیز است. مثلا مجله پرسپولیس می‌خواهد بگوید که پرسپولیس بهترین تیم است و مجله استقلال می‌خواهد بگوید تیم خودش بهتر است. کدام یک حقیقت را می‌گویند؟ اینجا دیگر خود نوجوان باید بفهمد. این کار از چه طریق حاصل می‌شود؟ از طریق داشتن
 سواد رسانه.»

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط