برای آیندگان؛ استبداد شاهانه و انگیزه‌های انقلاب اسلامی

انگیزه‌های انقلاب

شناخت انگیزه‌های هر انقلاب از گام‌های مهم در فهم و درک آن تحول اجتماعی محسوب می‌شود؛ چراکه آرمان‌ها و تحرکات انقلابی در دوران مبارزه و نیز قانون اساسی و ساختارهای بعد از پیروزی در چهارچوب این انگیزه‌ها قابل‌تفسیر خواهند بود …

تاریخ انتشار: ۰۸:۰۴ - سه شنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۳
مدت زمان مطالعه: 5 دقیقه
انگیزه‌های انقلاب

به گزارش اصفهان زیبا؛ شناخت انگیزه‌های هر انقلاب از گام‌های مهم در فهم و درک آن تحول اجتماعی محسوب می‌شود؛ چراکه آرمان‌ها و تحرکات انقلابی در دوران مبارزه و نیز قانون اساسی و ساختارهای بعد از پیروزی در چهارچوب این انگیزه‌ها قابل‌تفسیر خواهند بود؛ حتی از این راه می‌توان به نقاط ضعف و قوت آن انقلاب پی برد. بسیاری از پرسش‌های آیندگان را با شناخت انگیزه‌های انقلاب می‌توان پاسخ داد و نقاط ضعف و قوت انقلاب را در فرازوفرود و کم‌رنگ یا پررنگ‌بودن نوع محرک‌ها جست‌وجو کرد.

برای معلوم‌شدن انگیزه‌های این انقلاب، از پیشگامان انقلاب اسلامی، نقل‌قول‌هایی را می‌آوریم. این سخنان برگرفته از کتاب «تاریخ انقلاب در اصفهان»، تألیف عباس نصر و همکاران، تلخیص صفحات 32 الی 36 است.

بزرگ‌زاد انگیزه‌های انقلاب را چنین برمی‌شمارد:

«بیشترین عاملی که به نظر من در مردم اصفهان مؤثر بود، وضع بد خود رژیم بود. مردم وقتی این فیلم‌ها و این وضعیت را می‌دیدند، احساس می‌کردند دین، حریت، آزادی و جوانانشان را دارند از دست می‌دهند؛ بنابراین مستمسکی می‌خواستند و به‌‌دنبال رهبر و راهنمایی بودند که راه را به آن‌ها نشان بدهد تا با این حکومت مبارزه کنند. مردم انقلاب کردند؛ زیرا فهمیدند در خطر نابودی هستند؛ نابودی دین، شخصیت، حریت و آزادی، عدالت و محکم‌شدن پایگاه‌های ظلم و فساد. چه ازنظر فرهنگی و چه ازنظر فردی، همه‌چیز به پوچی و فساد و ویرانی رسید.»

مهدی رضی‌زاده نظام رشوه‌سالاری و تمسخر دینی را عامل انقلاب دانسته و می‌گوید:

«خلاصه از آن بالا مدیریت‌ها را با دادن رشوه پذیرفته بودند تا به یک مدیر مدرسه ختم شود. در جاهایی دیگر هم به همین صورت بود؛ مثلا در شهرداری یا دارایی که آنجا رشوه به حد نهایت بود و کارها با پول حل می‌شد.فساد هم که در اوج خودش بود؛ مثلا خانم‌ها را با وضع بسیار ناهنجار برای تدریس درس دینی به مدارس پسرانه می‌فرستادند. معلوم بود که با این برنامه‌ها می‌خواستند مسائل اسلامی را مورد مسخره قرار دهند و معتقدات اسلامی را از بین ببرند.»

دکتر هبت‌الله نوری عِرق وطن‌پرستی و اسلامی مردم را عامل نهضت مردم اصفهان دانسته و اشاره به ستم‌های دوران رضاشاه می‌کند:

«عِرق وطن‌پرستی و اسلامی که در مردم ایران و اصفهان است، جواب پرسش‌ها را درباره انگیزه مردم برای حضور در انقلاب داده است. آمار نشان داد که شهدای اصفهان از همه‌جا بیشتر است؛ حتی در یک تشییع [در دفاع‌مقدس]، جنازه بیش از ۳۰۰ نفر جوان شهید که در راه اسلام به درجه شهادت نائل شدند [بر دوش مردم بود]. امام عزیز در آن تاریخ اصفهان را به‌عنوان سمبل و مشخصه فداکاری می‌ستودند. ما هنوز فراموش نکرده‌ایم (دوران رضاشاه را)، زن‌های عفیفه‌مان را که در خیابان‌ها چادرهای آن‌ها را پاره و مجبور می‌کردند کلاه‌های خارجی بر سرشان بگذارند.»

نصرت ستاری انگیزه تحرک و تلاش‌های مبارزاتی خود را مطالعه، مسائل اقتصادی رژیم، صهیونیسم، فساد دربار و حمایت مردم از حوزه‌ها می‌داند:

«مركز ثقل تمام بدی‌ها و فساد دربار بود. این ذهنیت آن زمان ما بود و همیشه بودجه دربار را با آموزش‌وپرورش مقایسه می‌کردیم. بیشتر فعالیت‌های سیاسی ما در دوره دبیرستان این‌ها بودند: خواندن قرآن، مخالفت با بعضی از مسائل به‌طوری‌که منجر به عمل می‌شد و مخالفت با مسائل اقتصادی و منافع صهیونیست‌ها که درک کرده و عمل می‌کردیم.»

انگیزه حرکت سیاسی در مبارزان قدیمی، عمیق‌تر بوده است. لطف‌الله میثمی در کتاب خاطره‌های خود به انگیزه‌های مذهبی، سیاسی و ملی مبارزات پیشین و نقش جنبش نفت در بیداری و آگاهی تاریخی مردم اشاره دارد:

«اولین حرکت‌های سیاسی (در زمانی که من حدود دوازده‌ساله بودم) پس از کودتا در اصفهان در منزل عموهای ما مجالسی تشکیل می‌شد و مردم شرکت می‌کردند و روزنامه مطالعه می‌کردند و به رادیو و مباحث سیاسی علاقه‌مند بودند. از آیت‌الله کاشانی و مصدق دفاع می‌کردند. جنبشی بود که وجه ملی داشت… و آن موقع فهمیدیم که احتمال اشتباه در شاه وجود دارد.»

فتح‌الله چوپانی عوامل تأثیرگذار را به عوامل درونی و بیرونی تقسیم کرده است و چنین می‌گوید:

«مسئله تأثیر عوامل درونی انقلاب انکارناپذیر است. همه مسائل از سال‌های قبل از مشروطه حتی تأثیر داشته و تأثیر این عوامل انکارناپذیر است.
من فقط اشاره به این مسئله کردم که چرا یک‌دفعه از ۱۰درصد مردم که درگیر انقلاب بودند یک‌دفعه به 90درصد رسید. در انقلاب همه عوامل دست‌به‌دست هم دادند و نقش عوامل درونی در انقلاب محرز شد.»

همچنین نامبرده انگیزه‌های انقلاب را این‌گونه برشمرده است؛ توجه شود:

«اینکه نظام شاهنشاهی یک نظام بود که تبعیض‌های طبقاتی و فاصله‌های طبقاتی زیادی در بین مردم به‌وجود آورده بود. انگیزه‌های دینی و نبودن آزادی و اختناق و وجود روحانیون مبارز؛ این‌ها باعث شد که جوان‌ها که اکثرا از جوان‌های سطح پایین و محروم جامعه بودند، انگیزه‌ها و گرایش‌ها به‌سوی مبارزه پیدا کنند.»

…زهرا پیشگاهی‌فرد از عشق و اعتقاد راسخ همسرشان به امام و راه امام که یک اصل عمومی بود و اختصاص به ایشان نداشت، سخن می‌گویند. در آن شرایط بسیاری نظیر همسر پیشگاهی‌فرد فکر می‌کردند:

«سر این شعار “درود بر خمینی” که یکی از افراد به‌عنوان روشنفکر گروه، گفته بود که این‌ها که می‌گویند “درود بر خمینی”، چیزی نخواهد گذشت که بگویند “مرگ بر خمینی”. شوهر من با این عصا و پای لنگ رفته بود یقه‌اش را گرفته بود و گفته بود این چه حرف‌هایی است که می‌زنی؟ و گفته بود که مگر از روی اجساد ما رد بشوند که بگویند مرگ بر خمینی!»

ناگفته نماند که مبارز و سازش‌ناپذیربودن امام آفریننده این عشق بوده است. به این گفته نصرت ستاری درباره مجاهدبودن امام دقت شود:

«درباره آقای خمینی یک‌عده طرف‌دار بودند و می‌گفتند این آقا اگر اعلمیت هم دارد، اجهد است، کسی که اجهد است همه‌کاره است؛ یعنی جهاد بیشتری کرده باید او رهبر باشد و ما آن‌وقت این اعتقاد را داشتیم، ازنظر مذهبی طرف‌دار مرجعیت آقای خمینی بودیم و اجهدی بودیم.»

اگر بخواهیم روی انگیزه‌های انقلاب جمع‌بندی داشته باشیم، این انگیزه‌ها عبارت‌اند از:

1. تحقیر مردم و اختناق سیاسی و عدم مشارکت آنان در حاکمیت؛
2. احساس حاکمیت اجانب بر سرنوشت مملکت توسط مردم و ارتش؛
3. تهاجم به باورهای دینی و آداب سنتی جامعه و سرعت غیرقابل‌تحمل در تجددگرایی؛
4. تنش‌های ناشی از جایگزین‌شدن فرهنگ بورژوازی و شهرزدگی به‌جای روستامحوری پیشین و خيل مهاجرت به شهرها؛
5. افزایش و رشد آگاهی مردم و اصلاح و روزآمدنشدن رژیم متناسب با این رشد؛
6. ظهور و بروز عقده‌های تاریخی و مطالبه‌های سرکوب‌شده اجتماعی و سیاسی؛
7. فقر عمومی و گسترش حاشیه‌نشینی در شهرها؛
8. برداشت‌های جدید از مذهب و پویاشدن اندیشه دینی؛
9. ناهماهنگی و توسعه نامتوازن در ابعاد مختلف؛
10. رقابت مذهبی‌ها با کمونیست‌ها و ترس ازدست‌رفتن مکتب اسلام؛
11. بیرون‌راندن روحانیت از صحنه سیاسی و قدرت توسط رضاشاه به‌طور کامل.

درمجموع می‌توان گفت که نبود آزادی موجب بروز و ظهور مشکلات بالا شد و زیرساخت انقلاب را به‌وجود آورد. هرگاه آزادی وجود داشت، گره‌های فوق قابل گشایش بودند و به انقلاب خاتمه پیدا نمی‌کرد. شاخص استبداد فردی دوهزارو500ساله در اوج نوگرایی کوچک‌ترین تحولی نیافت و با ملت تکامل‌یافته رودررو شد. وجود مجلس شورای ملی دست‌نشانده و انجمن شهر بی‌خاصیت به‌عنوان نهادهای مشارکت جامعه برای مدیریت سیاسی کشور نه‌تنها قانع‌کننده نبود، بلکه روح نفرت را در جامعه در خصوص ‌نظام حاکمیت می‌دمید [پایان متن کتاب تاریخ انقلاب در اصفهان].

استبداد شاهانه

برای آشناشدن با فضای استبدادی دوران پهلوی، کافی است به سخنان شاه در 1353.12.11 هنگام اعلام تأسیس حزب رستاخیز نظری بیفکنیم:

«کسی که وارد این حزب سیاسی جدید نشود، یا فردی است که به یک سازمان غیرقانونی تعلق دارد یا به حزب غیرقانونی توده وابسته است یا به‌عبارت‌دیگر یک خائن است. چنین فردی یا جایش در زندان‌های ایران است یا اگر مایل باشد، می‌تواند همین فردا کشور را ترک کند؛ زیرا او ایرانی نیست؛ وطن ندارد و فعالیت‌هایش غیرقانونی است و بر اساس قانون می‌توان او را مجازات کرد!» (ماروین زونیس، شکست شاهانه، ص 138).

این عبارت معروف شاه را روزنامه کیهان اینترنشنال، در همان ایام این‌گونه درج کرد: «این خائنان یا باید به زندان بروند یا همین فردا از کشور خارج شوند» (به نقل از روزنامه کیهان، 1380.12.13).

شگفت اینکه شاه پیش‌تر در کتاب «مأموریت برای وطنم» (انتشارات یگانه، 1348، ص 336) نوشته بود: «اگر من یک دیکتاتور بودم، رهبری یک حزب واحد را به دست می‌گرفتم.»