به گزارش اصفهان زیبا؛ چند روز قبل در کتابخانه مرکزی اصفهان نخستین شماره کتاب «فرامتن» با موضوع «هوش مصنوعی و آینده سازمانهای فرهنگی» رونمایی شد. طبق آنچه انتظار میرفت کسانی که در این نشست سخنرانی کردند هرکدام به گونهای در ارتباط با عصر هوش مصنوعی و نسبت آن با فرهنگ سخنرانی کردند و نکات خود را گفتند.
یکی از سخنران، دکتر مسعود کوثری، مدیر گروه ارتباطات اجتماعی دانشگاه تهران بود. او سخن خود را با یک سوال شروع کرد. اینکه فرهنگسرا چیست؟ او گفت فرهنگسرا جایی است که قرار بوده محصولات فرهنگی خوب و سطح بالا مثل موسیقی خوب، نمایش خوب، کتاب خوب و غیره در اختیار همه اقشار مردم قرار گیرد. او گفت فلسفه ایجاد فرهنگسرا دموکراتیزه کردن فرهنگ بوده است. یعنی در فرهنگسراها روح دموکراسی حاکم بوده و باید باشد و جایی است که از هر چیز، ما بهترین آن را به مردم عرضه خواهیم کرد. به بیان این استاد دانشگاه الان در فرهنگسراهای ما کارهایی مثل ملیلهدوزی و گلدوزی یاد میدهند و برای اردو رفتن برنامهریزی میکنند.
به قول کوثری در زمان امثال او فرهنگ را با دستیابی به منابع فرهنگی میسنجیدند و تصور آنها این بوده که خواندن کتابهایی چون تاریخ بیهقی و اشعار سعدی و حافظ و مولانا و کاربست آنها در زندگی، میتواند انسان و جامعه را با فرهنگ کند.
به عقیده این استاد دانشگاه در حال حاضر فرهنگ در حال تبدیل شدن به عنصری از رفتار روزمره است نه دستیابی به منابع فرهنگی؛ یعنی انسان با فرهنگ دیگر دنبال خواندن اشعار مولوی و حافظ نیست و نسبتی با ذخایر معنوی و فرهنگی کشور ندارد، بلکه دنبال شادزیستن است، اینکه بداند چگونه میتواند زیباتر شود و چگونه به بدن خود احترام بگذارد.
حرف نهایی این استاد دانشگاه هم این بود که هوش مصنوعی به روزمره شدن فرهنگ دامن میزند و سرعت آن را بیشتر میکند و همین موجب افزایش شکاف بین نسل جدید و قدیم میشود. نکتهای که در این سخنان وجود دارد و تاحدی قابل نقد است، نخبگانی دیدن فرهنگ است.
دستیابی به منابع و ذخایر فرهنگی و استفاده از آنها و مانوس بودن با آنها قطعا موجب خوداندیشی بیشتر انسان در خودش و ارتباط بیشتر مردم و جامعه با سنت خود شده و موجب میشود ظرفیت فکری جامعه افزایش پیدا کند تا بتواند در تلاطم حوادث و بحرانها ایستا بماند و از جا کنده نشود.اما واقعیت این است که آن صبر و حوصلهای که در نسل قدیم وجود داشت و موجب میشد آنها بتوانند چندهزار بیت از شعرای مختلف را بخوانند و داستانها و حکایتهای کهن را از بر کنند، در نسل فعلی وجود ندارد.
وقتی همه چیز در سرعت خلاصه میشود، جایی برای تامل چندساعته در ورقهای کتابی با جملات سخت و صعب باقی نمیماند.از طرف دیگر اینکه فرهنگسرا جای کارهایی از قبیل ملیلهدوزی و گلدوزی نیست، خود یکی از گزارههایی است که باید در آن تامل شود.
به نظر میرسد نفس حضور افرادی از اقشار و خانوادههای مختلف در جایی برای گردهمآمدن خود یکی از سنتهای قدیمی روبهفراموشی است که جامعه مدرن امروزی آن را تشدید کرده و قطعا هوش مصنوعی سرعت آن را چندین برابر میکند.از مهمترین مشکلاتی که عرصه فرهنگ با آن روبرو است دید نخبگانی به آن است؛ یعنی جایی که باید کارهایی در سطح نخبگان در آن انجام شود.
به همین دلیل است که بسترهایی فضای مجازی مثل اینستاگرام و یوتیوب به راحتی جای خود را در بین مردم باز میکنند؛ چون نه تنها نخبگانی نیست و دیدی از بالا به پایین به مخاطب خود ندارد، بلکه دارای مطالبی قابلفهم، سرگرمکننده و عام است.
اگر به سنت فرهنگی خود در گذشته هم مراجعه کنیم یکی از مهمترین دلایل تداوم رسومات فرهنگی در میان گذشتگان ما این است که فرهنگ و عناصر آن وارد زندگی روزمره آنها شده بود و در هر شرایطی، مثل کار کردن، تفریح، عذا یا عروسی آن را تجربه میکردند و با آن زیست داشتند.
بنابراین تبدیل فرهنگ به عناصری از زندگی روزمره نهتنها ایرادی ندارد، که قابل ستایش هم هست، اما مشکل آنجاست که چون کنشهای سنت فرهنگی ما بهروزرسانی نشدهاند و سعی داریم با الگوهای قدیمی، انسان امروزی را بافرهنگ کنیم، شکست میخوریم.بنابراین نباید انتظار داشت کارهایی بیش از ملیلهدوزی و گلدوزی در فرهنگسراهای ما انجام شود که البته همین نیز اگر به الگوی جدیدی از روابط جمعی بینجامد و بافت فرهنگی مناسبی را شکل دهد، جای تقدیر دارد.




