به گزارش اصفهان زیبا؛ اگر مخاطب فیلمهای سینما باشید، باید این صابون را به دلتان بزنید که بهغیراز تعداد معدودی انیمیشن دو حق انتخاب دارید: فیلم طنز یا درام اجتماعی.
اینکه تا چه میزان این دو گونه به تعاریف و خصوصیات ژانر کمدی و اجتماعی نزدیکاند، بحث دیگری است که در جای خود باید بررسی شود؛ اما در کنار معدود تماشاگران در سالن سینما، اولین فیلم بلند سینمایی عماد حسینی، «استاد» را دیدم؛ فیلمی که از همان ابتدا به کارنامه مستند کارگردان خود گواهی میدهد و به مخاطب خود اینگونه میفهماند که باید انتظار نماهای لانگ تیک، اندازه نماهای لانگشات یا نهایتا مدیومشات به همراه لرزش دوربین بهمنظور واقعگرایی و همینطور دوربین سوم شخص کارگردان را بکشد.
جدای از اینها کمی از فیلم که میگذرد، درمییابی که قرار نیست کادربندیهای قابلقبول و فکرشدهای در طول فیلم به چشمت بخورد، با این بهانه که فیلم قرار است واقعنمایی شود!
با این تفاسیر ترجیح میدهید خود را با داستان سرگرم کنید تا فیلم به انتها برسد. ماجرا درباره دختر دانشجویی که استادش به او تعرض میکند، اما آن دختر در گرفتن حقوق خود ناکام میماند؛ پیرنگی کلیشهای و روایتی پیشبینیشدنی که نهتنها دردی را از جامعه دوا نمیکند، بلکه تنها فیلم را به شعاری توخالی بدل کرده است.
فیلمی که تنها مواجهه استاد و شاگرد را از نمایشنامه «اولئانا» وام گرفته است و هرگز نمیتوان آن را اقتباس یا برداشتی آزاد از این نمایشنامه آن هم با نقدهای بنیادینش به جامعه هدف خود دانست.
حتی نسبت دادن نمایشنامه «ممت» به استاد، میتواند بیمهری به او و اثرش باشد؛ زیرا همانطور که اشاره شد، فیلم فاقد مضمون است و پوستهای توخالی بدون شخصیتهای شاکلهمند و مشخصه فردی بهخصوص است.
همچنین مخاطب هنگام تماشای فیلم، نمیتواند دریابد سازندگان آن دقیقا به چه مسئلهای انتقاد دارند. ممکن است بعد از اتمام فیلم، گمان کنید فیلم به «فروشنده» اصغر فرهادی شبیه است؛ اما این مقایسه بیانصافی است. شخصیتهای فیلم استاد نه تحول خاصی دارند و نه فیلمنامه نقاط عطف پررنگی دارد. مهمتر اینکه روابط علی و معلولی بهدرستی در فیلمنامه پرورش نیافته است و عملا بیشتر شبیه یک پروژه کلاسی تمرین کارگردانی است تا بخشی از کارنامه کارگردانی که موفقیتهایی در جشنوارههای فیلم مستند داشته است.
در نتیجه تمامی مواردی که گفته شد، نمیتوان از بازیگران فیلم توقع بازیهای خارقالعاده داشت و باید بدانید که همذاتپنداری نکردن با کاراکترها کاملا طبیعی است. شاید تنها عنصر امیدوارکننده فیلم، حضور حسن معجونی در نقش استاد باشد؛ اما جای تعجب دارد که چگونه بازیگر باسابقه و مطرحی همچون او، حاضر به پذیرفتن فیلمنامهای چنین ضعیف شده است!
بااینحال در برخی از صحنههای فیلم، برای نشان دادن حالات روحی و حس کاراکترها و خلق نوعی معنا از صدای پرواز هواپیما در آسمان استفاده شده است؛ اما نه به شیوهای زیرپوستی؛ بلکه همچون سیلی که در صورت مخاطب فرود میآید و او را بیشتر دلسرد میکند تا اینکه به تماشای کنش کاراکترها ترغیب کند.
در مجموع فقدان فیلمنامه صحیح و شکل نگرفتن خط روایی استاندارد مهمترین دلایل شکست «استاد» است و تنها فرشته نجات آن و فروش فیلم احتمالا به علت حضور بازیگری چون حسن معجونی و نام تهیهکننده آن، بهروز افخمی باشد.















