خاطرات جمعی، تخیلات فرعی

علی انصاریان، مدافع اسبق تیم‌های استقلال و پرسپولیس تهران، در روز چهارشنبه، 15 بهمن 99 بر اثر ابتلا به ویروس کرونا، در ۴۳ سالگی درگذشت. این در حالی بود که چند روز قبل‌تر از این واقعه، بازیکن قدیمی و دوست صمیمی انصاریان، مهرداد میناوند، براثر همین ویروس فوت شده بود. اما واکنش‌هایی که نسبت به مرگ انصاریان در سراسر رسانه‌ها و فضای مجازی پخش شد، آن‌قدر وسیع و گسترده بود که بار دیگر هجمه‌های وسیع مردم نسبت به مرگ مرتضی پاشایی را یادآور شد. نسل ما با انصاریان خاطره داشتند و او بیشتر از هر بازیکن دیگری در رسانه‌ها حضور داشت.

تاریخ انتشار: 10:53 - جمعه 1399/12/1
مدت زمان مطالعه: 4 دقیقه

اما سوالی که در این برهه پیش می‌آید این است که چرا واکنش‌های وسیع نسبت به مرگ یک آدم معروف، هرازچندگاهی خاموش و بعد روشن می‌شود؟ ما با مهرداد میناوند و قبل‌تر با پرویز پورحسینی هم خاطره داشتیم. آن دو نفر را هم دوست داشتیم و از مرگشان رنجور شدیم. اما چرا رنجوری و غممان را این‌طور و به این شکل که برای انصاریان ابراز کردیم، برای آن دو نفر ابراز نکردیم؟ در همین برهه توییتی از ایمان واقفی، دکترای جامعه‌شناسی و فعال مدنی، در راستای واکنش مردم به مرگ انصاریان نوشته شد. برای همین به سراغ او رفتیم تا از او علت واکنش‌های مردم نسبت به مرگ انصاریان را بپرسیم.

طبیعی‌بودن یا طبیعی‌سازی کردن

مترجم کتاب زنان سیبیلو و مردان بی‌ریش، قبل از اینکه به بحث اصلی بپرداز اعتراف می‌کند که حتی نوشتن آن توییت با واکنش‌های منفی زیادی روبرو شده و ترجیح داده است که آن نوشته یک خطی را پاک کند. او می‌گوید که حتی واکنش منفی مردم نسبت به توییت او هم جای بحث دارد. «چه می‌شود که مردم به عنوان بخشی از جامعه، نسبت به این مسئله (مرگ انصاریان) حساس بودند و علاوه‌بر واکنش‌هایشان نسبت به مرگ او، به توییت من هم حمله کردند؟» واقفی می‌گوید که برای نوشتن آن توییت کوتاه تنها یک سوال در ذهنم داشتم: «آیا این همه احساسات، این همه خاطره مشترک و این همه حافظه جمعی که ما نسبت به علی انصاریان و به‌طور کلی سلبریتی‌ها داریم، طبیعی و عادی است؟ یا اینکه طبیعی سازی شده است؟ می‌خواهم بین طبیعی بودن و طبیعی‌سازی تمایز بگذارم تا بتوانم از دل این تمایز بحثم را ادامه دهم.»
این فعال مدنی برای ادامه این مبحث به دو سطح تحلیلی می‌پردازد. سطح توصیفی که توضیح می‌دهد: «چگونه این طبیعی‌سازی در جامعه رخ داده است؟» و سطح هنجاری و قضاوتی که به ما می‌گوید: «آیا این طبیعی‌سازی‌ خوب است یا بد؟»
او می‌گوید: «در سطح توصیفی ما دچار یک فرایند تغییر منابع و ماخذ اطلاع‌رسانی شده‌ایم. بسترهایی که جامعه از خودش آگاهی جمعی و خاطره مشترک پیدا می‌کرد تغییرکرده است. ابزارهایی که حافظه جمعی جامعه را می‌سازد در این سال‌ها دچار تغییر و تحول اساسی شده‌اند. در این دو دهه اخیر شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های جمعی در عمل به ابزار اصلی ساخت آگاهی جمعی تبدیل شده‌اند.  درک ما از محیط پیرامونمان، از گذشته و به‌طور کلی تخیل جمعی‌مان توسط این ابزارها ساخته می‌شود.» واقفی اسم تمام این ابزارها و کارکردشان را «دم و دستگاه ساخت تخیل» جمعی می‎‌گذارد.

دگرگونی تخیل، آفرینش قهرمان

واقفی معتقد است که این تخیل برای هر فرد هزاران تصویر و ایماژ می‌سازد اما از همه این‌ها مهم‌تر ساختن قهرمانان جامعه است. «در هر دوره جامعه یک سری قهرمان دارد که این قهرمانان درواقع الگوی افراد جامعه‌اند‌. مثلا در تاریخ ۵۰ ساله کشور خودمان سه تحول تاریخی داشتیم. دوره پهلوی، دوره جنگ و دوره‌ای که از دهه 70 آغاز می‌شود. در هر کدام از این سه دوره، جامعه قهرمانان مخصوص به خود را دارد. مثلا در دهه 50 قهرمانان مردم، کسانی بودند که برآمده از آن فضای انقلابی ایران و جهان بودند. مثلا چه‌گوارا و فیدل کاسترو. یا در مقیاس ملی خیلی از افراد به مبارزین انقلابی به عنوان قهرمان نگاه می‌کردند، مثل دکتر شریعتی. می‌خواهم بگویم آن دوره با توجه به بسترهای موجود، یک حافظه و یک آگاهی مشترک برای افراد می‌ساخت که این از قهرمانان موجود در آن برهه نشئت می‌گرفت. یعنی آن قهرمانان بودند که افراد را به این فکر می‌انداختند که باید تغییری در جامعه ایجاد کرد. دهه جنگ هم قهرمانان مخصوص به خودش را داشت. انقلاب شده بود و یک دفعه ایران وارد جنگی شد و تمام رسانه‌های جمعی و روزنامه‌ها به سمتی رفتند که برای ما قهرمان جدید بسازند. مثلا من یادم است که قهرمان ما در آن دوره کودکی و نوجوانی حسین فهمیده بود. این قهرمانی که رسانه‌ها و جامعه در ذهن ما می‌ساخت بر روی زندگی ما تاثیر داشت. تصویری در ذهنمان می‌ساخت که ما را به این فکر می‌برد که من هم باید تاثیری داشته باشم.»
دوره کنونی بحث اصلی این جامعه‌شناس است. او می‌گوید که تصویر توسعه و پیشرفت در دوران بعد از جنگ به‌عنوان تصویر اصلی سیاست‌گذاران مطرح می‌شود و در این دوره است که زمینه و بستر برای ساخت قهرمانان جدید فراهم می‌شود. قهرمانانی که اوج‌شان را می‌توان در دهه نودی مشاهده کرد که شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های جمعی عمومی انحصار نهادهایی را در «ساخت ایماژ» شکست. تلویزیون‌های ماهواره‌ای، شبکه‌های مجازی و رسانه‌های مستقل باعث می‌شود که قهرمان‌سازی جدید رخ دهد. قهرمانانی که ما این روزها اسمشان را سلبریتی می‌گذاریم؛ ورزشکاران، بازیگران، خواننده‌ها و … . آن قهرمانان فردگرایی که در دهه ۷۰ کاشته شده بود امروز توسط ابزارهای ارتباطاتی جدید ثمره داده است. «قهرمانانی که این روزها در شمایل امیر تتلو ظهور کرده‌اند. مرگ پاشایی را به یاد بیاورید. من آن موقع پاشایی را نمی‌شناختم اما اتفاقا مرگ او تکانه‌ای بود برای ما که ببینیم قهرمانان کنونی جامعه چه کسانی هستند. مرگ پاشایی جوان‌ها را به خیابان کشاند در حالی‌که در آن برهه هزاران اتفاق افتاده بود که متن جامعه و بالاخص جوانان از آن بی‌خبر بودند چرا که فاقد “ارزش خبری” قلمداد می‌شدند. اتفاقی که امروزه رخ داده این است که از قضا حاکمیت به‌رغم ظاهر مخالف با غربش، هم‌پا با موج جهانی قهرمان‌سازی در حال حرکت است. مثلا در زمینه قهرمان‌سازی کافی است که برنامه‌های تلویزیونی صدا و سیما را ببینید. برنامه‌ای مثل “عصر جدید” یا “میدان” که نعل به نعل همان فرآیند قهرمان‌سازیِ غربی را طی می‌کنند. قهرمانانی که من اسمش را “انسان اقتصادی” می‌گذارم.»
واقفی انسان اقتصادی را در مقابل انسان اجتماعی قرار می‌دهد. به گفته او انسان اقتصادی «کسی است که از دل رقابت و با ریسک و تلاش فردی موفق می‌شود. انسان اقتصادی ادامه همان فرهنگ سلبریتی‌پرور است که در جهان و مخصوصا در ایران شروع شده و تبلیغ و تشویق می‌شود.»

انسان مصرف‌گرا

این پژوهشگر از مجموع حرف‌هایی که زده، این نتیجه را می‌گیرد که: «رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی، به‌ویژه در دهه 90، دارند تصویری از جامعه و انسان نشان می‌دهند که این تصاویر برای افراد جامعه الگو می‌شوند. تصاویری که تبدیل به خاطرات مشترک و حافظه جمعی افراد می‌شوند. در این بین تصویر انسان مصرفی ساخته می‌شود. انسانی که مدام در حال مصرف منفعلانه است. مصرف برنامه‌های تلویزیونی، موسیقی، لباس، خوراک و طبیعت و مکان‌های تاریخی و … این انسان فقط به ‌صورت منفعلانه مصرف می‌کند. در قبال این مصرف‌گرایی منفعلانه که البته پیوندهای وثیقی با ساخت اقتصاد نئولیبرال دارد، تخیل شهروند فعالانه را قرار دهیم؛ فرد که جامعه برای او عرصه‌ای برای تولید فعالانه است. این تخیلی است که محو شده است و آدم‌ها باور ندارند که خودشان هم می‌توانند ذهنیتی را از خودشان تولید کنند. آدم‌ها نمی‌دانند که می‌توانند برای بهبود شهر و جامعه به‌صورت جمعی و فعالانه مداخله و خلق کنند.» به‌صورت کلی نظر واقفی این است که انسان امروزه خودش را منفعل می‌بیند و به‌محض به‌جریان افتادن موجی در رسانه و فضای مجازی بر روی آن موج سوار می‌شود، شادی می‌کند، ناراحت و غمگین می‌شود، عزاداری می‌کند، بدون آگاهی وارد کمپین‌هایی می‌شود و … . انسان امروزی مداخله‌گر و خلق کننده نیست. تنها سودای مصرف چیزی را دارد که همه افراد در حال مصرفش هستند. از خورد و خوراک گرفته تا ابراز هیجانات.

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط