به گزارش اصفهان زیبا؛ فارابی بیگمان یکی از بزرگترین و مؤثرترین پدران فکری و معنوی ایران است. در این نوشتار به سه ساحت و مسیر اشاره میکنیم که با فارابی در ایران اسلامی گشوده شد و امروز نیز میتواند ما را از برخی کاستیهای حوزه اندیشه رهایی بخشد.
فارابی و آغاز تولید فلسفی و علمی
با پایان حکومت نژادپرست و قبیلهگرای بنیامیه در بیشتر سرزمینهای اسلامی و در سایه تشویق اسلام به علمآموزی، نهضتهای علمی بزرگی بهخصوص در ایران، آغاز شد. این نهضت در برخی حوزهها نظیر ادبیات و فقه، مستقل و تولیدمحور و در برخی حوزهها نظیر فلسفه، منطق و علوم طبیعی تقلیدی و ترجمهمحور بود. آغاز زندگی فارابی همزمان با دورانی است که ترجمه، تدریس و یا تألیف با همان انگارههای اندیشه یونانی، وجهه اصلی محافل فلسفی است.
فارابی را میتوان نقطه عطف پایان عصر ترجمه و آغاز دوران تولید اندیشه در حوزه کلانترین آموزههای اندیشهای یعنی حکمت و فلسفه دانست. در اندیشه یونانی ارسطویی، علت فاعلی یک چیز در جهان، امری است که آن را از شکلی به شکلی دیگر درمیآورد؛ مثل نجار که چوب ر ا بهعنوان ماده اولیه به میز و صندلی تبدیل میکند. خدای چنین فلسفهای تنها تغییر شکلدهنده جهان و یا ناظم و «پروردگار» جهان است؛ درحالیکه خدای اسلام، علاوه بر ناظم و پروردگار جهان، «خالق» و «ایجادکننده» جهان است: ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی. فارابی با تفکیک فلسفی وجود و ماهیت امکان، اندیشه فلسفی را به آن بلوغ رساند که بتواند خداوند را بهعنوان «هستیبخش» و «خالق» جهان درک کند.
این کشف او سبب تغییر محتوایی اساسی در ساختار اندیشه یونانی وارداتی و تأسیس فلسفهای جدید شد که امروزه آن را با عنوان «فلسفه و حکمت اسلامی» میشناسیم. بزرگان این حوزه اندیشهای همچون ابنسینا، خواجه نصیر، میرداماد، ملاصدرا و علامه طباطبایی، همه خود را ادامهدهنده راهی میدانند که فارابی آغاز کرده است.
بازخوانی این ساحت شخصیت فارابی از این جهت در روزگار ما اهمیت دارد که در حال طیکردن بزرگترین و طولانیترین نهضت ترجمه از سمت اندیشه غربی به درون حوزه اندیشهای ایران هستیم. عمده فکری که اکنون در محیط علمی کشور در حال ارائه است، اندیشه وارداتی و ترجمهای است. فارابی بهعنوان آغازگر عصر تولید فکر در حوزه اندیشه فلسفی، الگوی مناسبی برای دوران ماست.
فارابی و نگاه تمدنی به اندیشه
به تولید فکر دو نوع نگاه میتوان داشت؛ نگاه اول که میتوان آن را نگاه «فرقهگرا» نامید، دیگر حوزههای اندیشهای را یکسره نفی میکند و نگاهی شبهتکفیری و سلبی به آنها دارد. نگاه دوم که میتوان آن را نگاه تمدنی دانست، به استقبال تأملات دیگر حوزههای اندیشه بشری بهعنوان میراث فکر انسانی میرود؛ اما با حفظ ابتکار فکری، مقلد آن حوزهها نمیشود و میراث آنها را در ساختار بومی اندیشه خود، هضم و جذب میکند.
فارابی به استقبال اندیشه یونانی بهعنوان اندیشه مسلط آن روزگار میرود؛ اما هرگز در چارچوبهای آن اسیر نمیشود و مقلد آن نمیگردد؛ بلکه با ابتکاراتی اساسی، مفاهیم و دستاوردهای اندیشه یونانی را در دستگاه فکری مستقل خودش، هضم میکند و روح جدیدی به آن کالبد میبخشد.
اندیشهورز ایرانی امروز در مواجهه با اندیشه مسلط غربی، اگر میخواهد از صف اکثریت مقلد جدا شود، باید مواظب باشد در دام فرقهگرایی و نگاه سلبی مطلق که انزوا و ارتجاع را به دنبال دارد، نیفتد. فارابی از این جهت نیز همچنان پدر و الگوی اندیشه ایرانی مسلمان میتواند باشد.
فارابی و پیوند الهیات و حکمت عملی
فقه اسلامی، با میراث قدرتمند روایی، فقهی مستقل و چارچوبدار است؛ به همین دلیل حکمت عملی در تمدن اسلامی عمدتا به علم فقه واگذار شده است. ساختار قدرتمند و کارای فقه اسلامی، موجب شد تا مسلمانان در دوران تمدن اسلامی، کمتر به پیشزمینههای فلسفی و الهیاتی احکام و چارچوبهای فقهی بیندیشند. در مقابل، مسیحیت به دلیل لاغربودن میراث فقهی روایی، برای یافتن چارچوبهای عملی زندگی دائما به الهیات و فلسفه رجوع میکرده است؛ امری که در غرب مدرن نیز امتداد یافته و چارچوبهای فلسفی، تعیینکننده مناسبات عملی زندگی هستند.
فارابی بهعنوان مؤسس حکمت نظری اسلامی، مؤسس فلسفه عملی برخاسته از الهیات و فلسفه نظری نیز است. درواقع، فارابی هم نقطه آغاز فلسفه نظری و هم آغازگر الهیات عملی است. هرچند میراث او در حوزه فلسفه نظری با بزرگانی نظیر ابنسینا و ملاصدرا ادامه یافت؛ اما مسیر او در حکمت عملی، عمدتا بدون ادامهدهنده باقی مانده است.
با تغییر جدی زمینههای شکل زندگی در عصر جدید و عوضشدن موضوعات فقهی و پدیدآمدن موضوعات کاملا جدید، میراث عظیم روایی اسلامی و بهخصوص میراث روایی شیعی، بهتنهایی با سازوکارهای لفظی و زبانی نمیتواند کارا باشد و عملا واقعیت سخت تغییر مظاهر زندگی، رفتهرفته آن را به کنار میزند و خود را بر زندگی انسان مسلمان ایرانی تحمیل میکند.
راهی که میتواند این مسیر عقبگرد و کوتاهآمدن مستمر در برابر زندگی غربی را پایان بخشد و بدون آنکه مقلد زندگی غربی شود، راه و سبک اسلامی خود را پی بگیرد، بازخوانی الهیات اسلام و پیونددادن آن با جنبههای عملی زندگی است؛ راهکاری که بیش از هزار سال پیش فارابی با تأسیس «علم مدنی» به دنبال آن بود. درنگ در ساحتهای معرفیشده در این نوشتار میتواند ما را از دوگانههای اشتباهی مانند «غربگرایی» و «غربستیزی» و همچنین «تقلید از غرب» و «ارتجاع» نجات دهد.
زیست و زمانه فارابی
ابونصر، محمدبن محمد فارابی، در حدود سال ۲۵۷ هجری قمری (۸۷۰ میلادی) در دهکده وسیج از ناحیه فاریاب خراسان متولد شد. پدر او از سرداران سپاه سامانیان بود. فارابی تحصیلات اولیه خود را در فاریاب به پایان رسانید و مدتی نیز در آنجا به شغل قضاوت مشغول بود. مورخان، محل آغاز مطالعات علمی او را، شهر مرو دانستهاند که در آن زمان جزو مراکز مهم درس و بحث فلسفی محسوب میشد.
فارابی که بهمرورزمان، دلبسته مطالعات فلسفی و تأمل در حقایق مابعدالطبیعه شده بود، کار قضاوت را در چهلسالگی رها کرده و رهسپار بغداد شد. حضور و اقامت او در بغداد مصادف با حضور سه تن از نایبان امام زمان(عج) در آن دیار بود. او در بغداد منطق و فلسفه را نزد اساتید مطرح آن زمان، ازجمله متی بن یونس آموخت و به آثار ارسطو توجه وافری داشت.
فیلسوف-نبی در نگاه فارابی
در اندیشه فارابی، رئیس اول مدینه فاضله، بهلحاظ وجودی بر مدینه تقدم داشته و مدینه فاضله، در سایه وجود او امکان تحقق مییابد. رئیس مدینه برای مدینه فاضله، بهمثابه قلب برای بدن است و همانطور که قلب در بدن، در ذات خود، کاملترین عضو بدن است، ریاست رئیس مدینه نیز دارای چنین جایگاهی است. او هرگاه جزئی از اجزای مدینه گرفتار اختلال شود، به او مدد میرساند؛ ازاینرو رئیس اول بهصورت مطلق کسی است که در هیچچیز نیاز به دیگری ندارد تا بدان وسیله بر او ریاست کند؛ بلکه علوم و معارف، بالفعل برای او حاصل است و در هیچ امری، نیاز به هدایت انسانهای دیگر ندارد. فارابی چنین نقل میکند: «این انسان که سزاوار است تا دربارهاش گفته شود که به او وحی میشود، همان انسانی است که نزد قدما “ملک حقیقی” است. بهدرستی که به انسان فقط هنگامی وحی میشود که به این مرتبه دست یابد؛ یعنی اینکه بین او و عقل فعال، واسطهای نباشد.»
هانری کربن، نظریه نبوت را عالیترین بحث فارابی در فلسفه سیاسی میداند و بر آن است که او اگرچه در آرای سیاسی خود از افلاطون و دیگر فلاسفه یونان باستان تأثیر پذیرفته؛ اما در بسیاری از زمینهها از عقاید ایشان فراتر رفته و اصالت اندیشه خود را با عنوان فیلسوفی اسلامی حفظ کرده است؛ بنابراین فلسفه سیاسی فارابی بهرغم همانندی با آرا و عقاید افلاطون، پاسخگوی ابهامات فلسفی و عرفانی فلسفه اسلامی نیز است.
فارابی ویژگیهای فطری موردنیاز برای فیلسوف-نبی را چنین شرح میدهد: «اول آنکه کلیه اعضایش تام باشد؛ سپس در درک هرآنچه به او گفته شود، به طبع، نیکو و سریع باشد؛ در نگهداری هرآنچه میفهمد، میبیند، میشنود و درک میکند، قوی باشد؛ دارای هوش خوب باشد؛ خوشبیان باشد و زبانش بهطورتمام بر اظهار اندیشههای درونیاش به او یاری رساند؛ دوستدار تعلیم و استفاده از آن باشد؛ بر خوردن، نوشیدن و منکوحات آزمند نباشد؛ دوستدار راستی و راستگویان و دشمن دروغ و دروغگویان باشد؛ دارای نفس بزرگ و دوستدار کرامت باشد؛ درهم و دینار و دیگر متاع دنیا برای او بیارزش باشد؛ بالطبع دوستدار دادگری و دادگران و دشمن ستمگری و ستمپیشگان باشد و برای کارهایی که انجامش را سزاوار میداند، دارای عزم راسخ، قوی و جسور باشد و ضعیفالنفس نباشد.»
پایان مرد بیپایان
فارابی در دوران مستکفی بالله، خلیفه عباسی، بغداد را ترک و راهی دمشق شد. دمشق در آن ایام، دارای حاکمی شیعیمذهب بود. درمورد علت این مهاجرت، برخی چنین قائلاند که از نوع تفکر و اندیشه فارابی اینگونه میتوان حدس زد که او از جدالهای بیحاصل بغداد به ستوه آمده بود و با وجود جنگهای خونین داخلی، زمینهای برای ادامه فعالیتهای علمی و سیاسی در بغداد نمیدید.
فارابی پس از هجرت از بغداد، در اواخر عمر خویش از مصر نیز بازدید کرد. اما درنهایت این دانشمند معظم جهان اسلام، در سال ۳۳۹ هجری قمری، در یکی از سفرها که از دمشق عازم الخلیل در فلسطین بود، به دست گروهی از راهزنان کشته شد و عمر پربرکتش به پایان رسید؛ اما بنای فلسفهای را در جهان اسلام پایهریزی کرد که بیپایان شد.