چشمان منتظر

پرتوهای حیات‌بخش آفتاب، از لابه‌لای حصارهای آهنی پنجره، بر چشمانش بوسه می‌زنند و بی اختیار شکوفه امید بر لبانش جوانه می‌زند.

تاریخ انتشار: 14:04 - دوشنبه 1402/08/1
مدت زمان مطالعه: < 1 دقیقه
چشمان منتظر

به گزارش اصفهان زیبا؛ پرتوهای حیات‌بخش آفتاب، از لابه‌لای حصارهای آهنی پنجره، بر چشمانش بوسه می‌زنند و بی اختیار شکوفه امید بر لبانش جوانه می‌زند.

چشم‌های بسته‌اش، در آغوش آفتاب دم صبح حبس شده است.

– محمد پاشو مامان!

صدای دلنشین مادر است که گوش‌هایش را نوازش می‌دهد.

– صبح شده، مگه نمی‌ری سرکار! دیرت می‌شه‌ها!

دلبری‌های سبکسرانه آفتاب، چشمانش را مست کرده، دم نمی‌زند!

– محمد آقا، پاشو بابا، سفره صبحونه را پهن کردم!

صدای مهربان پدر است.

– نون تازه گرفتم، چای هم برات شیرین کردم، فقط باید پاشی بخوری بعد بری سرکار.

صدای پدر، امنیت را به چشمانش هدیه می‌دهد.

آرام آرام چشمانش را از آغوش خواب بیرون می‌کشد.

ساعت به وقت دیر شدن است!

خبری از نان تازه و چای شیرین نیست!

اما

چشمان منتظر پدر و مادر، در قاب عکس گوشه اتاق خواب تا ابد به رویش لبخند می‌زند…

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط
دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

شانزده − ده =