نه چهارشنبهسوری بود و نه شب یلدا. از همین دورهمیهای ساده و بیدعوت که همه دور هم جمع میشویم و مادر دوست دارد.
در زندگی همه ما کسانی هستند که وقتی در پستوی خاطراتمان به یادشان میافتیم، مثل ستاره میدرخشند.
جشنواره فیلمهای کودکان و نوجوانان امسال به سیوششمین دوره از خود رسید. من تجربه حضور در سه سال اخیر جشنواره را داشتم. سال اول خبرنگار نوجوان و سال دوم و سوم سرپرست داوران کودک و نوجوان.
آیتالله جوادی گورتانی مرجع اصلی سؤالات ما درباره تاریخ حوزه علمیه اصفهان است؛ هنگامی که منابع مکتوب کم یا مجمل باشند.
شماره دوم و سوم فصلنامه بیسیمچی با معرفی 20 نقطه تأثیرگذار اصفهان در سالهای دفاعمقدس منتشر شد.
پرتوهای حیاتبخش آفتاب، از لابهلای حصارهای آهنی پنجره، بر چشمانش بوسه میزنند و بی اختیار شکوفه امید بر لبانش جوانه میزند.
خانه آقا بابا و آنا ویلایی بود؛ نه از آن ویلاییها که بار تجملات و زرق و برقش بر بار صفا و صمیمیتش سنگینی کند. همینکه غیر آپارتمانی بود، اینطور میگفتیم.
مامانبزرگم نورگیر شیشهای گوشه اتاقش را فرش کرده بود؛ با قالی اصل کرمانی بافتهشده در کارگاه بافندگی پدرش. پردههای توری کرمرنگی به آن آویزان کرده بود. سجادهاش را وسط آن پهن کرده و برای خودش محراب قشنگی درست کرده بود.
خیلی وقت بود میخواست ثابت کند برای خودش مردی شده. به گفتن اگر بود، بعد از مرگ پدرش به دست طالبان همه میگفتند مرد خانه شده است؛ اما این مادر بود که همه کارها را یکتنه انجام میداد و رنجها را یک تنه به جان میخرید.
چه میشود که یک خیابان میتواند مفاهیمی مانند یک تصویر، یک خاطره، یک عطر یا حتی یک صدا را در ذهن ما زنده کند و میان واقعیت عینی خود با این مفاهیم پیوندی ناگسستنی ایجاد کند؟
انگار از توی عکس زل زده درست توی چشمهای من. منی که صبح خواب مانده و سکوت خانه را برای انجام سفارش کارم از دست دادهام.
بعد از «خانه» با همه جزئیاتی که در خود دارد (اتاقها، نشیمن، سالن پذیرایی، حیاط و…)، «شهر» دومین اقامتگاه ما آدمهای شهرنشین است.