اصفهان زیبا در گفت‌وگو با طیبه صابری، نویسنده رمان «همان جا بالای کوه»، به فراز و نشیب ادبیات نوجوان در اصفهان می‌پردازد

نوجوان در اولویت ناشران اصفهانی نیست

در دنیایی که داستان‌های نوجوانانه بیش از هر زمان دیگر تحت‌تأثیر رنگ‌ولعاب تولیدات ترجمه‌ای قرار گرفته‌اند، رمان «همان جا بالای کوه» با نگاهی ایرانی و اسطوره‌ای و انسانی کوشیده قهرمانی را خلق کند که نه‌تنها با مخاطب نوجوان، بلکه با وجدان جمعی جامعه امروز ما نیز سخن بگوید.

تاریخ انتشار: ۰۹:۴۷ - سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴
مدت زمان مطالعه: 8 دقیقه
نوجوان در اولویت ناشران اصفهانی نیست

به گزارش اصفهان زیبا؛ در دنیایی که داستان‌های نوجوانانه بیش از هر زمان دیگر تحت‌تأثیر رنگ‌ولعاب تولیدات ترجمه‌ای قرار گرفته‌اند، رمان «همان جا بالای کوه» با نگاهی ایرانی و اسطوره‌ای و انسانی کوشیده قهرمانی را خلق کند که نه‌تنها با مخاطب نوجوان، بلکه با وجدان جمعی جامعه امروز ما نیز سخن بگوید. یارا، شخصیت اصلی این داستان، نوجوانی ا‌ست با محدودیت جسمی، اما با شجاعتی بی‌مرز و ایمانی خلل‌ناپذیر به توانایی‌های درونی‌اش.

این اثر که در انتشارات فصل هفتم منتشر شده، از دل دغدغه‌هایی عمیق درباره هویت، طبیعت، قهرمان‌سازی و جایگاه فراموش‌شده معلولان در جامعه شکل گرفته است. طیبه صابری، نویسنده اثر، معتقد است که این داستان را نیافریده، بلکه آن را زیسته و تنها ثبت کرده است.

صابری، متولد سال ۱۳۶۰ در تهران، اصالتاً اصفهانی و بزرگ‌شده در اصفهان است. او یکی از چهره‌های فعال در حوزه ادبیات و آموزش داستان‌نویسی محسوب می‌شود.

او پس از گذراندن دوره‌ای در رشته کامپیوتر، به دنبال علاقه‌اش به ادبیات رفت و تحصیلات خود را از سال ۱۳۸۵ در این رشته آغاز کرد و در نهایت به مدرک دکتری زبان و ادبیات فارسی دست یافت. طیبه صابری در طول تحصیل، به ویژه در مقطع دکتری، علاقه‌مند به اسطوره‌ها، شاهنامه و داستان‌نویسی شد و این مسیر را ادامه داد.او تاکنون چهار کتاب منتشر کرده که شامل دو اثر دانشگاهی و دو داستان است: «همانجا بالای کوه»، «اعترافات خانه تاریک»، «در آیینه اساطیر کیخسرو» و «فرهنگ واژگان تاریخ بلعمی».

او علاوه بر تدریس در دانشگاه، عضو فعال سرای اهل قلم است و چندین دوره آموزش داستان‌نویسی و نمایشنامه‌نویسی را برای کودکان، نوجوانان و بزرگسالان در دانشگاه اصفهان، مرکز آفرینش‌های ادبی قلمستان، گروه تئاتر نقش هنر، فرهنگسرای فروردین و به‌صورت آنلاین و شخصی برگزار کرده است.صابری با توجه به علاقه‌اش به شاهنامه و اساطیر ایران و جهان، در تدریس شاهنامه با رویکرد اسطوره‌شناختی نیز فعالیت دارد و تلاش می‌کند دانش و علاقه‌اش را به فرهنگ و ادبیات ایران در کنار آموزش و تجربه‌های عملی به مخاطبان منتقل کند.

در مصاحبه‌ای که «اصفهان‌زیبا» با این نویسنده انجام داده، نگاهی خواهیم داشت به پشت‌پرده خلق این رمان، الهام‌های پنهان و آشکارش، دغدغه‌های فرهنگی و اجتماعی نویسنده و مسیری که او برای ساختن قهرمانی بومی، انسانی و معاصر پیموده است.

چه شد که تصمیم گرفتید داستانی حماسی‌‌‌فانتزی مخصوص نوجوانان بنویسید؟

شکل‌گیری داستان یارا تصمیمی نیست که من به تنهایی گرفته باشم. البته که شخصیت‌پردازی و نوشتن پلات و نگارشش را خودم انجام دادم. شاید مقداری عجیب یا حتی کلیشه‌ای به نظر برسد؛ ولی من به عنوان نویسنده داستان، آنچه را دیدم و حس و تجسم کردم، نوشتم. تمام اندیشه‌ها و احساسات و فکرهای یارا درباره زندگی، امیدها و ترس‌هایی که از زندگی و آینده داشت و حتی دردهای جسمی او را می‌دیدم، حس می‌کردم و می‌شنیدم و آن‌ها را یادداشت می‌کردم. زندگی یارا برآیندی از زندگی ما انسان‌ها در گستره دنیاست؛ به همین دلیل فکر می‌کنم در جایی از جهان و در زمانی نامعلوم همه اتفاقات این داستان روی داده‌اند و من فقط به عنوان یک مشاهده‌گر این رویدادها را ثبت کردم. من مدت‌ها در کنار یارا، شخصیت اصلی داستان «همانجا بالای کوه»، زندگی کرده‌ام و به عنوان آفریننده شخصیت‌ها و داستان، نمی‌توانم جهانی را تصور کنم که در آن یارا حضور نداشته باشد.

ایده اولیه شخصیت یارا و اسب بالدار از کجا آمد؟

یارا قهرمانی است که امروز جامعه ما به او نیاز دارد؛ شخصیتی که هرچند مشکلات جسمانی دارد، به قدری شجاع است که این شجاعت و جسارتش روی تمام کمبودهایش را می‌پوشاند. یارا در ابتدا نوجوانی معمولی است؛ یعنی فرقی با افراد دیگر ندارد؛ یکی مثل همه ما. اما با اینکه شاهزاده است و در قصر زندگی می‌کند، از ابتدا دچار محرومیت‌هایی بوده است؛ همان طور که همه ما در زندگی‌های معمولی یا نامعمولمان همه چیز را در اختیار نداریم. تفاوت یارا و نوجوانان دیگری همچون برادرش از آنجا شکل می‌گیرد که سعی دارد بر ترس‌ها و کمبودهایش غلبه کند.البته که او اشتباهاتی نیز دارد. او نمی‌تواند به‌خوبی منظورش را به افراد دیگر، به‌ویژه پدرش بفهماند و این چالش بزرگی برای اوست. امروز هم نوجوانان و جوانان به مشکل اختلاف نسل‌ها دچارند و فکر می‌کنند نمی‌توانند با نسل قبل از خود، یعنی پدر و مادرشان ارتباط سالمی بگیرند و این موضوع مسئله امروز و ایران نیست. مسئله‌ای جهانی است که در بسیاری از اوقات آن‌ها را به انزوا و گوشه‌گیری سوق می‌دهد.

از آنجا که یارا در زمانی دور زندگی می‌کند، یعنی زمانی که تکنولوژی هنوز نتوانسته زندگی مردم را راحت‌تر کند، یارا به وسایلی نیاز دارد که زودتر بتواند به آنچه در درونش نیاز دارد، برسد تا کارهای قهرمانانه خود را بروز دهد. او به شخصی مکمل خود نیاز دارد و او اسب بالدارش، توچال، است. این اسب موجودی بالاتر از حیوان است و مانند انسانی خردمند و خردورز می‌تواند فکر کند، این کودک نوجوان سرکش را رام و تربیت کند و به او کمک کند تا توانایی‌هایش را بروز دهد.

چرا تصمیم گرفتید طبیعت در داستانتان نقشی محوری داشته باشد؟

با آنکه به نظر می‌رسد در عصر مدرن انسان توانسته بر طبیعت غلبه کند و از آن به سود خود بهره بکشد، هنوز طبیعت تنها بستر زندگی سالم و درست زندگی ما انسان‌ها روی کره خاکی است. گاهی هنرمندان موقعیت خود را از طبیعت بالاتر و برتر می‌بینند و این نگرش برتری‌جویانه در آثارشان نیز دیده می‌شود؛ درحالی‌که ما انسان‌ها به‌عنوان جزئی از طبیعت باید یاد بگیریم خود را در همین مرتبه که هستیم، بپذیریم. در این صورت است که طبیعت نیز با چهره مهربانانه‌تری به ما می‌نگرد.

چقدر از اسطوره‌ها یا فرهنگ ایرانی در شکل‌گیری جهان داستان الهام گرفتید؟

اسطوره‌های ایران و جهان تأثیر انکارناپذیری در سوژه‌یابی و نگارش این داستان داشته‌اند. متأسفانه آن‌طور که باید، نتوانسته‌ایم اسطوره‌ها را به مردم بشناسانیم. اسطوره‌ها گذشته ما هستند؛ یعنی تلقی‌ای که نیاکان باستانی ما درباره فلسفه وجودی خود به عنوان انسان و شیوه پدید آمدن جهان و آفریدگان دیگر و دلیل آفرینش آن‌ها داشته‌اند. در این سال‌ها به دلیل استقبال اندک دانشجویان، توانسته‌ام تنها یک دوره کلاس اسطوره‌شناسی به معنی خاص آن برگزار کنم؛ چراکه اغلب مردم، حتی تحصیل‌کردگان ما نیز با این مفهوم به اندازه کافی آشنا نیستند و آنان که مطالعاتی داشته‌اند نیز بیشتر اسطوره‌های یونانی و رومی را به واسطه فیلم‌های خارجی می‌شناسند؛ درصورتی‌که از ایران باستان اسطوره‌های فراوان و البته جالب توجهی برای ما باقی مانده‌اند که مطالعه آن‌ها بسیار جذاب و خواندنی است.

شخصیت یارا مانند فریدون و کیخسرو شاهنامه از «کودکان رهاشده» است؛ کودکی که به دلیل شرایط ویژه‌اش نوع خاصی از تربیت را می‌پذیرد. او یک «قهرمان» و یک شاهزاده است که با وجود معلولیت، محدودیت‌هایش را نادیده می‌گیرد و آن‌قدر وطن‌دوست و آگاه و شجاع است که موفق می‌شود اعتماد افراد دور و برش را برانگیزد و کشورش را نجات دهد. بن‌مایه‌های اساطیری فراوانی در این داستان وجود دارد که ترجیح می‌دهم خواننده خود به آن‌ها پی ببرد.

هنگام نوشتن، مخاطب نوجوان در ذهنتان چه دغدغه‌ها یا ویژگی‌هایی داشت که شما سعی کردید به آن پاسخ بدهید؟

نوجوان با توجه به روحیات ویژه‌ای که دارد، داستان‌های ماجراجویانه را می‌پسندد و اصولا به الگوگیری از یک نوجوان موفق خودساخته نیازمند است؛ اتفاقی که در این سال‌ها کمتر در زمینه داستان نوجوان کشورمان رخ داده است. اگر به فروشگاه کتاب سری بزنید و بخش کتاب‌های مخصوص نوجوانان را ببینید، متوجه خواهید شد که کتاب‌های خارجی با رنگ‌ولعاب جذاب و البته مضمون‌های حماسی ایرانی قفسه‌ها را پر کرده‌اند. کتاب‌های کمیک استریپ مانگا و مانهوا از این دسته‌اند. این کتاب‌ها معمولاً دارای جلدهایی با طراحی‌ها و رنگ‌های جذاب هستند که توجه نوجوانان را جلب می‌کند.

در مقابل، کتاب‌های داخلی در زمینه داستان‌های نوجوانان، به دلیل محدودیت‌های نشر و گاهی توجه کم به این دسته از آثار، در قفسه‌ها کمتر دیده می‌شوند. به همین دلیل، نوجوانان ایرانی بیشتر با آثار خارجی آشنا هستند و این باعث می‌شود که کمتر به ادبیات بومی و قهرمانان داخلی توجه کنند. در این زمینه، نمی‌توان نوجوانان یا مربیان را مقصر دانست. من فکر می‌کنم شرایط عمومی فرهنگی و اقتصادی کشور ناشران را به این سمت سوق داده که به فکر سود تضمین‌شده باشند و به همین دلیل، به نویسندگان آگاه و توانا و البته بی‌نام‌ونشان فرصت نمی‌دهند تا توانایی‌های خود را به ظهور برسانند یا به دیگران عرضه کنند. بدین شکل، آثار هنری آنان در گوشه خانه‌هایشان خاک می‌خورد و کتاب‌های خارجی مرتبا ترجمه و نشر و بازنشر می‌شود.

نوشتن شخصیت قهرمانی که نقص جسمی اما روح بزرگی دارد، چه چالش یا هدفی برای شما داشت؟

همان طور که می‌دانید، معلولان بخش فراموش‌شده اجتماع ما هستند. حتما افرادی را در اطراف خودتان می‌شناسید که معلولیت‌های جسمی یا ذهنی دارند؛ اما متأسفانه معمولا آن‌ها را در کوچه و خیابان یا در مهمانی‌ها و در میان جمع نمی‌بینیم. این اشکال بزرگ فرهنگی ماست که در سال 1404 هنوز به این بلوغ نرسیده‌ایم که آن‌ها را به عنوان افراد همین اجتماع بپذیریم؛ بنابراین ما معلولان را به انزوای خانه‌ها رانده‌ایم و این گناه بزرگی است.به هر روی، اگر ما یاد بگیریم و بدانیم افراد معلول نیز توانایی‌هایی دارند که با توجه کردن به آن‌ها شاید بتوانیم گره‌های کور جامعه‌مان با باز کنیم، توجه بیشتری به آنان خواهیم کرد و این حرفی بود که من قصد داشتم در این داستان به گوش مخاطبانم برسانم.

مسئله دیگر در مورد نویسندگان است. بسیاری از نویسندگان، به‌ویژه نوقلمان، همیشه شخصیت‌های داستان‌هایشان را از میان انسان‌های جوان، زیبا، جذاب و سالم انتخاب می‌کنند و این زیبا نیست. ترکیب اجتماع ما به این شکل است که انسان‌های قدکوتاه و قدبلند، زشت و زیبا، چاق و لاغر، سفید و سیاه، سالم و ناسالم، پیر و جوان، همه در کنار هم زندگی می‌کنند. بنابراین بهتر است داستان نویسنده نمونه‌ای کوچک از اجتماعی باشد که در آن زندگی می‌کنیم. چه اشکالی دارد داستانی بنویسیم که افراد بتوانند خودشان را در میان شخصیت‌های آن پیدا کنند؟

داستان شما علاوه بر ماجراجویی، مفاهیم اخلاقی و مسئولیت اجتماعی دارد. این انتخاب چقدر آگاهانه بود؟

به نکته دقیقی اشاره کردید. روزگاری به دلیل انقلابی که در کشورمان اتفاق افتاده بود و روزگاری به دلیل شرایط خاص ناشی از جنگ تحمیلی طولانی که با عراق داشتیم، کودکان و نوجوانان به طور روزمره با رفتارهای حاصل از مسئولیت اجتماعی بزرگسالان روبه‌رو بودند و این مسئله را فرامی‌گرفتند؛ اما در ایران امروز، به دلیل مشکلات اقتصادی حالت درخودفرورفتگی و به تبع آن، سعی در «بیرون کشیدن گلیم خود از آب» و فکر کردن به خود رایج شده است.

نمی‌خواهم واژه «خودخواهی» را به کار ببرم؛ چون این عبارت بار معنایی منفی دارد. به عبارت دیگر، ما به دلیل مشکلات فردی و خانوادگی، تا حدودی مشکلات همشهریان و هم‌وطنانمان را فراموش کرده‌ایم؛ مشکلاتی که قطعا برای ما مسئولیت ایجاد می‌کند. همچنین وطن‌دوستی و حفاظت از مرزهای میهن نکته‌ای است که گاهی باید به خودمان و نسل جدیدتر یادآوری کنیم. همان طور که به‌درستی اشاره کردید، در این داستان تلاش کردم این موضوعات را یادآور شوم.

وضعیت رمان‌های نوجوانی که در اصفهان منتشر می‌شوند از نظر شما چگونه است و چه جایگاهی بین ادبیات نوجوان کشور دارند؟

به طور کلی در سال‌های اخیر با توجه به اوضاع عمومی فرهنگی اجتماع و گرانی کاغذ و نشر، وضعیت انتشار کتاب مطلوب نیست. در ناشران اصفهان نیز کمتر موردی را می‌توان یافت که بر انتشار داستان برای مخاطب نوجوان متمرکز باشد. همه این‌ها تا حدودی برای نویسندگان ناامیدکننده است و بسیاری از آنها را به سوی عقد قرارداد انتشار کتاب با ناشران تهرانی سوق می‌دهد که برای شهر و مردمان بافرهنگی چون اصفهان پسندیده نیست؛ اما به نظر من این‌ها مشکلات لاینحلی نیستند و با همت نویسندگان و ناشران قابل حل است.

کاری که در این سال‌های تدریس در کلاس‌های داستان‌نویسی در پی شکل دادن به آن بوده‌ام، ایجاد جامعه‌ای متشکل از نویسندگان اصفهانی است. هنرجویانی که در این سال‌ها به کلاس‌های من رفت‌وآمد داشته‌اند، اغلب باانگیزه و با پشتکار و توانا بوده‌اند و من امید دارم که در طول همین سال‌ها بتوانیم نسل نویی از نویسندگان پرکار و متفکر از نویسندگان را از شهر اصفهان به ایران و حتی جهان معرفی کنیم.

ویژگی‌های تاریخی و فرهنگی اصفهان چقدر می‌تواند در جذب نوجوانان به مطالعه رمان تأثیرگذار باشد؟

قطعا اصفهان دارای امکان فوق‌العاده فرهنگی و تاریخی و هنری است که می‌تواند بازتاب مناسبی در داستان‌ها داشته باشد.

برای مثال، می‌دانیم شهر پاریس در کشور فرانسه هرساله میلیون‌ها گردشگر را از دورترین نقاط جهان به سوی خود می‌کشد. این میان، بعضی نقاط این شهر مانند خیابان شانزه‌لیزه و کلیسای نوتردام توجه بسیاری از گردشگران را به خود جلب می‌کند؛ درصورتی‌که خیابان‌ها و کلیساها و نقاط دیدنی جالب‌تری در این شهر وجود دارد و دلیل روی آوردن گردشگران به این مکان‌های دیدنی را می‌توان بازتاب این مناطق در داستان‌ها و رمان‌ها دانست.

از سوی دیگر، شرایط فرهنگی و جذابیت‌های تاریخی شهر اصفهان می‌تواند بر ذائقه خوانندگان تأثیرگذار باشد. شما به هر جایی از بافت تاریخی این شهر که نگاه کنید، هنر می‌بینید و اگر چشم و ذهن شما به دیدن و درک آثار هنری فاخر عادت کند، این کار برایتان عادت می‌شود. این موضوع می‌تواند به‌خوبی در نهاد خوانندگان اصفهانی نیز محقق شود.