آرشیو سرویس داستان
امیدواری؛ از زمستان تا بهار
13:23 - شنبه
درنگی بر داستان عامیانه «عمونوروز»

امیدواری؛ از زمستان تا بهار

زبان شکرین و قندبار فارسی سرشار از داستان‌های اسطوره‌ای، عامیانه و کوچه‌بازاری است که سالیان دراز در قلب و خاطر ریش‌سفیدان و گیسوسفیدان ایران‌زمین جا خوش کردند و پناه جستند تا سرانجام روزی و روزگاری به روی کاغذ بیایند و این بار به‌جای داستانی شنیدنی و گوارا، در قالب کتابی خواندنی و شیرین به دست نسل‌های بعد برسند.

اصفهان شهر افسانه‌ها و اسطوره ها
11:15 - سه شنبه

اصفهان شهر افسانه‌ها و اسطوره ها

«مدینه‌ای‌ست عظیمه از شهرهای مشهور. از هر جنس خوبی‌ها را جامع، پاکی خاک و صفای هوا و عذوبت ماء و صحت ابدان و حسن صورت و حذاقت در هر علم و صناعت. به‌مرتبه‌ای که گویند که هرچه استادان اصفهان در تحسین آن کوشند، اهل صناعت جمیع بلاد از راست‌کردن مثل آن عاجز آیند.»

سفری داستانی به دل محله جوباره
06:55 - سه شنبه
مطهره شیرانی، نویسنده اصفهانیِ «شنبه عزیز» از داستانی می‌گوید که از کوچه پس کوچه‌های جوباره آغاز شد و به بیت المقدس رسید

سفری داستانی به دل محله جوباره

مطهره شیرانی متولد سال 1367 در اصفهان، از داستان‌نویسان جوان شهر گنبدهای فیروزه‌ای است. او در سال 1388 در دوره آموزشی داستان کوتاه با تدریس بهزاد دانشگر شرکت کرد و از سال 1392 قدم‌هایش را محکم‌تر از همیشه در دنیای نویسندگی گذاشت.

جاماندگان در گذشته
12:22 - سه شنبه

جاماندگان در گذشته

چرا بیشتر فیلم‌سازان دنبال روایتِ قصه خود در زمان گذشته‌اند؟ با دیدن فیلم‌های جشنواره امسال شاید این پرسش برای شما هم پیش‌آمده باشد که چرا داستان بیشتر فیلم‌ها در زمان گذشته رقم خورده است و ما شاهد فیلم‌هایی در دهه‌های گذشته‌ایم.

شهرداران کوچک شهر من
09:38 - شنبه

شهرداران کوچک شهر من

اختتامیه چهارمین دوره از جشنواره شعر و داستان «شهر من» با حضور هیئت داوران و هیئت انتخاب جشنواره، مسئولان سازمان مدیریت شهری، کمال حیدری، میثم بکتاشیان و روح‌الله فرشادفر، مسئولان سازمان فرهنگی‌تفریحی شهرداری اصفهان، تنی چند از اهالی قلم استان و کشور و برگزیدگان این جشنواره پنجشنبه 7 دی در کتابخانه مرکزی شهرداری اصفهان برگزار شد.

آی قصه قصه قصه!  نون و پنیر و پسته!
11:01 - سه شنبه
گفت‌وگو با مریم هاشمیان، قصه‌گویی که کتابخانه‌های خمینی‌شهر او را به‌خوبی می‌شناسند

آی قصه قصه قصه! نون و پنیر و پسته!

در سال‌های اخیر و با ظهور رسانه‌های ارتباط جمعی و کمرنگ‌شدن ارتباط میان افراد خانواده، این رسم شیرین کهن به فراموشی سپرده شده و قصه‌گویی از ارتباطی دوطرفه تبدیل به کاری یک‌طرفه شده و افراد صرفا از طریق کتاب‌ها و پادکست‌ها و رسانه‌ها قصه‌های موردعلاقه‌شان را انتخاب می‌کنند. این به‌خودی‌خود ایرادی ندارد و پسندیده نیز هست؛ اما کمرنگ شدن ارتباطات دوطرفه بین نسل‌ها که قصه‌گویی یکی از ابزارهای مؤثرش بود، آسیب‌هایی را نیز به دنبال دارد.

شفای خیر
11:29 - یکشنبه

شفای خیر

جمله «چقدر زود دیر می‌شود»، هیچ‌وقت کلیشه‌ای نمی‌شود. داشت برای خودش راه می‌رفت و به زبان مخصوص خودش با مداح هم‌خوانی می‌کرد، سینه می‌زد و می‌رفت. برایش فرش سبز پهن کرده بودند.

اسب بادی
13:44 - پنجشنبه

اسب بادی

با نگاهش انگاری عقربه‌ها را هل می‌داد. تا عقربه‌ها، پاهایشان را روی ۱۲ جفت کردند علی جیغ کشید و زینب را توی بغلش جا داد. چنان ذوقی کرده بود که خنده‌ام گرفت. هرکس نداند خیال می‌کند راستی راستی زینب تازه از زایشگاه آمده.

عطر زعتر
13:28 - دوشنبه

عطر زعتر

حالا نه‌فقط به شکاف روی دیوار، که به دیوارهای ریخته هم می‌خندید. به غم‌های انباشته روی هم، به غزه‌ای که خالی از دیوار بود، می‌خندید.

ننه، تو کی ماهی بودی؟!
11:52 - یکشنبه

ننه، تو کی ماهی بودی؟!

چادر مشکی را از روی بند توی حیاط برداشت. رفت سمت شیر آب کنار دیوار سیمانی. خم شد و سعی کرد سرپیچ شیر را بچرخاند. کاملا سفت و یخ‌زده بود. دوباره انگشتانش را دور سرپیچ محکم کرد. فایده نداشت.

نانِ رزمنده‌ها
10:21 - سه شنبه

نانِ رزمنده‌ها

چانه‌های خمیر را با دست باز و روی ساج پهن می‌کرد. زیر لب ذکر می‌گفت. چشم‌هایش را که از دود تنور می‌سوخت، روی‌ هم فشار می‌داد.

این خانه در آسمان همچون ستاره می‌درخشد
12:48 - یکشنبه

این خانه در آسمان همچون ستاره می‌درخشد

با شنیدن آهنگ هشدار تلفن همراهم به‌سختی چشم می‌گشایم. ساعت را که نگاه می‌کنم، متوجه می‌شوم هنوز تا اذان صبح ۳۰ دقیقه زمان باقی‌ است و آهنگ هشدار را به‌اشتباه تنظیم کرده‌ام. پلک‌هایم را روی‌هم فشار می‌دهم تا بخوابم؛ اما تلنگری خواب را از سرم می‌پراند.