سلام خلق الله! آیا این فقط یک آرزو است؟…. اینکه وقتی در شهری زندگی میکنی زمین و زمان و ساختمان و مردمان و خوراک و پوشاک و…. در روندی نرم و هنرمندانه تو را رشد دهد به گونهای که روز به روز احساس کنی داری تربیت میشوی… چون هر قطعه این شهر معنایی عمیق دارد و این همان فرهنگ است.
در افسانههای سرزمینهای کهن چنین آرمانشهری وجود داشته و دارد. و در گذشته اصفهان هم چنین دغدغههایی را میتوان یافت، جایی که برای فرهنگی شدن و فرهنگی ماندن نیازی به تابلوهای تبلیغاتی و وسایل کمک آموزشی نیست… بلکه سبک آموزشی در خانوادهها و نظام مراودات و مردمان شهر، بزرگترین معلم و الگوی کودکان است…
حالا اما ساختن آرمان شهر فرهنگی که در آن زندگی کردن وسیلهای است برای رسیدن به هدف خلق و نه فقط سپری کردن ایام، نیازمند مدیریتی هوشمند است.
علاقه مندم به جای واژه هوشمند از واژه حکمت استفاده کنم؛ مدیریتی حکیمانه که در عین ارائه هر نوع خدمت به مردمان شهر و در عین رعایت محوری محتوایی که برگرفته از هویت عمیق تاریخی است آنچنان هم آهنگی را به نمایش میگذارد که مردم شهر گویا موسیقی هم آهنگ خوش نوایی را میشنوند که هر بخش از کالبد و محتوا و خدمات شهر، قطعهای از آن ارکستر بزرگ است.
اینجا نقش شهرداری در شهر، پررنگترین است. آن شهرداری که به جای ارائه خدمتهای متعدد آن هم در نقشههای جداگانه، حکیمانه هر نیازی را با عینک هویت دیرینه تاریخی شهر و در روندی هم آهنگ ارائه میدهد.
در این شهر، شهرداری فقط متولی جمع آوری زباله نیست بلکه در این آرمانشهر، شهرداری تمامش فرهنگی است و مردم در آن زندگی بهتری دارند، چون شهر زندگی است.