به گزارش اصفهان زیبا؛ چادرم را تا میکنم و روی صندلی مینشینم. زن آرایشگر موهای خانوم میانسالی را کوتاه میکند. خیلی جدی دارند صحبت میکنند. خانم میانسال تا من را میبیند، صدایش را آهستهتر میکند. اول از هرچیز لبهای بوتاکسزده خانم آرایشگر توجهم را جلب میکند. بیآنکه گوش تیز کنم میشنوم. حرف از حملات موشکی دیشب ایران به صهیونیست است. با خودم میگویم: «وای بازم شروع شد. الان میگن نه غزه نه لبنان.» / انسانیم
با خودم کلنجار میروم. من هم به بحثشان اضافه شوم یا نه! از طرفی بیخوابی شب به ذهنم فشار میآورد و آسودهطلبی مانع حرف زدنم میشود. اما وجدانم اصرار به قانع کردن حتی یک نفر هم که شده، میکند. لاک قرمزرنگ خانم آرایشگر از آن قرمزهای جیغ است.
صدای آرام خانم آرایشگر را میشنوم: «شده یه شب خواب ناآروم داشته باشی؟ بچهت تب کنه؟ بعدش تا یه هفته بیخوابی. الان هفت ماهه بچههای غزه خواب ندارن.» گمان میکنم زود قضاوت کردهام. خانم میانسال میگوید: «خودمون اینقدر مشکلات تو مملکتمون داریم. خرج موشک و پهپاد میکنن واسه دفاع از
غزه؟!»
خانم آرایشگر دست از موهای مشتری میکشد. روبهرویش مینشیند. بغضش را قورت میدهد.
میگوید: «اصلا بیخیال نمایش قدرت نظامی، بیخیال تلفاتی که اسرائیل میده، بیخیال سیاستهای دفاعی… هفت ماهه که عکسای نوزاد و کودک زخمی و شهید میبینیم. هر شب تن بچهها تو بغل مادرهاشون لرزیده. خیلیهاشون هم پدر و مادرشون شهید شدن و بیآغوش موندن. فقط یه دیشب، بیترس و لرز، روی زمین خاکی دراز کشیدن و با تماشای موشکها و پهپادهایی که به سمت اسرائیل میره، آروم خوابیدن. میارزه. به خدا میارزه. شما اگر لوازم گرون میخری، اگر نون سفرهات به جای دوتا یکی میشه، حداقل خیالت راحته که بچههات سر گرسنه زمین نمیذارن. تنشون سالمه. لرزش شونههاشون رو نمیبینی. قبل از اینکه مسلمون باشیم. قبل از اینکه ایرانی باشیم. به خدا انسانیم.»
خانم میانسال سرش را به نشانه تأیید تکان میدهد. هیچ حرفی نمیزنم. به نظرم خانم آرایشگر بهتر از هر کارشناس و تحلیلگری توانست مخاطبش را متقاعد کند.