در این صفـحـه سعی میکنیم هر بــار بــرگـی از تـاریــخ ایرانپژوهی و ایرانشناسی را برایتان ورق بزنیم تا وقتی گذارتان به بناهای تاریخی برجای مانده از آن روزگار افتاد یا در موزهای به اثری برخوردید که نامی از ایران قدیم داشت، لذت وافر ببرید و بدانید که مشغول تماشای چه گنجی هستید. امروز سفرمان به ایران ساسانی است و میدانید که محور ساسانی فارس (Sassanid Archaeological Landscape of Fars Region) هم حدود سه سال پیش در فهرست میراث جهانی بشر به نام ایران ثبت شد.
پرده اول: چهره ایرانشناسی
آرتور امانوئل کریستنسن (Arthur Emanuel Christensen) زاده ۱۹ ژانویه ۱۸۷۵ در کپنهاگ بود و در تاریخ ۳۱ مارس ۱۹۴۵ در همان شهر فوت کرد. او ایرانشناس، خاورشناس، لغتشناس و پژوهشگر معروفی است که ما با پژوهشهای ایرانشناسیاش او را میشناسیم. پدرش مدیر یک پستخانه و او تنها فرزند خانواده بود. به گفته خودش، خــوانــدن کتـاب هزارویکشب در کودکی نقطه عطفی بود که مسیر آینده زندگی او را تعیین کرد. او در 13سالگی، در انشایی نوشت که میل دارد زبانشناس شود تا بتواند درباره فرهنگ مردم شرقی مطالعه کند. پدرش میل داشت که او تحصیلکرده حقوق شود؛ اما خودش تحصیل در زبان لاتین، فرانسه و تاریخ را در پیش گرفت. آن روزها، هنوز دانشگاه کپنهاگ رشته خاصی برای مطالعات ایرانی نداشت؛ اما گاهی اوقات زبان اوستایی تعلیم داده میشد.
او در دوران دانشجویی به یادگیری و تحصیل زبانهای فارسی، ترکی، سانــســکریـــت و عــربــی پــرداخت؛ همچنین چون برای زبان پهلوی معلمی پیدا نکرد، خودش دست به کار شد! کریستنسن هنوز دانشگاهش را به پایان نرسانده بود که نخستین رسالهاش را به نام رستم پهلوان ملی ایران (Rostam, the Persian national hero) در ۲۳سالگی و در ۱۸۹۸ منتشر کرد. او در سال بعد مقاله دیگری به نام افسانهها و روایات در ادبیات فارسی (Stories and tales from Persian framing narratives) منتشر کرد. او با نوشتن این دو مقاله و مقالات متعدد دیگر، آگاهی و تسلطش را به زبان فارسی نشان داد و رساله دکترایش را که تحقیقی ادبی و تاریخی درباره عمر خیام (Omar khayyam, a literary-historical study of the “wandering quatrains”) بود در ۱۹۰۳ با درجه ممتاز گذراند. او مطالعات خود را روی رباعیات خیام تا سالیان بعد نیز ادامه داد و موفق شد ۱۲۱ رباعی را که احتمال اصالت و انتساب آنها به خیام بیشتر از بقیه رباعیات بود، انتخاب و در ۱۹۲۷ کتاب دیگری به نام نقد بر رباعیات خیام منتشر کند. آرتور کریستنسن در ۳۱ مارس ۱۹۴۵ در کپنهاگ درگذشت.
پرده دوم: سفر مجازی به تیسفون رؤیایی
از تمامِ جلال و شکوهِ تیسفون (Ctesiphon) که پایتختِ ساسانیان بود و امروز در عراق واقع است، بهجز خرابهای باقی نمانده است. بزرگتر از همه آنها خرابه قصرِ سلطنتی است که به اسمِ طاقِ کسری خوانده میشود. وسطِ نمای بدونِ پنجره عمارت که دارای طاقچههایی است تالارِ بزرگ به طولِ تمام عمارت ساخته شده بود. یک عالَمِ زنده و یک روحِ جاوید در پسِ این دیواری که امروز یکه و تنها در وسطِ این بیابان برپاست، وجود دارد و با استعانتِ روایات و نــوشـــتــههــای مورخان، مخیلهها میتواند این دیوارهای خاموش را تجدیدِ تجلی داده و این تالارِ بزرگ را از صوَرِ انسانی و البسه رنگینِ دلفروزِ تلألو جواهراتِ ذیقیمت مملو سازد. تصور کنید که میشد آن شکوه سابق را زنده و بازنمایی کرد.
به روایت «پژوهشگاه ایرانشناسی» ایــنطــور مــیتــوان توصیف کرد: «کفِ تالار با قالیهای نرم مفروش شده و قسمتهای زیادی از دیوارها نیز در پسِ قالیها مستور هستند. تختِ شاهنشاهی در تهِ تالار و در پشتِ پردههایی مخفی است که اطرافِ آن را به فاصلههای معین صاحبمنصــبــانِ عالیرتبه و بزرگانِ کــشــوری احــاطــه کردهاند؛ مــثــلا صدراعظم یا بزرگترین روحانی عالمِ زرتشتی یا سردارِ کلِ قشون یا مُهردار و رئیسِ دار الانشاءسلطنتی یا سایرِ وزرا و عده زیادی دیگر از مأمورانِ درباری و کشوری و لشکری مثلِ رئیسِ دربار و پیشخدمتهای مخصوص و رئیسِ قشونداران و رئیسِ اصطبل و رئیسِ قراولانِ مخصوصِ شاهی نیز جزوِ حضارِ این تالار هستند. دفعتا پردهها پس رفته و پادشاهِ پادشاهان نمایان میشود. روی مسند نشسته، جامه چینداری از زری دربرنموده و شلواری که از مفتولهای طلا و با دست بافته شده در پای نموده، مویهای سرش با کمالِ قشنگی شانه شده و حلقهحلقه در اطرافِ سر و صورتش قرار دارند. در انتهای ریشش هم حلقهای از طلا دیده میشود، تاجِ شاهی که دارای یکصد عدد مرواریدِ خیلی درشت و عده زیادی نگینهای یاقوت و زمرد است، بهوسیله زنجیری از طلا از سقفِ بالای سرِ شاهنشاه آویزان شده و این تاج به قدری سنگین است که سرِ هیچ انسانی طاقتِ تحملِ آن را ندارد.»
پرده سوم: موزهگردی ساسانی
به روایت پژوهشگاه ایرانشناسی، در طولِ تاریخِ ایران، پادشاهانِ ایران مُهرهایی به اشکالِ مختلف داشتهاند. در دورانِ باستان، مُهرهای دربارِ ایران، بهصورتِ استوانهای و گاه مدور بوده است که عبارتِ مختصر، اما ثابتی بر آن نوشته شده بود. مقاماتِ روحانی زرتشتی نیز دارای مُهرهای مخصوص بودند. مُهرهای شاهانِ باستان علاوه بر نامِ شاه، تصویری از دارنده آن را نیز شامل میشد. برخی از مُهرهای سلطنتی، تصویری از حیوانات (سرِ عقاب و گراز) داشتهاند.
فتوحالبلدان، بهطورِ کلی انواعِ خاتمِ شاهانِ پارسی را چنین برمیشمارد: خاتمِ اسرار، خاتمِ رسائل، خاتمِ تخلید (برای سجلات و اقطاعات) و خاتمِ خراج. مُهرِ اسرار و رسائل از همه مهمتر بود و به مردمی از نزدیکانِ شاهنشاه سپرده میشد. مُهرِ تخلید و خراج بهوسیله «زمامدار» حفاظت میشد. وظیفه نگهداری از مُهرها به عهده «مُهردار» و در دورههای بعد «مُهردار باشی» بود. این شغل بسیار اهمیت داشت و متصدیِ آن میبایست بسیار امین و قابلِ اعتماد بوده باشد. خسرو انوشیروان از چهار نوع مُهر، بهصورتِ انگشتری برای مواردِ خاصِ(مالیات، املاک، مخارج و بَرید) استفاده میکرد. خسروپرویز (خسرو دوم) از نه مُهر با انگشتری استفاده میکرده که عبارت بودند از: انگشتری نقرهای با نگینِ یاقوتِ سرخ و نقشِ صورتِ شاه، انگشتری با نگینِ عقیق و نقشِ خراسان و با حلقه طلا، انگشتری جَزع، با حلقه طلا و نقشِ «سوار» برای چاپارها، انگشتری با نگینِ یاقوتِ سرخ و حلقه طلا برای حوالهها و نامههای عفو، انگشتری با نگینِ یاقوتِ سرخ که از همه سرختر و گرانتر و اطرافِ آن با مروارید و الماس مزین بود و نقشِ حورّه و خرّم (خرسندی و خرمی) بر آن بود و برای خزینه جواهرات و بیتالمال خاص به کار میرفت، انگشتری با نقشِ «عقاب» برای مُهرکردنِ نامههایی که به دیگر پادشاهان میفرستاد. انگشتری با نقشِ«مگس» برای مُهر کردنِ داروها و غذاها، انگشتری با نگینِ مروارید و نقشِ«سرِ گراز» برای محکومان به قتل و انگشتری آهنین برای استحمام.
پرده چهارم: کتابشناسی ساسانی
«ایران باستان از اشکانیان تا پایان ساسانیان» به قلم ولادیمیر گریگوریویچ لوکونین، «مُهرها و نشانهای استوانهای ایران باستان» به قلم رکنالدین همایون فرخ، «مروج الذهب و معادن الجوهر» به قلم ابوالحسن علی بن حسین مسعودی و بخش مربوط به ایران در «فتوحالبلدان» به قلم احمد بن یحیی بن جابر بلاذری و «تاریخ تحولات ایرانشناسی در دوران اسلامی» به قلم مریم میراحمدی ازجمله منابع مفیدی هستند که در زمینه افزایش دانش و شناخت در خصوص ایران ساسانی میتوانید مطالعه کنید.
پرده پنجم: گردشگری در محور ساسانی
عصر ساسانی (از 224 تا 650 میلادی) یکی از پررونقترین و طلاییترین دورههای فرهنگ، هنر و معماری در تاریخ ایران است که آثار معماری و شهرسازی آن با گذر بیش از 1500 سال در گوشه و کنار این سرزمین مشاهده میشود.
تعداد آثار تاریخی به جای مانده از این دوره نسبت به دورههای پیشین نشان از پیشرفت فعالیتهای عمرانی مانند ایجاد شهرها، قلعهها، پلها و سدها دارد. مهمترین یا به عبارت بهتر، جهانیترین مسیر گردشگری ساسانی ایران، محوری است که سه سال پیش در فهرست میراث جهانی بشر به ثبت رسید. این محور از فیروزآباد شروع میشود و تا بیشاپور و سروستان ادامه دارد که شامل مجموعهای وسیع شامل کاخ، شهر، غار و سایر سازهها و بناهاست. بیشترین آثار دوره ساسانی در فارس، به ویژه در شهرستانهای فیروزآباد، کازرون و سروستان، قرار دارد که قلعهدختر فیروزآباد، کاخ فیروزآباد، کاخ سروستان و تنگ چوگان تعدادی از این بناهاست.
بیشتر محققان، ساسانیان را مبتکر اصول شهرسازی و معماری میدانند.معماران در این دوره، با ساختن طاقهای گنبدی و تالارهای وسیع بدون ستون و ساخت طاقهای آجری به جای پوشش مسطح و چوبی جلوهای نو را خلق کردهاند. بهترین فصل سفر به محور ساسانی هم در بهار و پاییز است. پس اگر قصد سفر دارید این روزها را از دست ندهید تا هوا بیشتر از این گرم نشده است. یادتان باشد که در اصفهان هم میراثی از ساسانیان بر جای مانده است و گفته میشود پایههای پل شهرستان، مهجورترین پل تاریخی زاینده رود، میراث ساسانی
است.














