به گزارش اصفهان زیبا؛ کتاب را که میبندم به خودم میگویم این آن کتابی است که باید معرفیاش کنم! کتابی که روایتگر رنج است، اما یک رنج مقدس. خواندنش حسهای گوناگونی به همراه میآورد؛ از غم گرفته تا لبخندی که باعث و بانیاش روح بزرگ انسانهاست.
کتاب «دشواری مبارک» اثر فائضه غفار حدادی که متولد ۱۳۶۳ در تبریز است. سه فرزند دارد و هر سه هم پسر. دوران دانشآموزی را در دبیرستان فرزانگان تبریز درس خوانده. تحصیلات آکادمیک را هم تا مقطع کارشناسیارشد در رشته زیست دریا در دانشگاه شهید بهشتی ادامه داده است.
این کتاب حول محور جنایتی میچرخد که در یکلحظه اتفاق افتاد و زندگی هزاران نفر را در سراسر لبنان و سوریه تحتتأثیر قرارداد. این نویسنده که کتابهای دیگری نیز در حوزه پایداری نوشته است، در شرح ماجرای این جنایت میگوید پیجر وسیلهای غیرنظامی برای انتقال پیام متنی است که پیش از فراگیرشدن تلفن همراه کاربرد بیشتری داشته، اما همچنان نیز به کار گرفته میشود.
حزبالله لبنان نیز از این وسیله امن برای ارتباط با اعضای خودش استفاده میکرد، تا اینکه در روز ۲۷ شهریور ۱۴۰۳، ساعت سه و نیم ظهر، به یکباره چهار پیجر در لبنان و سوریه منفجر شدند. در اثر این انفجار، دهها نفر شهید و حدود سه هزار نفر بهشدت مجروح شدند.
بعدها یکی از عوامل موساد با افتخار توضیح میداده است که ما از مدتها قبل این عملیات را طوری برنامهریزی کرده بودیم که به چشم و دست افراد آسیب برسانند، اما شخص را نکشند! تا حزبالله متحمل هزینههای سنگین درمانی شود و همچنین مجروحان درس عبرتی برای دیگران باشند!
اما روایتهای این کتاب که در مصاحبه با نزدیکان مجروحانی که برای درمان به ایران آمده بودند گردآوری شده است، چیز دیگری میگوید؛ اسرائیل فکر اینجا را نکرده بود که مردم آسیبدیده، با چنین روحیه بالایی با این رنج مقابله کنند و بهجای چیزهای ازدسترفته، دستاوردها را ببینند.
برای پیبردن به عمق درک این افراد از معنای زندگی و اعتقادات مستحکمشان، کافی است تنها چند روایت را بخوانید.
شاید فکر کنیم ما در چنین موقعیتی از زمینوزمان گله داریم و حتماً آنان هم چنین بودند، اما آنچه مدام تکرار میشود، جملاتی مانند این است: «خدا را شکر، پیش حضرت اباعبدالله (ع) و حضرت عباس (ع) روسفید شدیم.»
این خردهروایتها که عموماً در لابی هتلی در تهران و در خلال سفر درمانی مجروحان ثبت شدهاند، به دلیل نزدیکی به حادثه، سرشار از جزئیات بکر و احساسات دستنخورده هستند. نویسنده خود را تنها کسی برای انتقال این دردهای عمیق معرفی میکند و به ما اجازه میدهد تا بفهمیم چگونه یک وسیله ارتباطی امن، یعنی پیجری که به دلیل عدم قابلیت ردیابی توسط نیروهای مقاومت استفاده میشد، به ابزاری برای کشتار تبدیل شد.
این کتاب تنها روایتگر اتفاقی درگذشته نیست؛ این اتفاق تنها گوشهای از قساوتها و بیرحمیهایی است که یکمهرهی نخاله در حق جهان روا میدارد و در یکلحظه زندگی هزاران نفر را تحتالشعاع قرار میدهد.
افرادی که با عملیاتی ناجوانمردانه نهتنها از دفاع باز میمانند که در امورات روزمرهشان نیز به مشکل بر میخورند، اما تسلیم
نمیشوند.
خوب است در این روزهای پس از تجربه جنگ، ما نیز از دشواریای که مبارک دانسته میشود غافل نشویم.















