نگاهی به وضعیت روند گرم شدن هوا نشان میدهد که در چند دهه اخیر کره زمین همواره رو به گرمی نهاده است.
گفتوگو با او چندان سخت نیست؛ مدیرکل دفتر امور بانوان و خانواده استانداری اصفهان که شاید یکی از جوانترین مدیران این مجموعه بهشمار میآید، لابهلای گفتوگویی که البته بهصورت مکتوب صورت گرفته …
بر اساس قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت، مصوب 19/8/1400 مجلسشورای اسلامی که در پی سیاستهای جوانی جمعیت مندرج در قانون برنامه ششم توسعه مصوب و به دولت ابلاغ شد، وزارت کشور ملزم شد تا سازمان ثبتاحوال کشور را مکلف به راهاندازی مرکز رصد جمعیت کند.
«۴۰ درصد جمعیت ایران سفر نمیروند و به گردشگری بیعنایت هستند. ۳۰ درصد از کارکنان دولت نیز هرگز سفر نمیکنند و ۷۰ درصد بقیه هم بهضرورت سفر میروند.»
با این آدرسی که شیوا داده بود، امیدواری تازهای به جانش راه یافته. در چند ماه اخیر، هرچه به روز عروسی نزدیکتر میشدند، دلهرهاش بیشتر شده بود …
وقتی پدر و مادر از بیمارستان وارد خانه شدند، میکائیل، پسر دهسالهشان از شادی فریاد کشید. چیزی که سالها منتظرش بود رخ داده بود و حالا خواهر کوچکش را کنارش داشت. نوزاد کوچک، پیچیده در پتوی صورتیرنگ، مثل فرشتهها خوابیده بود و پسرک حتی میترسید به او دست بزند! پدر و مادرش هم خوشحال بودند، گرچه گاهی صورت مادرش از درد جمع میشد.
پس از مدتها درمان برای فرزنددارشدن، اینک هرلحظه به آرزویشان نزدیکتر میشدند. گرچه طی این سالها مراجعات فراوان به متخصصان و مراکز ناباروری بنیه اقتصادی خانواده را بهشدت ضعیف کرده بود؛ اما از وقتیکه متوجه بارداریاش شده بود، دورنمای تمامشدن این هزینهکردنها و آمدن کودکی در خانواده، کامشان را شیرین کرده بود.
امروز باید کاری را که سالها در فکرش بود انجام میداد. خسته شده بود از بس صبر کرده بود تا پدر و خواهرش از سر کار بیایند و او را بیرون ببرند. حالا که پدر و خواهرش خانه نبودند، بهترین زمان بود. به سمت چوبرختی رفت. دستش به چوبرخت نمیرسید. بیخیال هودی شد. با همین پیراهنی که تنش بود، راهی شد.
سوم اردیبهشت 1403 بود که خانوادهای با مراجعه به کلانتری در اصفهان مفقود شدن دختر یازدهسالهشان به نام دایانا آزادمنش را مطرح کردند. مادر این کودک اتیسمی مدعی بود که فرزندش را درِ خانه از ماشین پیاده کرده و وقتی بعد از پارک کردن ماشین برگشته، دخترش ناپدید شده است.