میان ماه من تا ماه گردون
تفاوت از زمین تا آسمان است
عالم حسابوکتابهای خودش را دارد و هیچچیز بیحکمت نیست؛خصوصاً اگر صحنه، صحنه اولیای خدا باشد، خصوصاً اگر اخلاص و تضرع و عجزی به درگاه خدا آورده باشند. ماجرای شهادت آیتالله رئیسی و همراهانشان هم همینجاست که معنادار میشود.
مهم این است که صدای آن را بشنویم و درست آن را روایت کنیم تا حرفی را که خدا با ما در میان گذاشته است، بشنویم. آقای رئیسی با شهادتش چه حکمتی را با ما در میان گذاشت که ما باید آن را حفظ کنیم؟
دولتمرد، در میان ما مختصاتی پیدا کرده است. دولتمرد در دهههای متمادی، نوعاً به معنای کسی بوده است که با سوت و کف یا هو و ناسزا و زندهباد یا مرده باد، بهعنوان ناجی ملت برای برخی از مردم و خائن به ملت برای برخی دیگر، سر بر میکشیده و سپس با انواع و اقسام شیوهها، برای خودش در سیاست جا باز میکرده و طرحی و پروژهای را پیش میبرده است و در این میان، اتوبوسی از آدمهای خودش را به کار میگمارده و در ادامه با اضلاع دیگر قدرت، به جنگ برمیخاسته و در نهایت با اعتقاد به اینکه دولتمرد در ایران هیچکاره است و باید این وضعیت اصلاح شود، کار را به اتمام میرسانده است.
ازآنپس هم به حاشیهای در سیاست میخزیده و پایی در امر مشورت و پایی در رسانه میگذاشته و روزگار به سر میبرده است. دولتمرد در این مختصات، مردی است چندچهره، دارای پیچیدگی و متمایز از مردم.
انقلاب اسلامی، مردان نیکنام زیادی داشته است که هرازچندگاه با عاقبتبهخیری و ختم به شهادتشدنشان، انگاره «همهشان دزدند» را باطل میکردهاند. مردانی در عرصه رزم، از جنس حاجقاسم سلیمانی یا در عرصه علم مثل شهید شهریاری.
اما دولتمرد چه؟ واقعاً کم میآوردیم در جواب این سؤال که چرا نوع رئیسجمهورهایتان در مقابل نظام، مخالفخوان میشوند؟ چرا در صحنه اداره، چندان خبری از آرمانهایتان نیست؟
دولتمرد، تصویری برای ما پیدا کرده است که گویی در آن تصویر، اخلاص و صمیمیت و سادهزیستی و مردمداری و خداباوری و تضرع به درگاه الهی خوب است؛ اما ضروری نیست و بدون آن میشود برای نظام اسلامی و حل مسئلههای مردم کارآمد بود.
اما امروز، دولت، شهیدی دارد که هیچکدام از اینها نیست. واقعاً باید خیلی لکنت زبان داشته باشیم که نتوانیم این چهره را قوی روایت کنیم. اگر بتوانیم حق این روایت را ادا کنیم، یعنی دیگر چهره دولتمرد به وضعیت سابق برنمیگردد؛ یعنی دیگر مردم در انتخابهایشان نصاب دیگری خواهند داشت؛ یعنی دیگر هرکس که بر صندلی رئیسجمهور بنشیند، تصویر بزرگی را در مقابل خودش میبیند که نمیتواند آن را نادیده بگیرد؛ یعنی دیگر هرکسی که برای انتخابات و تبلیغات پا پیش میگذارد، مجبور است به چیزی بعدازاین الگو و جلوتر از آن فکر کند.
البته هزینهکردن از شهیدجمهور صرفاً برای انتخابات تیرماه 1403 کملطفی است. با شهیدجمهور آموختیم که سرمایههای ملی را که بیش از آنکه نفت و گاز باشد سرمایههای معنوی از جنس شخصیتها و اسطورهها و معانی عمیق در قلب ملت و همبستگی و هویت ملی است را خرج امور زودبازده نکنیم و آینده را کمارزش نفروشیم. شهیدجمهور برای بلندمدت سیاست ما حرف دارد…