از برج تا برج
رکابزدن در خیابانهای جنوبی اصفهان به دلیل شیبی که از سمت کوه صفه شروع میشود قدری مشکل است؛ اما خب در عوض ورزش خوبی محسوب میشود. در انتهای خیابان شیخ صدوق جنوبی برج کبوترخانه معروفی هست که اصفهانیها میدان دور آن را به میدان برج میشناسند. اینجا برای خیلیها بالاشهر اصفهان محسوب میشود. محله معروف مرداویج که لابد زمانی به نام مرداویج زیاری که بیش از هزار سال پیش در اصفهان بوده نامگذاری شده است. در میان خیابانهای تازهساز و کافهها و فروشگاههای خوشرنگولعاب ناگهان یک برج کبوتر سر بر کشیده و خودنمایی میکند. اینجا باید از قوه تخیل خود استفاده کنید. چشمان خود را ببندید، چهارصدسال در تاریخ عقب بروید. آنگاه وقتی چشم گشودید، دیوارهای بلند باغ هزارجریب را در مقابل خود خواهید دید. آخرین باغ چهارباغ بالا. هریک از باغهای چهارباغ توسط یکی از درباریان صفوی بنا شد. آخرین و بزرگترین باغ را خودشاهعباس ساخت و اسمش را عباسآباد گذاشت. باغی که به دلیل وسعت چشمگیرش به هزارجریب هم مشهور بود. امروزه از این باغ افسانهای هیچ باقی نمانده جز دو برج کبوتر که حد شمالی باغ را نشان میدهد. دو برج دیگر که در ضلع جنوبی باغ واقع بوده از بین رفته است. پس ما اکنون درست در رأس شمال شرقی باغ مربعشکل هزارجریب ایستادهایم. اما آن یکی برج کجاست؟ اسب راهوار خود را سوار شوید و رکابزنان تا دروازه شیراز برانید. جایی که دانشگاه اصفهان یادگاری از باغ شاهعباس قرار دارد.
دانشگاه اصفهان در باغ شاهعباس!
در عکسهای قدیمی اصفهان سردر باغهای چهارباغبالا از سیوسهپل تا دروازهشیراز به خوبی دیده میشود. حدود 20 باغ و کاخ با سردرهای باشکوهش در چهارباغبالا از دوره ظلالسطان به بعد به مرور تخریب شده که آخرین سردر باشکوهترین آن بوده است. یعنی سردر باغ هزارجریب که باید جایی در محدوده دروازه شیراز امروزی واقع بوده باشد. سردری که به عظمت و زیبایی در اصفهان شهره بوده و خودش بهتنهایی برای خودش کاخی بوده است. آن سوی این سردر باغ شاهعباس شروع میشده است. هنگامی که در میان شلوغی و ترافیک دروازهشیراز کنار تابلوی خیابان هزار جریب میایستیم، میتوانیم سایهای گنگ و محو از آن باغ باشکوه را تجسم کنیم. میتوانیم دلمان را به فضای سبز دانشگاه اصفهان خوش کنیم و رکابزنان در خیابانهای قشنگش تا ضلع غربی دانشگاه برویم. جایی که یک برج کبوتر دیگر درست قرینه برج مرداویج چهار قرن است که ایستاده. این برج دوران شکوه هزار جریب را به چشم دیده و سپس دوره زوالی سخت و فرسودگی را. بعد هم که ویرانی و آنگاه فراز آمدن دانشگاه اصفهان را دیده است که همچون ققنوسی از ویرانههای هزارجریب برخاست. روزی روزگاری این برجهای چهارگانه کود حیوانی درختان و گلهای بیشمار این بزرگترین باغ اصفهان (اگر نگوییم ایران!) را تأمین میکرده است. توماس هربرت که در آخرین سالهای حکومت شاه عباس از هزارجریب دیدن کرده، این باغ را در سفرنامهاش مانند بهشتی در دل باغشهر اصفهان توصیف کرده است: «…در وسط باغ استخر بزرگ کثیر الاضلاعی که دوازده بخش متساوی دارد… و از همه سو فوارههای زیبایی بر روی این استخر آبفشانی میکند… اما آنچه بیشتر مایه بهجت خاطر ما گردید، تماشای منظر شهر از بالای ایوان باغ هزارجریب بود. از اینجا به علت همواری زمین قسمت اعظم اصفهان در برابر دیدگان ما دلفریبی میکرد. این باغ آکنده از همه گونه درخت است؛ درختانی که از آنها دارو میگیرند، میوه میخورند یا در سایه آنها میآرامند، تمامی این اشجار چنان سبز و چندان خوشرایحه و مطبوع است که اینجا را میتوان … بهشت شاهعباس نام نهاد». جملی کارری که در اواخر دوره صفوی از این باغ دیدن کرده است، در کتاب سفرنامه کارری مینویسد: «…در گوشهای از این باغ کنار استخری دو عمارت کوچک زیبا به سبک مراکشی بنا شده که پادشاه در فصل تابستان و گرما در آنها به استراحت میپردازد. همچنین ایوانهای متعددی برای استراحت افراد خاندان شاهی ساختهاند. در انتهای باغ عمارتی هم برای حرم سلطنتی بنا گردیده که در جلوی آن استخری وجود دارد و قایق کوچکی در روی آن دیده میشود». شیبدار بودن سطح باغ ظاهرا به طبقاتیشدن آن میانجامیده است؛ به طوریکه تاورنیه در سفرنامهاش نوشته است: «چون باغ در دامنه تپه واقع شده، شانزده طبقه پیدا کرده است که هر طبقه از طبقه دیگر ششهفت پا بلندتر است و از تمام حوضهای آن آب باریکی جاری است و چیزی که در این باغ بیشتر قابلدیدن است در طبقه چهارم، حوض بزرگی است حدود یکصدوبیست پا قطر دایره آن است و شکل این حوض هشتگوشه است. دور آن به فاصلههای متساوی چندین لوله نصب شده که آب از آنها با ارتفاع سهپا فوران میکند و به توسط سهپله میتوان به میان حوض رفت». هزار جریب در دوره قاجار در زمان صدارت محمدحسین خان صدر اصفهانی و منوچهرخان معتمدالدوله اندکی دوباره آباد شد و تبدیل به گردشگاه عمومی مردم شد. به طوریکه اصفهانیها سیزدهم فروردین خود را آنجا به در میکردند. اما از دوره ظلالسطان همراه با موج تخریبها هزارجریب هم دستخوش فراموشی و ویرانی شد.
از باغ شاهعباس تا ورسای ایران!
هنوز سفرمان در رکاب تاریخ تمام نشده است. از دروازهشیراز در امتداد خیابان دانشگاه و آنگاه از سهراه حکیم نظامی تا میدان ارتش در میان شلوغی و ترافیک به شوق دیدار شهرکی که زمانی قرار بود کاخ ورسای ایران باشد، رکاب میزنیم. در نقشههای دوره قاجار در کنار باغ هزارجریب با فاصلهای اندک شهرکی بزرگ به چشم میخورد که به دستور شاه سلطانحسین کلنگ آن زمین خورد.
فرح آباد از دو بخش سلطنتی و مسکونی تشکیل شده بود و شاه سلطان حسین قصد داشت دولتخانه خود را به آنجا منتقل کند. وقتی در میدان ارتش میایستیم صدای محمد هاشم آصف نویسنده کتاب رستم التواریخ در گوشمان زنگ می زند: «…شهر دلگشای خلدآسای دارالسلطنه اصفاهان که پایتخت اعلا بود چنان بر متوطنین و ساکنین تنگ شده بود، از فرط معموری و آبادی، جا و مکان خالی نیست و نایاب شده بود که زمین ساده، ذرعی به ده تومان قیمت رسیده بود ویافت نمیشد و از این قیمت بیشتر هم خریدوفروش میشد، اما بسیار کم. لاجرم از تنگی مکان، یک فرسنگ از شهر دور، قریب به دامنه کوه صفه با صفا شهر نویی مسمّی به فرح آباد با عمارات عالیه و ابنیه رفیعه از بیوتات و حجرات و غرفهها و قصرها و ایوانها و کاخها و رواقها و باغچهها و گلزارها و جدولها و حوضها و دریاچهها که از خوبی و مرغوبی و دلپسندی، رشک ارم ذاتالعماد، به فرمان وی فرمانپذیران، بنا نمودند…بیوتات و حجرات و غرف و قصور و در و دیوار آن را با طلای خلاصی و لاجورد بدخشانی و آینههای صافی، مصور و منقش و مزین نمودند و شاهنشین دلپسندی، مخصوص وی (شاه سلطان حسین) ساخته بودند که هر وقت که در آن می نشست و امرا و وزرا و باشین و غلامان به نظام و ترتیب از یک جانب او صف میکشیدند…». از گرانی زمین باشد یا میل و علاقه شخصی شاه سلطان حسین به پروژههای شهرسازی، فرحآباد میرفت که زیباترین شهرک سلطنتی ایران و شاید آسیا شود. اما شوخیهای تاریخ را پایانی نیست. هنوز کار ساخت این شهرک که میگفتند کاخ ورسای ایران است، تمام نشده بود که افغانها حمله کردند و شاه سلطان حسین مجبور شد تاج شاهی را در همین فرح آباد در یکشنبه شوم 15 محرم 1135 قمری بر سر محمود افغان بگذارد. نزدیک سهراه سیمین اول خیابان جانبازان یک عمارت ویرانه هست که دوست داریم تصور کنیم باقیماندهای از این شهرک افسانهای بوده اما حتما اینطور نیست. فرح آباد در همان دوره قاجار هم ویرانهای هول انگیز بود و در انتهای دوره قاجار و اوایل پهلوی کمکم به منطقه نظامی تبدیل شد و تمام آثار تاریخی برجایماندهاش از بین رفت.