سیاح فضای حاکم بر آثار و آدمها در آن سالها و این سینما را اینطور توصیف میکند: شما در این سینما آدمهایی را میبینید که آثاری را ساختند که فرهنگ بومی و محلی در آن مشهود است و شرایط زندگی و دغدغههای فرهنگی متناسب با محیط در آن بروز و ظهور می کند. مثلا ناصر غلامرضایی فیلم دختربس را میسازد و به مشکلات زنان در لرستان می پردازد. یا بهنام جعفری درباره شهرسازی جدید و انتقاداتی که به آن وارد است فیلم میسازد یا مثلا در اصفهان محمد حقیقت بر فضای سنتی محله خودش تمرکز میکند و زاون قوکاسیان درباره دغدغه های ارامنه در منطقه خودش فیلم میسازد. این تنوع اتفاقی است که به سادگی شکل میگیرد و ناگهان همه جا فرصت بروز پیدا میکند. همان گونه که طبق تعریفی آزادی باید فرصت بروز خلاقیت و نقش پذیری اجتماعی تمام افراد را فراهم کند و به نظرم در سینمای آزاد این اتفاق افتاد.
او درباره چگونگی پیوند خودش با جریان سینما و سینمای آزاد می گوید: من به ادبیات تعلق خاطر داشتم و دوستی در دوران دبیرستان بعد از کلاس انشا از من پرسید چقدر با سینما آشنا هستی؟
پاسخ دادم: همین سینمای آبگوشتی؟!
گفت: خیر. فیلم خوب ندیدهای و بحثی درباره چیستی ادبیات و سینما و پیوندشان با هم را با من آغاز کرد و نهایتا هم با تمام دیرجوشی که داشتم من را به سینما برد و فیلم گاو را با هم تماشا کردیم. هرچند خودش هیچ وقت به طور جدی درگیر سینما نشد ولی من گفتگوهای جدی با او داشتم و بسیار از او آموختم. در نهایت این ارتباط وعلاقه مندی باعث شد من دو فیلم 4، 5 دقیقه ای در سال آخر دبیرستانم به اسم «پلاس» و «علی آقا نمرده» بسازم که یکی اش حکایت ساده و جمع و جوری است که جلو سینما حافظ اصفهان اتفاق می افتد و یکی اش در تخته پولاد.
سیاح ادامه می دهد: وارد دانشگاه که شدم حمید مصدق مسئول فوق برنامه بود و با علاقه ما را به انجام کار هنری تشویق میکرد. من در دانشگاه اصفهان تئاتر اجرا میکردم و در برنامه های فوق برنامه شرکت داشتم ولی در مدرسه عالی کوروش حسابداری می خواندم البته بعدا در رشته مدیریت ادامه تحصیل دادم و همان جا فرصت این را پیدا کردم که در کنار حمید مصدق کارهای فوق برنامه انجام بدهم. بعد مدیریت را ادامه دادم. آن زمان ما برخی فیلم ها را با کمک زاون قوکاسیان از تهران می گرفتیم و یک پرژکتور هم از فرهنگ و هنر اصفهان دریافت می کردیم و آثار را در مدرسه عالی کوروش نمایش می دادیم. بچه ها هم با علاقه در این جلسات شرکت می کردند.
مصدق در همان سالها من را تشویق به ساخت فیلم از یکی از شعرهایش کرد به نام “خانه کوچک ما سیب نداشت” و بعدا من با پرویز حسن پور و محمد حقیقت و … آشنا شدم و فیلم “بچه های اضطراب” را ساختم. خودم هم آن را فیلمبرداری کردم. آقای حقیقت راش های فیلم را که دید دوستانه گفت بهتر است این فیلم را من مونتاژ کنم و زحمت مونتاژش را کشید. این فیلم در جشنواره اول سینمای جوان اصفهان شرکت کرد و جایزه اول را گرفت و بعدا هم در تهران جایزه هیات داوران را از داورانی چون کامران شیردل، آیدین آغداشلو و زراعتی دریافت کرد.
او سپس به نقش کلیدی پرویز حسن پور در جریان این سینما به عنوان تصویربردار اشاره می کند: حسن پور تنها کسی بود که کار تصویربرداری را با علاقه و ذوق خاصی انجام میداد و نمی توان از نقش تاثیرگذار او در جریان سینمای آزاد اصفهان گذشت. در نهایت ما با هم، هم دوره شدیم و فرصت معاشرت بیشتری پیدا کردیم و من توانستم زحمت فیلمبرداری فیلم های بعدی ام را به او بدهم که بسیار با علاقه و اشتیاق کار را انجام داد و من واقعا از همکاری با او لذت بردم.
سیاح روحیه کار گروهی و فضای خاص کاری در آن سالها را یک ویژگی استثنایی می داند: من کم کم در آن سالها معاشرت بیشتری با اعضا پیدا کرده و پوستر جشنواره اصفهان را به درخواست زاون طراحی کردم. به طور کلی فضا به شکلی بود که ما از انجام هیچ کاری برای هم دریغ نمی کردیم. مثلا من در یک فیلم برای مهیمن کار تصویربرداری انجام دادم. بقیه هم هر کاری می توانستند در فیلم های دیگر به عهده می گرفتند. در واقع خلق و خو و نگاه و شخصیت مان با هم خیلی متفاوت بود اما سینمای آزاد و علاقه به کار در این سینما به طرز عجیبی ما را در کنار هم قرار داد.
او مضامین و اندیشه فیلم های آن دوره را اینطور تشریح می کند: یکی از مباحث اساسی مورد توجه ما بحث نیاز به وجود عدالت، نابرابری طبقاتی و نقد به ایده تمدن بزرگ شاه بود زیرا ما معتقد بودیم ایده او به توسعه پایدار منتج نمی شود و توسعه ای ناپایدار و ناهمگون است و عملا بین سرعت تغییرات و بسترهای اجتماعی و اقتصادی تضاد اتفاق افتاده وعوارضی هم دارد.
حسین سیاح توانسته 7 فیلم در جریان سینمای آزاد بسازد و تا اواخر سال 56 در این سینما فعالیت کند: من به طور کلی در این جریان 7 فیلم ساختم. پلاس، علی آقا نمرده، خانه ما سیب نداشت، بچه های اضطراب، محاکات، شهر فربه و تصویر از سایه برهنه خواهد شد. این فیلم ها همه نوشته و کارگردانی خودم بود؛ به جز بچه های اضطراب که از روی یک قصه طراحی شد؛ بعدا که دیگر نتوانستم فیلم بسازم وغم نان اجازه دنبال کردن سینما را به من نداد. البته بعدا تعدادی سناریو نوشتم که متاسفانه ساخته نشد. ولی هنوز که هنوز است با اشتیاق سینما را دنبال می کنم و هنوز ایده هایی برای ساخت دارم و اگر جوانی تشنه کار پیدا شود از حضور او استقبال می کنم اما آن روزها فکر می کردم سینما راه ارتزاق من نیست و عملا هم عرصه برای آن عده ای که پایمردی کردند و ماندنند خیلی تنگ شد.
او بوجود آمدن فضایی برای انتقال فضای روحی و تجربه های آن زمان به جوان ترها را ارزشمند می داند و می گوید: شاید اگر به بچه های قدیمی دوباره فرصت ساختن فیلمی داده شود اتفاقات جالبی بیفتد و من اکیدا آن را توصیه می کنم چون به نوعی روحیه دادن و تجدید قواست و برنامه ای که دفتر تخصصی سینما و همکارانشان در حوزه هنری تدارک دیدند با توجه به این فرصتی ارزشمند بود که تداوم انجامش می تواند اتفاقات خوبی را در جریان سینمای اصفهان رقم زند و این فعالیت را تبدیل به یک سینه کلوپ باشگاه سینمایی کند.
او در پایان به قیاس فضای کار در سینمای آن سالها و امروز می پردازد و می گوید: ما با کمترین امکانات تلاش می کردیم تا آثارمان را بسازیم.
در حال حاضر امکانات خیلی میخواهند خیلی پر هزینه فیلمسازی کنند یا مثلا در همه جشنواره های دنیا فیلمشان را شرکت دهند. از طرف دیگر در این سالها بازار سینما خیلی تنگ شده، آدمها فکر می کنند جای هم را تنگ می کنند برعکس آن سالها که در سینمای آزاد همه با انگیزه از حضور دیگری استقبال میکردند.
شاید شوق و ذوق ما برای تولید آثارمان برای بچه های امروز تمسخر آمیز باشد اما یک واقعیت است. به همین دلیل دنبال کردن رد کسانی که حتی سینمای آزاد را ادامه ندادنند هم به نظرم جالب است. اینکه آن دیدگاه، نگاه خلاقه و تجربه عجیب همچنان در زندگی افراد جاری شد و هر کداممان به نوعی در مسیری که رفتیم آن را ادامه دادیم. حالا هم من امیدوارم جوان ها دوباره دور هم جمع شوند و در کنار هم فیلم تجربی و ارزان بسازند.