به گزارش اصفهان زیبا؛ از زمانی که نخستین امپراتوری یکپارچه توسط هخامنشیان شکل گرفت تا به امروز که در آستانه هزاره سوم به سر میبریم، قریب به دوهزار و پانصد سال میگذرد. در این مسیر طولانی، چهارده سده ایرانیان در سایهسار اسلام زیست کردهاند؛ دینی که نهتنها بهعنوان مجموعهای از باورها، که بهمثابه جریانی زنده و پویا در تاروپود حیات فردی و اجتماعی مردم ایران تنیده شده است.
اسلام با چنان عمقی در نهاد این سرزمین ریشه دوانده که از نخستین لحظات زندگی تا واپسین دم حیات همراه ما بوده است. با ذکر اذان در گوش نوزادان، کامشان را به شیرینترین معارف الهی آشنا کردهایم، در طول زندگی، موازین و دستورات این دین را چراغ راه خویش قرار دادهایم، در نیایشهای خالصانه، خدای یگانه را به شیوهای که اسلام آموخته پرستیدهایم و حتی در تشییع پیکر درگذشتگان، آیینهای اسلامی را اجرا کردهایم. این تأثیر عمیق تنها به عرصههای فردی محدود نمانده است. تاریخ پرفرازونشیب ما، ادبیات غنی و شگرف ما، نظام سیاسی و قضاییمان، تمدن درخشانمان و تمامی شئون اجتماعیمان با اسلام عجین شدهاند.
به گواهی تمامی صاحبنظران و مورخان بیطرف، سهم ایرانیان در اعتلای تمدن اسلامی نهتنها کمنظیر، که در بسیاری موارد بیبدیل بوده و در گسترش و نشر معارف اسلامی، از تمامی ملل مسلمان، حتی از اعراب که نخستین حاملان این دین بودند، پیشی گرفتهایم. راز این پیوند ناگسستنی را باید در همخوانی روحیه حقیقتجوی ایرانی با آموزههای ناب اسلامی جستوجو کرد. ایرانیان در اسلام، پاسخ پرسشهای وجودی خویش را یافتند و گمگشته دیرین خود را بازیافتند. شاید به همین دلیل بود که بیش از دیگران به باطن و معنویت اسلام توجه نشان دادند و با شناخت جایگاه ویژه اهلبیت(ع)، مذهب تشیع را بهعنوان مسیر نجات برگزیدند. این انتخاب آگاهانه، فصل نوینی در تاریخ ایران و اسلام گشود که ثمرات درخشان آن پس از قرنها همچنان نمایان است.
نقش ایرانیان در تقویت و تحکیم مبانی تمدن اسلامی
مسعود کثیری (عضو هیئتعلمی گروه تاریخ دانشگاه اصفهان):
آنگاهکه اسلام شروع به گسترش بهسوی امپراتوریهای بزرگ آن زمان مانند روم و ایران کرد، در شبهجزیره عربستان، دانشی همچون علوم امروزی اساسا وجود نداشت. مردمان این منطقه در سطحی عقبتر نسبت به امپراتوریهای مجاور خود زندگی میکردند و دانش آنان محدود به حوزههای خاصی مانند ستارهشناسی، ادبیات، شعر و برخی علوم الهی بود که بیشتر از طریق اقوام همسایه و بهواسطه تجارت با آنها، به شامات و عربستان منتقل شده بود. مراکز اصلی علم و دانش در آن دوران، امپراتوریهای بزرگ ایران و روم بودند. اما در ایران با ورود مسلمانان، این امپراتوری فروپاشید و اسلام در آن سرزمین رفتهرفته گسترش یافت. در دوقرن اولیهای که مسلمانان وارد ایران شدند که به دوران فتوحات معروف است، هنوز بنیانهای تمدن اسلامی بهطورکامل تشکیل نشده بود.
هرچند از زمان بنیامیه بهویژه در دوره معاویه، تلاشهایی در این زمینه در حال شکلگیری بود؛ اما اساسا این تمدن در دوره عباسیان بهصورت کامل تأسیسشده و به اوج شکوفایی خود رسید. ساخت یک تمدن بزرگ نیازمند ابزار و لوازم خاص خود بود. برای اداره چنین تمدنی، به علوم مختلفی همچون علوم اجتماعی، برای مدیریت مردم، ریاضیات و هندسه برای محاسبه مالیاتها، علم تجارت برای رونق اقتصادی، پزشکی برای حفظ سلامت مردم و علوم نظامی برای حفظ امنیت نیاز بود. بدیهی است که این علوم نزد اعراب وجود نداشت؛ بنابراین آنها ناگزیر بودند این دانشها را از دیگر تمدنها اخذ کنند. لذا از دوره عباسیان، فرآیند انتقال دانش از طریق آوردن دانشمندان، علما و منابع علمی شامل کتب و نسخ خطی به مراکزی مانند بغداد آغاز شد.
در این شهر، مرکز بزرگ ترجمه تأسیس شد و دورهای تحت عنوان «عصر ترجمه» شکل گرفت. در این دوره، آثار علمی تمدنهای پیشین شامل آثار یونانیان باستان، منابع علمی اسکندریه مصر و گنجینههای علمی جندیشاپور به زبان عربی ترجمه شد. جندیشاپور برای چنددهه مرکز تلاقی علوم دنیای آن روز شامل علوم یونانی، مصری، هندی، چینی و ایرانی بوده و مکتب علمی بزرگی را تشکیل داده بود. ایرانیان با سابقه درخشان علمی خود به بغداد رفتند و در دستگاه حکومت عباسی مشغول به کار شدند. آنان آثار مختلف را از زبانهای قدیمی ایرانی مانند سریانی (زبان علمی جندیشاپور) ترجمه کردند. نقش دانشمندان ایرانی در شکوفایی و بارورشدن بنیانهای علمی تمدن اسلامی غیرقابلانکار است. ازجمله خاندانهای بزرگ علمی ایرانی میتوان به پسران موسی بنشاکر، خاندان نوبختی و خاندان بختیشوع اشاره کرد. پسران موسی بن شاکر بهواسطه تبحر در علوم در دربار عباسیان صاحب مقام شدند. موسی بن شاکر خوارزمی، دانشمند و ریاضیدان بزرگ ایرانی در قرن سوم هجری، سه پسر داشت که به «بنوموسی» (پسران موسی) معروف بودند. این سه برادر نیز مانند پدرشان از دانشمندان برجسته عصر خود بودند و در دوران حکومت عباسیان، بهویژه در زمان مأمون و معتصم عباسی فعالیت داشتند.
محمد بن موسی بن شاکر، بزرگترین برادر و ریاضیدان و اخترشناس بود و در حل مسائل هندسی و ریاضی تبحر داشت، در تألیف کتاب «حیل» (کتاب الحیل یا کتاب ابزارهای مکانیکی که به توصیف دستگاههای مکانیکی و مهندسی میپردازد) مشارکت داشت.
احمد بن موسی بن شاکر که در مهندسی و مکانیک تخصص داشت، در طراحی ابزارهای مکانیکی و اختراعات مشارکت میکرد و حسن بن موسی بن شاکر که ریاضیدان و هندسهدان بود ، در حل مسائل پیچیده هندسی و انجام پروژههای علمی بنوموسی نقشی مؤثر ایفا میکرد. این خاندان در پیشرفت حوزههای نجوم، ریاضیات و مهندسی بسیار تأثیرگذار بودند و برخی از روشهای آنها بعدها در اروپا نیز مورداستفاده قرار گرفت. خاندان نوبختی، از دیگر معاریف بزرگان ایرانی نیز فعالیتهای علمی بسیاری انجام دادند؛ همچنین خاندان بختیشوع نیز از پزشکان برجستهای بودند که از جندیشاپور به بغداد آمدند و علاوه بر پزشکی، به ترجمه علوم دیگر نیز پرداختند.
ایرانیان و بسط و گسترش علوم دینی
انحصار علوم غیردینی در آن زمان عمدتا در دست ایرانیان بود که حتی برخی از آنان پیرو ادیانی مانند مسیحیت یا زرتشت بودند. اما مردم ایران درزمینه علوم دینی نیز بهتدریج جایگاه ویژهای پیدا کردند. خدمات ایرانیان در علوم دینی بهحدی بود که نویسنده تمام کتب روایی اهل تشیع و اهل تسنن ایرانی بودند. «جوامع حدیثی» کتب اربعه شیعیان و صحاح سته اهل سنت را ایرانیان نگاشتهاند.
ازجمله بزرگترین این دانشمندان، شیخ صدوق بود که موفق به جمعآوری بسیاری از احادیث و تألیف یکی از کتب اربعه، «من لا یحضره الفقیه» شد. ایرانیان در دستگاه خلافت اسلامی، پیشبرد اهداف آن و پایهگذاری تمدن اسلامی جایگاه ویژهای داشت؛ اما متأسفانه به دلایل مختلف ازجمله هجوم ترکمنهای آسیای میانه و سپس مغولان، مراکز علمیای که ایرانیان تأسیس کرده بودند، یکی پس از دیگری ویران و باعث شد تا بهتدریج کانونهای علم و دانش از شرق به غرب منتقل شود. اما همواره بسیاری از دانشمندان غربی، وامدار میراث علمی تمدن ایرانیاسلامی شدند و این انتقال دانش مسلمانان بود که پایههای علوم در دوره رنسانس را تشکیل داد.
مواجهه ایران و اسلام
علیرضا فرهنگ (مدرس و پژوهشگر حوزه ادیان و عرفان):
آنچه امروزه درباره نحوه تعامل اسلام و ایران یا چگونگی گسترش اسلام در ایران در بین عوام جامعه شنیده میشود،، غالبا آمیخته با تناقضات و گاه تخیلاتی نادرست است. تصور رایج بین آنها این است که اسلام با شمشیر و تهدید، ایران را فتح کرد و خود را بر این سرزمین تحمیل نمود. اما باید توجه داشت که علم تاریخ، مانند سایر علوم، دستخوش تحولات شده و در دویست سال اخیر، تحولات چشمگیری در این حوزه رخ داده است. آنچه امروز در اذهان مردم وجود دارد، عمدتا متأثر از روایتی است که «کریستین سن» در دهه ۱۹۳۰ میلادی ارائه کرد. در بررسی این روایت، باید به پیشزمینه فکری و اطلاعاتی که او در اختیار داشته توجه کرد تا بتوان با استناد به مستندات جدید، بازنگری دقیقتری از تاریخ داشت.
کریستین سن، با پیشینه مسیحی خود، معتقد بود که اسلام آمیزهای از مسیحیت و دیگر ادیان است و از این منظر، مسیحیت را دین برتر میپنداشت. بر اساس چنین دیدگاهی، او اسلام را نهضتی مبتنی بر تزویر و نیرنگ تصور میکرد که با حیله، بزرگترین امپراتوری آن زمان را سرنگون ساخت. نگاه مسیحیان و یهودیان به حکومتهای ایران باستان عموما مثبت بوده است؛ چراکه از دوران کوروش کبیر، حکمرانان ایران همواره حامی این جوامع بودند؛ بنابراین طبیعی است که فردی مانند کریستین سن، نگاهی مثبت به حکومت ساسانی و پیش از آن داشته باشد و در مقابل، دیدگاهش نسبت به اعراب کاملا منفی و همراه با توصیفاتی مانند «بدوی» و «فرهنگگریز» باشد. بااینحال، یافتههای جدید تاریخی چنین تصویری را تأیید نمیکنند. امروزه منابع معتبری مبتنی بر پژوهشهای سکهشناسی، مهرشناسی و متنشناسی وجود دارد که نگرش مورخان را نسبت به رابطه اسلام و ایران دگرگون ساخته است. ازجمله این منابع میتوان به کتاب «سقوط و فروپاشی ساسانیان» نوشته دکتر پروانه پورشریعتی، استاد دانشگاه نیویورک و همچنین سخنرانیهای دکتر تورج دریایی، ایرانشناس برجسته و استاد دانشگاه کالیفرنیا در لسآنجلس اشاره کرد. این آثار، همراه با نقدهای واردشده بر کتاب «دو قرن سکوت» اثر عبدالحسین زرینکوب، منابع ارزشمندی برای بازخوانی تاریخ ایران در مواجهه با اسلام هستند.
همانطور که خانم دکتر پورشریعتی اشاره کرده، از دوره انوشیروان به بعد، حکومت ساسانی دچار ضعف و انحطاط شد و در زمان یزدگرد سوم به افول کامل رسید. نارضایتی عمومی مردم از حکومت ساسانیان به حدی بود که میتوان گفت ورود اسلام نه صرفا با شمشیر، بلکه برای سرنگونی یک حکومت ضدفرهنگی بود تا زمینه برای رشد مجدد فرهنگ و دانش ایرانیان فراهم شود. این تحول را میتوان بهعنوان ثمره اصلی ورود اسلام به ایران دانست.
حضور ایرانیان در ادوار تاریخ اسلام
علیرضا فرهنگ (مدرس و پژوهشگر حوزه ادیان و عرفان):
برای درک بهتر تاریخ، شاید بهتر باشد که روند تحولات را از ابتدا موردبررسی قرار دهیم. همانگونه که ضربالمثلی قدیمی میگوید «درخت را از میوهاش میشناسند»، باید دید که ثمره حضور اسلام در ایران چه بوده است. در بررسی ورود اسلام به ایران، میتوان سه دوره اصلی را از یکدیگر تفکیک کرد: دوره امویان، دوره عباسیان و دوران پسازآن.
دوره امویان، عمدتا به توسعه سرزمینی اسلام معروف است. امویان به گسترش قلمرو خود بسیار علاقه داشتند و به دلیل ارتباطات تجاری و فرهنگی با منطقه شام، تحت تأثیر فرهنگ رومی قرارگرفته بودند؛ به همین دلیل، مرکز حکومت خود را به دمشق منتقل کردند.
ابوسفیان، به دلیل آشنایی با ساختار سیاسی دمشق، نقش کلیدی در فتح این شهر ایفا کرد و همین امر موجب شد تا حکومت آنجا به پسرش، معاویه، سپرده شود. امویان با همان نگرشی که رومیان نسبت به ایرانیان بهعنوان دشمنان تاریخی داشتند، با ایران برخورد کردند و این رویکرد، فشارهای بسیاری را بر مردم ایران تحمیل کرد. اما این دوره دوام چندانی نیاورد و با قیام ایرانیان و حمایت آنان از عباسیان، حکومت امویان سقوط کرد. در مقابل، دوره عباسیان، سبک و سیاقی کاملا ایرانی به خود گرفت. وزیران و کارگزاران کلیدی عباسیان عمدتا ایرانی بودند و فرهنگ ایرانی در ساختار اداری و حکومتی آنان نفوذ عمیقی داشت. این تغییر رویکرد، نشاندهنده تعامل سازندهتری میان اسلام و ایران بود و زمینهساز تحولات فرهنگی و تمدنی عمیق در قرون بعدی شد. نظام اداری و لشکری عباسیان کاملا متأثر از الگوهای ایرانی بود. شیوه مالیاتستانی، مدیریت کشور و ساختار حکومتی آنها نیز از سنتهای ایرانی گرفتهشده بود. در این دوره شاهد شکوفایی قابلتوجه فرهنگ اسلامیایرانی هستیم که نمود بارز آن در حمایت گسترده از دانشمندان ایرانی متجلی شد. از سویی دیگر، این دانشمندان نیز بهنوبه خود با پذیرش اسلام نوپا و پویا، نقش بسزایی در غنای تمدن اسلامی ایفا کردند.
رویکردی جدید در واکاوی منابع تاریخی
منابع تاریخی سنتی معمولا یا تحت تأثیر روایتهای درباری بوده که بیشتر به توصیف جنگها و افتخارات نظامی میپرداختند یا تحت تأثیر متون مذهبی بوده و از تعصبات خاصی رنگ گرفته بودند. اما تاریخنگاری معاصر بر محوریت «تاریخ مردم» تأکید دارد و با نگاهی مستند به بررسی واقعیتهای تاریخی میپردازد. شواهد تاریخی بهوضوح نشان میدهد که مردم ایران و بهویژه دانشمندان ایرانی با میل و رغبت از اسلام استقبال کردند. این واقعیت را میتوان در آثار محققان معاصر مانند دکتر تورج دریایی که با استناد به یافتههای جدید به نقد کتاب «دو قرن سکوت» پرداخته، مشاهده کرد.
مستندات تاریخی نشان میدهند که در قرون چهارم و پنجم هجری، در ایران زرتشتیان از آزادیهای دینی، علمی و تجاری قابلتوجهی برخوردار بودند؛ بهعنوانمثال، منابع تاریخی حتی از فعالیت آزادانه تجار زرتشتی در خریدوفروش شراب حکایت دارند؛ بدون اینکه حاکمان اسلامی مانعی ایجاد کنند. نمونه بارز این موارد، فعالیتهای تجاری زنی زرتشتی به نام مروارید است که به تجارت شراب اشتغال داشت و این خود گواهی بر امنیت و آزادی جامعه آن روزگار است.
رهآورد ایرانیان برای تمدن اسلامی
خدمات ایرانیان به فرهنگ و تمدن اسلامی به حدی گسترده است که بهسادگی قابلاحصا نیست. همانگونه که ابن خلدون اشاره کرده، سهم ایرانیان در علوم اسلامی کاملا مشهود است. در حوزه عرفان اسلامی، باید به خاستگاه خراسانی این جریان اشاره کرد که بعدها توسط شخصیتهایی مانند مولانا به اوج رسید. امروزه میتوان گفت که عرفان حاکم بر جهان اسلام عمدتا ریشه در عرفان خطه خراسان دارد.
درزمینه علوم حدیثی، از ده اثر مهم حدیثی جهان اسلام، شش اثر متعلق به علمای اهل سنت و چهار اثر از علمای شیعه است که همگی توسط دانشمندان ایرانی تدوینشدهاند. صحاح سته اهل سنت شامل صحیح بخاری (از بخارا)، صحیح مسلم (از نیشابور)، سنن ترمزی (از ترمذ)، سنن نسائی (از خراسان)، سنن ابوداوود (از سیستان) و سنن ابن ماجه (از قزوین) همگی حاصل تلاش عالمان ایرانی است.
در میان کتب اربعه شیعه نیز میتوان به الکافی تألیف شیخ کلینی (اهالی روستای کلین نزدیک تهران)، «من لایحضره الفقیه» اثر شیخ صدوق و دو کتاب «تهذیبالاحکام» و «الاستبصار» نوشته شیخ طوسی اشاره کرد که همگی توسط دانشمندان ایرانی به رشته تحریر درآمدهاند.
نکته قابلتأمل اینجاست که حتی قدیمیترین تواریخ اسلامی نیز توسط دانشمندان ایرانی به رشته تحریر درآمده است. تاریخ ابن اسحاق (متوفی ۱۵۱ هجری) که از اولین سیرههای نبوی محسوب میشود و همچنین تاریخ طبری (متوفی ۳۱۰ هجری) که از جامعترین تواریخ صدر اسلام بهشمار میرود، همگی حاصل تلاش مورخان ایرانی است. این آثار نهتنها ازنظر قدمت، بلکه از حیث دقت و جامعیت نیز جایگاه بیبدیلی در مطالعات اسلامی دارند. نکته حائز اهمیت دیگر اینکه پایتخت عباسیان در مجاورت تیسفون، پایتخت ساسانیان تأسیس شد. برخی دیدگاههای سطحینگر با معیارهای نادرست ملیگرایانه، هر کتابی را که به زبان عربی نوشته شده باشد، متعلق به اعراب میدانند؛ درحالیکه زبان عربی در آن دوره همان نقشی را داشت که امروز زبان انگلیسی در عرصه علمی ایفا میکند. مراکز علمی مهمی مانند بصره و کوفه که مهد علوم اسلامی بودند، در قلمرو فرهنگی ایران قرار داشتند. حتی بغداد که امروز پایتخت عراق محسوب میشود، در آن زمان شهری با هویت ایرانی بود که در کنار ویرانههای تیسفون بنا شد. این حوزه فرهنگی کاملا ایرانی بود. تمام دانشمندانی که در بغداد یا دیگر مراکز علمی جهان اسلام فعالیت میکردند، دارای اندیشه ایرانی بودند.
در کتاب «رسوم دارالخلافه» که توسط آقای شفیعی کدکنی ترجمه و تصحیحشده، بهوضوح مشاهده میشود که در دربار خلفای عباسی، سبک پوشش، آداب پذیرایی و شیوه حکمرانی کاملا ایرانی بود. دکتر تورج دریایی، پژوهشگر و تاریخنگار در حوزه مطالعات ایرانی به نکته جالبی اشاره میکند: اگر سبک حکومتداری عباسیان را با آخرین پادشاه ساسانی (یزدگرد سوم) مقایسه کنیم، متوجه میشویم که عباسیان به ساسانیان میانه شباهت بیشتری داشتند تا به یزدگرد سوم. بهعبارتدیگر، عباسیان درواقع احیاگر سنتهای ایران باستان بودند. وقتی به مراکز رشد و شکوفایی تمدن اسلامی نظر کنیم، تحول عظیم فرهنگی در قلب ایرانزمین قابلمشاهده است. بحق میتوان گفت که هدف نهایی گسترش اسلام درواقع ایران بود. کشورهایی مانند حبشه یا مصر و روم شرقی اگرچه جزو جهان اسلام شدند؛ اما ازنظر فرهنگی در حاشیه قرار داشتند.
آنچه محور و مرکزیت دانش و فرهنگ اسلامی را تشکیل داد، همان دانش باستانی و فرهنگ عمیق ایرانی بود. نتیجه این تحول چنان چشمگیر بود که به اعتراف همه مورخان، حتی مورخان غربی، باشکوهترین و پیشرفتهترین تمدن جهان در قرون ششم و هفتم هجری، همان تمدن ایرانیاسلامی بود. این تمدن درخشان که میراثدار فرهنگ کهن ایرانی و تعالیم حیاتبخش اسلام بود، توانست عالیترین دستاوردهای علمی و فرهنگی را به جهان عرضه کند.
این واقعیتهای تاریخی بهروشنی نشان میدهد که ایرانیان نهتنها در حفظ و انتقال میراث اسلامی نقش محوری داشتهاند؛ بلکه در توسعه و تعمیق علوم اسلامی نیز پیشگام بودهاند. حضور پررنگ دانشمندان ایرانی در تمامی عرصههای علوم اسلامی، از تفسیر و حدیث گرفته تا تاریخنگاری و… گواه روشنی بر این مدعاست که تمدن اسلامی در بسیاری از موارد، وامدار تلاشها و نوآوریهای دانشمندان ایرانی بوده است.