به گزارش اصفهان زیبا؛ سیما طاهرکرد، متولد ۱۳۳۹ در سنگسر سمنان، سالهاست در اصفهان ساکن است و حضور در این شهر تاریخی و فرهنگی، نقش مهمی در شکلگیری نگاه ادبی او داشته است. از نگارش برنامههای رادیویی تا آثار کودک و مجموعههای مشترک روانشناسی، تجربههای مختلف او، دنیای داستانیاش را غنی کرده است.
مجموعه داستان «کی میرسیم؟»، مجموعه داستان «سنگ ماه» و «چای صحرایی» از آثار او هستند. در این مصاحبه، با او درباره تجربههای وی در داستاننویسی، جایگاه اصفهان در ادبیات کشور و چالشهای داستان کوتاه گفتوگو میکنیم.
شما بیش از سی سال است که در اصفهان زندگی میکنید. این شهر چه تأثیری بر نگاه و قلم شما داشته است؟
فکر میکنم بهتر است پاسخ این سؤال را دیگران بگویند؛ اما بله! سالهاست در اصفهان ساکن هستم. در این شهر نویسندگی را به طور جدی آغاز کردم، با انجمنهای ادبی آشنا شدم و دوستان اهل ادب خوبی پیدا کردم.
به نظرم زندگی در بعضی شهرها باعث میشود دلتنگ شهرهای دیگر نباشی و اصفهان یکی از آن شهرهاست که همهجوره الهامبخش است. از داستانها مثال بزنم. هسته اصلی داستان «زن خیابان فرایبورگ» هنگام پیادهروی در خیابانی به همین نام شکل گرفت، یا داستان «سنگریزه» را در پارک دشتستان بعد از دیدن باغبانی که به گلها آب میداد نوشتم. داستان «استارت» در خیابان بیرون دانشگاه اصفهان اتفاق میافتد و داستان «یلدا» در باغ ابریشم.
در بسیاری از داستانهای شما زن مسافر یا زن در حال حرکت حضور دارد. این شخصیتپردازی، چقدر بازتابدهنده تجربیات شخصی شماست؟
فکر میکنم با زندگی زیستهام بیارتباط نیست. تا یادم میآید، سفر جزئی از زندگیام بوده. بگذارید خلاصهای از داستان زندگیام را برایتان بگویم. من متولد مهدیشهر(سنگسر) سمنان هستم. بزرگ که شدم، پدرم خانواده را به شمال کشور برد؛ جایی بین گنبدکاووس و گرگان. دوران ابتدایی و راهنمایی را در آنجا گذراندم. یادم هست سوم یا چهارم ابتدایی بودم که پدر با چند مجله به خانه آمد و از من خواست داستانها را برایش بخوانم. علاقهام به داستان از مطالعه همان مجلات شروع شد.
بعد از راهنمایی به تهران مهاجرت کردیم. رمان «زنگها برای که به صدا درمیآیند» از اولینها بود که به قیمت ۲۸ ریال از کتابفروشی نزدیک خانهمان خریدم. یکی دو سال بعد مهاجرت دیگری در راه بود این بار به شهرضای اصفهان. در شهرضا، به دانشسرای تربیت معلم رفتم و بعد به دانشسرای نجفآباد. در اصفهان با همسرم آشنا شدم.
بعد از انقلاب فرهنگی و تعطیلی مراکز تحصیلی، ازدواج کردیم و به تهران رفتیم و باز به دلیل شغل همسر بعد از مدتی به اصفهان برگشتیم و در اصفهان ماندگار شدم. اما سفر همچنان ادامه داشت؛ چون باید برای دیدار پدر و مادر که به سمنان برگشته بودند، بارها سوار اتوبوس میشدم و معمولاً هم تنها بودم.
نشستن در اتوبوس فرصت خوبی بود تا به داستانهایم فکر کنم. همیشه دفترچه یادداشتی همراهم بود و سوژهها را در آن یادداشت میکردم. گاهی هم با همسفرها آشنا میشدم و داستان زندگی آنها را میشنیدم. اینها را گفتم تا بدانید شخصیتپردازی تا چه اندازه میتواند بازتابدهنده تجربه زیسته باشد.
شما سابقه طولانی در نوشتن برنامههای رادیویی دارید. این تجربه چه تأثیری بر شیوه روایت و زبان داستانی شما گذاشته است؟
مدتهاست دیگر با رادیو همکاری نمیکنم؛ اما وقتی در حیطهای فعالیت میکنید، خواه ناخواه اثر خودش را روی شما میگذارد. اینجا منظورم تأثیر تکنیکی است. نویسنده رادیو فرصت کمی برای انتقال معنا دارد. او باید با کمترین کلمات معنا را انتقال دهد؛ چون اگر شنونده نپسندد، موج را عوض میکند یا رادیو را خاموش. پس باید عینی بنویسد و ملموس. در رادیو نمیتوانید از جملات انتزاعی استفاده کنید. شنونده هم کلام را در اختیار ندارد که دوباره آن را بخواند. پس باید با کمترین سخن و در کمترین زمان حرفت را بزنی.
میتوانم بگویم دستاورد رادیو برای من کوتاهنویسی بود و رعایت ایجاز؛ هرچند خودم هم آدم پرحرفی نیستم. نمایشها و داستانکهایی که برای برنامه خانواده مینوشتم، کوتاه بود و در حد دو دقیقه؛ اما در همان دو دقیقه باید اصول آغاز و میان و پایان را رعایت میکردم. البته مهارت دیالوگنویسی هم اهمیت داشت. اینطور بگویم که نویسندگی برای رادیو یکی از گونههای نوشتاری است که در عین آسان بودن، سخت هم هست.
اگر بخواهید اصفهان را به عنوان یک موقعیت مکانی ادبی در داستان معرفی کنید، چه ویژگیهایی از شهر را برجسته میکنید؟
در حال حاضر شهرها خیلی شبیه هم شدهاند؛ اما اصفهان هنوز تشخص خودش را دارد. از زایندهرود که اگر جاری بود، صدای آب میشد صدای زندگی در این شهر و حالا که نیست، آن هم خود داستان دیگریست. از معماری و زیبایی میدان نقشجهان، کاخهای تاریخی، کاشیکاریهای فیروزهای و گنبدهای به رنگ آسمانش که نمادهای هویت این شهر هستند و همینطور از بازار قیصریه، ازدحام موتورسواران، حرکت دوچرخههای قدیمی، عطر ادویهها وصدای چکش مسگران در بازار سرپوشیده چیزی نمیگویم. تنها این را میگویم که روح این شهر جان میدهد برای خلق اثر ادبی.
اگر از موقعیت مکانی اصفهان بگذریم، اصفهان از نظر ادبی چه جایگاهی در کشور دارد؟
اصفهان همیشه جایگاه ارزشمندی داشته است. به غیر از نمادهای تاریخی و معماری آن که همیشه ستایش شده، این شهر در گذشته از مراکز اصلی فرهنگ و ادب ایران بوده و هم در شعر و هم در نثر، شاعران و نویسندگان بزرگی را در خود پرورش داده است.
یادم میآید زمانی که در رادیو فعالیت میکردم، برنامهای مینوشتم برای معرفی شاعران اصفهان. در آن تحقیق، با زندگی پرفرازونشیب شاعران این شهر که نامشان را گاهی فقط در ابتدای خیابانها دیده بودم، بیشتر آشنا شدم. این جایگاه در دوران معاصر هم ادامه دارد و اصفهان در نقشه ادبیات ایران، محکم و پابرجا ایستاده است و سبب استحکام آن، شخصیتهای برجسته آن هستند. بزرگانی چون هوشنگ گلشیری، محمدرحیم اخوت، احمد اخوت، محمد کلباسی و… که همگی حق بزرگی به گردن ادبیات داستانی این شهر دارند.
چه چالشها و فرصتهایی برای نویسندگان اصفهانی وجود دارد که در شهرهای دیگر کمتر دیده میشود؟
چالش مهم در حال حاضر هزینه چاپ کتاب است و قیمت تمامشده آن و این البته فقط مختص نویسندگان اصفهان نیست. میدانیم که با توجه به شرایط اقتصادی اولین چیزی که از سبد خرید حذف میشود، معمولاً کتاب است و این هم به نفع نویسنده نیست. از نظر فرصت هم به نظرم در حال حاضر فرصت قابل توجهی وجود ندارد، مگر اینکه انگیزه ایجاد شود و نویسندگان برای چاپ آثار خود ترغیب شوند.
ارتباط نویسندگان اصفهانی با ناشران و محافل ادبی تهران را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا این فاصله جغرافیایی بر دیده شدن آثارشان اثر دارد؟
بیشتر فعالیتهای انتشاراتی در تهران است. ناشران حرفهای هم آنجا هستند؛ همینطور جشنوارهها و نشستهای نقد وبررسی. تعداد نقدها و مصاحبهها هم در آنجا بیشتر است.
همچنین ناشران مطرح تهران، تمایل کمتری به همکاری با نویسندگان شهرهای دیگر نشان میدهند. اگر هم همکاری کنند و کتاب چاپ شود، توزیع آن احتمالاً محدود است و کتاب به دست کتابخوانان در سراسر ایران نمیرسد.
علتش هم این است که شبکههای توزیع کتاب در تهران قرار دارند. البته یک چیز را هم بگویم، در حال حاضر اوضاع کمی فرق کرده است و با توجه به رونق شبکههای اجتماعی، نویسندگان این روزها آثار خود را در آنجا مطرح میکنند تا شاید کمی بهتر از قبل
دیده شوند.
شما در حوزه داستان کوتاه هم کار کردهاید و با چالشهای آن آشنا هستید. به نظر شما داستان کوتاه در مقایسه با رمان چه ظرفیتهای ویژهای برای بیان دغدغههای انسانی و اجتماعی دارد؟
داستان کوتاه موجز است و فشرده. روی یک موضوع متمرکز میشود و میتواند دغدغهای را در قالب یک موقعیت و با شخصیت محدود به تصویر بکشد. از طرفی، نویسنده با انتخاب فرمی تازه میتواند به حرفی تکراری بیانی نو بدهد. میتواند وارد ذهن شخصیت شود و درون او را واکاوی کند.
همه اینها در رمان هم اتفاق میافتد؛ اما حجم داستان را بالا میبرد؛ درحالیکه داستان کوتاه به دلیل ایجازی که دارد، مؤثرتر از رمان عمل میکند. از نظر تأثیر لحظهای هم عملکرد داستان کوتاه مهم است؛ چون با استفاده از یک موقعیت یا یکی دو شخصیت، دغدغههای مهم را بازتاب میدهد؛ درحالیکه برای رسیدن به این نقطه در رمان، باید درباره چند نسل نوشت تا دغدغه نویسنده مشخص شود.
جایگاه داستان کوتاه امروز ایران را میان مخاطبان و ناشران چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا هنوز میتواند بهاندازه رمان تأثیرگذار باشد؟
به نظرم داستان کوتاه هم مثل رمان پرطرفدار است. البته بزرگان ادبیات داستانی میگویند رمان و داستان کوتاه را با هم مقایسه نکنید؛ چون دو گونه متفاوت هستند و هرکدام ویژگی خودشان را دارند. برای مثال رمان گسترده است و نیاز به شاخ و برگ دارد؛ ولی داستان کوتاه از همان آغاز خواننده را وارد ماجرا میکند و مقدمهچینی لازم ندارد.
با توجه به زندگی پرسرعت امروز که مردم را گرفتار کرده، به نظرم داستان کوتاه انتخاب بهتری است. نویسنده داستان کوتاه با انتخاب یک قاب، برشی از زندگی و انتخاب یک لحظه، دغدغهای را مطرح میکند و البته تکنیک را هم به کار میگیرد. با اینهاست که خلاقیت در داستان کوتاه ممکن میشود. این را هم قبول دارم که ناشران، شور و شوقی برای چاپ داستان کوتاه نشان نمیدهند. سرمایهگذاری هم نمیکنند؛ چون معتقدند داستان کوتاه مخاطب ندارد.
به نظر شما اصفهان چه نقشی در شکلگیری و گسترش داستان کوتاه در ایران داشته و امروز چه جایگاهی در این عرصه دارد؟
میدانیم که پدر و پایهگذار داستان کوتاه فارسی یک اصفهانی بوده. منظورم محمدعلی جمالزاده است. ایشان در اصفهان به دنیا آمد و اولین مجموعه داستان کوتاه ایرانی به نام «یکی بود یکی نبود» را منتشر کرد. بعد از آن، جنگ اصفهان را داشتیم که پایهگذارش هوشنگ گلشیری بود و بعد از آن هم نویسندگان اصفهانی این راه را ادامه دادند.















