به گزارش اصفهان زیبا؛ مثل اینکه سر کلاس خود شیرینی کردهاند. حرفی زدهاند یا شاید درس را خوب جواب ندادهاند. علتش را نمیگوید.
فقط میگوید که استاد جریمهشان کرده و گفته باید برای جلسه آینده خوردنی، چیزی بیاورند. آن هم به تعداد بچههای کلاس!
میگوید کلاس خشک و سرد را دوست ندارد. دلش میخواهد توی کلاس شوخی و خنده هم باشد تا فضا خسته کننده نباشد. میگوید این طور جو کلاس سنگین نیست. دانشجوها سر کلاس کسل نمیشوند و تدریس استاد را بهتر میفهمند.توی خوابگاه به دوستانش گفته هلو میآورد تا کسی مثل او هلو نیاورد. همه گفتهاند: «الان؟! الان چه فصل هلوئه؟ هیچ جا گیرت نمیاد.»
و او گفته: «هفته دیگه معلوم میشه» و توی راه برگشت از دانشگاه یک وانت آبی کنار جاده پر از هلو جلویش سبز میشود. چهار، پنج کیلو هلو میخرد. خودش گفته هلو. یکی گفته شیرینی، یکی موز و سیب و …
یکی از هلوها را برمیدارم. جلوی دماغم میگیرم و بو میکشم. عطر خوش هلو را نفس میکشم. همه درشت و خوشرنگ و رسیده. یکییکی زیر آب میشویم و توی آبکش میگذارم. بعد هلوها را توی نایلون میچینم و میگذارم توی جا میوهای تا چند روز بعد به دانشگاه ببرد. ۲۳ هلوی رسیده و خوش عطر و بو، به تعداد دانشجوهای کلاس.
اول هفته کولهاش را میاندازد روی شانهاش. نایلون هلوها را بغل و خداحافظی میکند. پشت سرش آیهالکرسی میخوانم و چهارقل. در را میبندم و به داخل میآیم.
به آشپزخانه میروم. دلم هوس یکی از آن هلوها را میکند. کاش یکی را برای خودم … بی خیالش میشوم. فردا برایم عکس میفرستد. روی میز کلاس خوراکیهایشان را چیدهاند. موز، سیب، نسکافه، چایی، دو جعبه شیرینی و جلوتر از همه نایلون هلوها. بچهها و استاد به ردیف پشت میز ایستادهاند و لبخند زدهاند.میگوید: «همان استادی است که با یک من عسل هم نمیشد خوردش! حالا لبخند ملایمی روی صورتش نشسته.»
ناخودآگاه از جا بلند میشوم و میروم سر یخچال. کشوی جا میوهای را جلو میکشم. نگاهی میاندازم. آن ته ته جامیوهای یک چیزی، باید باشد. میوهای، سیبی، اما نه انگار اینجا یک هلو هست! خیره میشوم به تک هلوی ته جا میوهای. مبهوت آن را بر میدارم. ماندهام چطور آن را ندیدهام!
چند روز بعد وقتی از دانشگاه میرسد، بعد از سلام اولین حرفم این است
– هلوها به همه رسید؟
و او بدون مکثی میگوید:
– بله. به هر نفر یکی.
بعد میگوید:
-مامان میدونستی سفره حضرت فاطمه(س) بود؟!
قلبم میلرزد و اشک توی چشمهایم حلقه میزند. میگویم: قبول باشه! چه سفره پر برکتی… .















